محمود براتیخوانساری، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، با بیان اینکه فردوسی شأن والایی در ادبیات فارسی دارد و بزرگترین شاعر حماسهسرای ایران است، اظهار کرد: فردوسی در کنار سعدی، مولانا و حافظ یکی از چهار ستون ادبیات فارسی است و به دلیل تقدم در ادب فارسی و خدمت بزرگی که به زبان فارسی کرده از اهمیت فراوانی برخوردار است. علاوه بر این، بزرگترین شاعر حماسهسرای ایران به شمار میرود.
وی بیان کرد: فردوسی در زمانهای میزیست که حکومتهای ایرانی و نوپای سامانیان و آل بویه از سوی خلیفه بغداد و غزنویان در معرض ضعف و فروپاشی قرار گرفته بودند فردوسی در سال 329 ق متولد شد و وقتی چهار یا پنج سال داشت، آلبویه در سال 344 ق به همت معزالدوله بغداد را فتح کرد. پس از این، قلمرو آلبویه که ایرانی تبار و شیعه بودند، از کنارههای مدیترانه تا دریای عمان امتداد داشت.
حماسهآفرینی آزادگان سلحشور
عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان افزود: از طرف دیگر قلمرو سامانیان بود که از خراسان تا ماوراءالنهر را شامل میشد. در نیمه دوم قرن چهارم، از قلمرو سامانیان کمکم کاسته شد تا اینکه سبکتکین که از سوی سامانیان حاکم و سپهسالار خراسان بود، در نهایت از حکومت سامانیان سرپیچی کرد و در 385 ق جای خود را به فرزندش محمود غزنوی داد. محمود غزنوی سامانیان را برانداخت و پیوند محکمی با خلیفه بغداد برقرار کرد. بنابراین شرایط به لحاظ سیاسی برای کسانی مثل فردوسی سخت شد، آرزوهای او برای بازگشت به عظمت فرهنگی ایران بر باد رفت و سیطره خلیفه بغداد بار دیگر به کمک سلطان غزنوی گسترده شد. اصولاً حماسه در شرایط اجتماعی سخت و دشوار از سوی آزادگان سلحشور آفریده میشود.
براتی ادامه داد: در قرون پس از اسلام، چهار رویکرد مبارزاتی علیه برتریجوییهای نژادی اعراب که از اسلام ناب، سنت نبی(ص) و شیوه وصی او فاصله گرفته بودند، شکل گرفت. ایرانیان اسلام را پذیرفته بودند، ولی با جاهلیت نژادپرستانه و برتریجویانه اعراب یعنی بنیامیه و بنیعباس موافق نبودند. در برابر آنها رویکرد اول، مستقیم و مسلحانه بود، امثال سرخجامگان، یعقوب لیث صفاری و آلبویه که تلاش میکردند حاکمیت را به دست بگیرند و از سلطه خلفا بکاهند. رویکرد دوم، مستقیم و غیرمسلحانه بود، مثل شعوبیه که با استناد به قرآن ملاک برتری نزد خدا را تقوا دانسته و مبارزات فکری انجام میدادند. برخی معتقدند که فردوسی گرایش شعوبی داشت، ولی وی به صورت مستقیم مبارزه نمیکرد. رویکرد سوم، غیرمستقیم و مسلحانه بود که باطنیان اسماعیلی آن را در پیش گرفته و افراد مخالف خود را از پای درمیآوردند.
فردوسی و مبارزه فرهنگی
وی با بیان اینکه رویکرد فردوسی، غیرمستقیم و غیرمسلحانه، یعنی نوعی مبارزه فرهنگی بود، افزود: با این رویکرد، فردوسی دست به کار بزرگی زد و در نیمه دوم قرن چهارم یعنی سال 370 یا 367 ق سرودن شاهنامه را آغاز کرد که تا سال 400 ق به طول انجامید. «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی». فردوسی در این رنج، گنجی شایگان و جاودانه فراهم آورد و بنایی برافراشت که از باد و باران گزندی نمییابد و گذر ایام آن را کهنه و مندرس نخواهد کرد.
