به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ؛ عمده تفاوت اصلی ما با ملل اسکاندیناوی، ژاپن و غرب اروپا (که علاقه داریم مدام خود را با آنها مقایسه کنیم) در میزان ذخایر طبیعی، شیوه حکمرانی و تاریخ و امثالهم نیست، بلکه در میزان زمانی است که برای مطالعه سپری میکنیم.
در این کشورها متوسط مطالعه روزانه کتاب عموما بالاتر از دو سه ساعت است و شهروندان به طور متوسط سالیانه بالای سی کتاب مطالعه میکنند. در اغلب این کشورها کتاب کالایی بسیار ارزشمند محبوب میشود که هدیه دادن آن در مراسم مختلف از بهترین علاقهمندی هایشان به شمار میرود.
مردم ملل توسعه یافته قرنهاست به این نتیجه رسیدهاند که راه توسعه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و... فحاشی و غر زدن و ریختن به خیابان و شکستن شیشه اتوبوسها و اماکن عمومی نیست بلکه فقط و فقط از مسیر مطالعه و آگاهی بیشتر و بیشتر میگذرد.
کتاب در ایران از وضعیت مناسبی برخوردار نیست و هنوز بسیاری از خانوادهها و حتی دانشجویان پرداخت پول برای خرید کتاب را هزینهای غیر ضرور و اضافی تلقی میکنند. امروزه به ندرت کتاب فروشی ها از شرایط حاکم بر بازار کتاب رضایت دارند و اغلب آنها فقط به خاطر علاقه شخصی خود حاضر به بستن کتاب فروشی ها و تغییر کاربری آنها به فست فود و بوتیک نیستند.
در حالی که بهترین ساختمانها و گرانترین فروشگاههای شهرهایمان را بانکها و متجمعهای تجاری به خود اختصاص دادهاند، اغلب کتاب ها و کتاب فروشیها بدون داشتن اندک مکان ثابتی برای فروش در کنار خیابانها و مکانهای پر رفت و آمد بساط کتاب فروشی خود را پهن میکنند.
اغلب مترجمان متون ادبی، هنری و فلسفی دل خوشی از بازار کتاب ندارند و صرفا از روی تعهد اجتماعی و علاقه قلبی است که هنوز به این کار سخت و طاقت فرسا مبادرت میورزند و به اصطلاح صورت خود را با سیلی سرخ نگه میدارند.
خرید و خواندن هر کتابی مفید نیست و چه بسا اینکه اتلاف وقت هم به شمار برود. این روزها اگر به ویترین بسیاری از انتشاراتی ها بنگریم با برخی عناوین و نامهایی عجیبی مواجه میشویم که حرفه و زیست جهان آنها با عالم نویسندگی و کتاب فاصله بسیاری دارد.
امروزه نامهای دونالد ترامپ، آلکس فرگوسن، گواردیولا و فلان سلبریتی فیلمهای بنجل سینمای کشور، بیشتر از نویسندههای توانا و صاحب نام بر روی ویترین کتاب فروشی ها به چشم میخورد. امروزه بسیاری از انتشاراتی ها نه با هدف خدمت به فرهنگ و ارتقاء سطح فکری جامعه بلکه با هدف کسب سود و درآمد بیشتر فعالیت میکنند و در واقع انتشاراتی به یک بنگاه کسب درآمد و ثروت (مانند بنگاه خودرو یا ملک) تقلیل پیدا کردهاند.
کتابهایی با مضمون چگونه پولدار شویم؟ قورباقه قورت دهیم، چه کسی پنیر مرا برداشت، جادوی فکر بزرگ، توصیههای اقتصادی ترامپ و زندگینامه مردان و زنان ثروتمند و امثالهم، بیشتر تبلیغ کلاه بردای، زجر کشیدن و خود استعماری است؛ کتابهایی که خریداران و مطالعهکنندگان آنها با غرق شدن در رویاهای خود برای ساعاتی حس موفقیت، پیروزی و ثروت شدن را در خود حس میکنند، اما بلافاصله پس از قدم گذاشتن دوباره به واقعیت زندگی و برخورد با حقیقت سخت و متصلب آن، متوجه میشوند که این کاغذ نوشتهها توهماتی بیش نبوده و فقط میزانی از وقت و پول خود را هدر دادهاند.
از سوی دیگر کتابهایی با قلم و نام های چهرههای سرشناس ورزشی، سیاسی و سینمایی و امثالهم(کتاب هایی از قبیل، نماز عباس جدیدی، احمدی نژاد معجزه هزاره سوم، خاطرات آلکس فرگوسن و مورینیو و فردوسیپور که مردم برای خرید آن صف بسته بودند) یا دل نوشته و قهر نوشته بازیگران و سلبریتی های سینما و خوانندگان پاپ و.. کتابهایی نیستند که ارزش خرید و خواندن داشته باشند.
با رفتن به نمایشگاه و خرید چند کتاب مفید و ارزشمند میتوان حداقلی از امید را در دل برخی انتشارتی ها که سیاه هایی مانند "قورباغه را قورت بده"، "خاطرات فرگوسن" ، چرندیات ترامپ و امثالهم را چاپ نمیکنند و هنوز به رسالت کتاب وفادار ماندهاند، زنده نگاه داشت.
به قلم فرهاد قنبری
انتهای پیام