به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، عصر روز جمعه در اولین روز اردیبهشت ماه، در پارک و مجوعه کوهسنگی مشهد قدم میزدیم، در آن لحظات که گاهی صدای پای آب در میان همهمه مردم گم میشد، چند دختر دانشجو، توجهمان را جلب کردند.
دخترانی که کیک تولد در دست داشتند و از پلههای جبل النور، بالا میرفتند؛ خوب که دقت کردیم، تصویر شهیدی را دیدم که بر کیک نقش بسته بود و حضور دانشجویانی که هر لحظه تعدادشان افزایش مییافت، نشان میداد که گویا خبری در راه است.
همراهشان شدیم، از پلهها بالارفتیم و از میان تمامی زائران و مسافران و ساکنان مشهدالرضا، با پوشش و رنگهای مختلف، گذشتیم و به مزار شهیدانی رسیدیم که فارغ از همه این سروصدا و هیاهو، آرام گرفتهاند.
وقتی به سراغ مزار شهدا رفتیم تا فاتحهای به روحشان هدیه کنیم؛ افرادی را دیدیم که در این بازار گرمِ سلفی و تفریح و...، بر مزار شهدای گمنام، نشسته بودند و با خود خلوت کرده بودند.
نگاهمان بر عکس روی مزار شهیدان گمنام، خیره ماند؛ برمزار همه شهدا، تصویری قرارگرفته بود؛ عکس همان شهیدی که بر روی کیک تولد بود و در همان لحظه، پسرنوجوانی که با دوستش در حال عبور بود، به عکس اشاره کرد و گفت: «ابراهیم».
دانشجویان، در گوشهای، مشغول چیدن کیک و شیرینی و... بودند و در کنارش، کتابی گذاشتند که عکس همان شهید برآن نقش بسته بود و روی جلدش نوشته شده بود «سلام بر ابراهیم».
گروهی دیگر از دانشجویان، به این جمع پیوستند و کمکم همه میهمانان به محفل آمدند، محفلی که رنگ و بوی تولد داشت اما به سبکی متفاوت! و لحظاتی بعد، مراسم با روایتگری شهدا و مداحی، برگزار شد.
'در این جشن تولد، صحبت از شهدا بود، از شبهای عملیات داستانهای رشادت ایشان، حرف از عملِ مردانی که حتی تصورش برای ما دشوار است، از مرام و معرفت و وظیفهشناسی شهدا، اخلاص و ایثار و گذشت ایشان و... مفاهیمی که خوب نوشتن آنها را بلدیم و با گوشمان آشنایی دارند، اما در میدان عمل، گاهی بسیار برایمان بیگانهاند...
درحین پذیرایی از میهمانان، یکی از میزبانانِ تولد شهید، کارت پستال و ساندویچی را به ما تعارف کرد. با نگاهی پرسشگر، جویای این برنامه شدیم؛ لبخندی زد و گفت: «امروز سالگرد تولد شهید ابراهیم هادی است.»
چادرش را محکم گرفت و به گوشهای خیره شد و با همان لبخند و شوقی که ازچشمانش پیدا بود، ادامه داد: «درکتاب خاطرات شهید ابراهیم هادی، (صفحه 230 کتاب سلام بر ابراهیم2) خوانده بودیم که سالاد الویه دوست داشت، ما هم برای تولدش الویه درست کردیم.»
این دخترِ دانشجو با اشاره به کتاب خاطرات شهید، بیان کرد: شهید ابراهیم هادی، همیشه به دنبال گمنامی بوده و آخر هم روحش آسمانی شد و بدنی که در طول زندگانیاش، آن را وقف کمک به دیگران و گرهگشایی از کار مردم کرده بود، به رسم گمنامیاش، در کانال کمیل جاماند و بازنگشت.
آن دانشجو، به سراغ مردمی رفت که در حال گذر بودند؛ کارت پستالی که بر روی آن عکس شهید هادی لبخند میزند و در آن عهدی با شهید نوشته شده بود را به همراه غذای محبوبش، به ایشان میداد؛ عدهای هم به جمع حاضر در کنار قبور شهدا میپیوستند و در این جشن تولد شرکت میکردند.
به فکر فرو رفتم. باورش کمی عجیب است؛ برگزاری جشن تولد برای کسی که هرگز او را ندیدهای وتنها با چند خاطرهای که از او شنیده و خواندهای، برایت عزیز و الگو شده است، اما چگونه یک انسان، پس از گذشت سالها، این چنین به جمع جوانان برمیگیردد و همدم ورفیقشان میشود...؟! شاید باید رازِ آن را در شخصیتش پیدا کرد.
به سراغ میزبانان این تولد رفتیم تا علامت سوالهای مانده در ذهنمان، برطرف شوند؛ پس از مصاحبت دریافتیم که این جشن تولد، کاری دلی و خودجوش از طرف دانشجویان دانشگاه فردوسی و دانشگاه آزاد اسلامی مشهد انجام شدهاست.
این حرکت که با مساعدت تشکلها و کانونهای دانشگاه و کمی هزینه شخصی صورت گرفته بود، بوی اخلاص میداد و لابد میزبانانِ آن که نه دنبال نام و شهرت بودند و نه چشمداشتِ مالی، میخواستند یاد ابراهیم و ابراهیمها زنده کنند.
همانطور که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: زنده نگه داشتن یادشهدا، کمتر از شهادت نیست...
هوا کمکم به غروب نزدیک میشد و برنامه رو به پایان بود که یکی دیگر از میزبانان، برگهای با عکس شهید در بین حضار پخش میکرد که روی آن، جملهای از شهید نوشته شده بود: «مشکل همه کارهای ما این است که برای رضای همه کارمیکنیم، جز خدا» و بعد هم عهدی با شهید برای الگوگرفتن از او، با جملهی «دوست دارم مثل تو باشم».
با خواندن این جمله، یاد شهید مدافع حرم، محمدهادی ذوالفقاری برایم تداعی شد که با الگو گرفتن از شهید ابراهیم هادی، پلههای سعادت را طی کرد و به سرمنزل مقصود رسید.
و بسیارند «محمدهادی»هایی که با پیروی از خط و مشی «ابراهیم»ها، وظیفه خود را میشناسند و لبیکگویان به ندای ولایت، معبری به آسمان میزنند و در نزد خداوند، جاودانه میشوند.
جاده سعادت باز است و این راه، تا قیامت باقی است...
به امید روزی که در این گیرودار جنگ نرم، پیروز میدانِ جهاد اکبر باشیم و ندای هل من ناصر ینصرنیِ امام زمانمان(عج) را لبیک بگوییم .به امید آن روز...