این استاد دانشگاه در خصوص ساختار شاهنامه خاطرنشان کرد: شاهنامه از سه بخش تشکیل شده؛ بخش اسطوره که نوعی پیشینهسازی و اظهار ریشهداری برای یک فرهنگ و تمدن بوده و در آن راجع به خلقت سخن گفته شده است. همه ملتها معمولاً پیشینه تاریخی خود را با اسطوره ساماندهی میکنند، مانند اینکه اولین کسی که پا به جهان گذاشته است، کیست و فردوسی در شاهنامه، کیومرث را به عنوان اولین فرد معرفی کرده و در ادامه، به معرفی پادشاهان پیشدادی میپردازد. بخش مهم شاهنامه که بیشتر مورد توجه قرار دارد، بخش پهلوانی است که قهرمانیها و جوانمردیهای پهلوانان ایران زمین را دربر میگیرد و شاهکارهای ادبی حماسه در آن بیشتر به چشم میآید. در این بخش، شخصیتهای برتر و کمالطلب مثل رستم که از فره پهلوانی برخوردارند، مطرح میشوند. رستم شخصیتی آرمانی است و در عین حال که شخصیتی انسانی محسوب میشود و به تعبیر فردوسی، یلی است از سیستان، در داستان شاهنامه، اسطوره کمال پهلوانی و به شدت دستنیافتنی است.
وی با بیان اینکه رویکرد پهلوانان مبارزه با بیگانه و ظلم است، اضافه کرد: وقتی ایران در معرض تهدید قرار میگرفت، این پهلوانان مردمی به کمک حاکمان آمده و سرزمین ایران را از وجود بیگانگان پاک میکردند. بخش سوم شاهنامه، بخش تاریخی است که تا زمان یزدگرد سوم و برافتادن ساسانیان را دربرمیگیرد. فردوسی اندیشههای خود را بیشتر در بخش پهلوانی بیان کرده است، مثل شخصیت پاک و پیراستهای نظیر سیاوش که تقریباً او را مانند شخصیت حضرت یوسف(ع) به تصویر میکشد که بیگناه است ومورد تهمت قرار میگیرد ولی برای اثبات بیگناهیاش میکوشد، در عین حال کسانی باعث میشوند که او را از مرکز حکومت دور کنند و ناگزیر مرتکب اشتباهی مهلک میشود و آن، پناه بردن به بیگانگان است. از دیدگاه شاهنامه، یک انسان هر چقدر هم خوب باشد، پیوستنش به بیگانگان کاری پذیرفتنی نیست. از نظر شاهنامه سیاوش به گناه اعتماد به دشمن، عاقبت کشته میشود، علیرغم اینکه در سرزمین بیگانه داماد افراسیاب و پیران ویسه میشود، ولی بیگانگان حسود و کینه توز اجازه نمیدهند او در آنجا دوام بیاورد و ناجوانمردانه او را به کشتن میدهند. هر چند سیاوش شخصیت محبوب و مطلوبی دارد، ولی چون به بیگانگان رو آورده، مورد نقد قرار میگیرد، با این حال فردوسی همواره خاطرنشان میسازد که سیاوش دست پرورده رستم است و پاک و بیگناه است هر چند به قول حافظ.
شاه ترکان سخن مدعیان می شنود شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد
شاهنامه؛ الگوی مناسب دفاع از وطن
وی تصریح کرد: شخصیتهای پهلوانی در شاهنامه اغلب از جوانان هستند که مدافعان وطن محسوب میشوند که پیشاهنگ آنها رستم است، به همین دلیل شاهنامه در دورهها و اعصار مختلف مورد توجه همگان و به ویژه حاکمان بوده است، چون الگوی مناسبی برای دفاع از وطن به حساب میآمد و از این جهت، جنبههای حماسی بسیار قوی دارد و به لحاظ هنری، عواطف و احساسات و خرد انسان ها را درگیر خود می کند وآنان را مجاب می کند که زیر بار و سلطۀ بیگانه نروند.
براتی اظهار کرد: نکته دیگری که در چارچوب فکری فردوسی میگنجد، خردگرایی، دانشستایی و دینپروی و سفارش او به داد و دهش است. فریدون فرخ فرشته نبود/ زمشک و زعنبر سرشته نبود/ به داد ودهش یافت این نیکوی/ توداد و دهش کن فریدون تویی. در شاهنامه بخشی به نام ستایش خرد دارد که در آن فردوسی میگوید: خرد رهنمای و خرد دلگشای/ خرد دست گیرد به هر دو سرای. ...... خرد چشم جانست چون بنگری/ تو بیچشم شادان جهان نسپری. فردوسی حکیمی خردگراست. قرن چهارم اوج تمدن اسلامی و عصر ظهور خردگرایان بود که در اهل سنت، معتزلیان را شامل میشد و خردگرایان شیعه نیز مورد حمایت آلبویه بودند. بعد از فردوسی، ابن سینا و ابوریحان بیرونی ظهور کردند. فردوسی را به این دلیل حکیم مینامند که به خرد توجه داشت، ضمن اینکه دانش و دین نیز مورد توجه او بود، چنانکه میگوید: ترا دانش و دین رهاند درست/ در رستگاری ببایدت جست.
وی با بیان اینکه مذهب فردوسی با مذهب حاکمان زمانه یعنی خلیفه بغداد و محمود غزنوی تفاوت داشت، افزود: محمود غزنوی برای مشروعیت بخشیدن به جنگها و غارتهایش، خود را به خلیفه عباسی میچسباند و سعی میکرد از او برای کارهایش تأیید بگیرد. بخشی از عمر فردوسی در دوره محمود غزنوی گذشت و گرایش او در مذهب به سوی اهلبیت(ع) بود. به همین علت مورد عنایت سلطان محمود نبود و شاهنامه او نیز مورد بیتوجهی قرار گرفت. کمتر شاعری مانند فردوسی در آن زمان بود که با شجاعت و به صراحت مذهبش را در اشعار خود اعلام کند.
اشعار فردوسی؛ الهامبخش شاعران بزرگ
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: البته اینطور نبود که فردوسی به خلفای راشدین بیحرمتی کند، ولی با زیرکی و به رسم زمانه از آنها در حد یک بیت نام برده است، ولی وقتی به حضرت علی(ع) میرسد، میسراید: چهارم علی بود جفت بتول/ که او را به خوبی ستاید رسول/ که من شهر علمم علیم در ست/ درست این سخن قول پیغمبرست/ گواهی دهم کاین سخنها ز اوست/ تو گویی دو گوشم پرآواز اوست/ علی را چنین گفت و دیگر همین/ کزیشان قوی شد به هر گونه دین/ نبی آفتاب و صحابان چو ماه/ به هم بسته یکدگر راست راه/ منم بنده اهلبیت نبی/ ستاینده خاک پای وصی/ حکیم این جهان را چو دریا نهاد/ برانگیخته موج ازو تندباد/ چو هفتاد کشتی برو ساخته/ همه بادبانها برافراخته/ یکی پهن کشتی بسان عروس/ بیاراسته همچو چشم خروس/ محمد بدو اندرون با علی/ همان اهلبیت نبی و ولی/ خردمند کز دور دریا بدید/ کرانه نه پیدا و بن ناپدید/ بدانست کو موج خواهد زدن/ کس از غرق بیرون نخواهد شدن/ به دل گفت اگر با نبی و وصی/ شوم غرقه دارم دو یار وفی/ همانا که باشد مرا دستگیر/ خداوند تاج و لوا و سریر/ خداوند جوی می و انگبین/ همان چشمه شیر و ماء معین/ اگر چشم داری به دیگر سرای/ به نزد نبی و علی گیر جای/ گرت زین بد آید گناه منست/ چنین است و این دین و راه منست/ برین زادم و هم برین بگذرم/ چنان دان که خاک پی حیدرم/ دلت گر به راه خطا مایلست/ ترا دشمن اندر جهان خود دلست/ نباشد جز از بیپدر دشمنش/ که یزدان به آتش بسوزد تنش/ هر آنکس که در جانش بغض علیست/ ازو زارتر در جهان زار کیست/ نگر تا نداری به بازی جهان/ نه برگردی از نیک پی همرهان/ همه نیکیات باید آغاز کرد/ چو با نیکنامان بوی همنورد/ از این در سخن چند رانم همی/ همانا کرانش ندانم همی. اینها در واقع خطمشی فکری و دینی فردوسی است.
وی تصریح کرد: از آنجا که شاهنامه علاوه برارزشهای ادبی و هنری پهلوان پرور وشجاعت آوراست، پیوسته مورد توجه صاحبمنصبان، شعرا، ادیبان و دانشمندان قرار داشته است، به اعتبار اینکه اشعار آن از قوت بالایی برخوردار است وبوی مردی از آن به مشام میرسد؛ علاوه بر این، فردوسی مقلدان فراوانی دارد که به پیروی از او حماسه سرودهاند، ولی هرگز به پای او نرسیدهاند. شاعرانی نظیر سعدی، مولانا، حافظ، عطار، سنایی و خاقانی به فردوسی ارادت ورزیده و اشعار او را مورد توجه و تأمل قرار داده و به دلیل ارزش و اعتبار شعری، از آن تأثیر پذیرفتهاند.
انتهای پیام