ظهور رنگ اربعین در کربلای ایران
کد خبر: 3662004
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار : ۲۰ آبان ۱۳۹۶ - ۱۳:۵۴

ظهور رنگ اربعین در کربلای ایران

کانون خبرنگاران نبأ: حال و هوای کربلای ایران رنگ اربعین کربلای حسین(ع) را وام گرفته بود؛ سلطان علی بن محمد باقر(ع) نقطه پرگار بود و با جذبه شیرینش زائران را از شعاع فاصله‌های دور و نزدیک فرا می‌خواند.

به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، زنانی با چادرهای سیاه، دخترانی با چفیه و کوله، مردانی با پرچم‌های سبز و پسر بچه‌هایی با کلاه و لباس گرم رو به روی صحن زیارت امامزاده محمد اوسط فرزند علی(ع) تجمع کرده‌اند. امامزاده‌ای که آستانش در روستای جوشقان اِسْترک؛ 20 کیلومتری شهر کاشان واقع شده است.
چهل شب و چهل روز از شهادت سرور شهیدان؛ اباعبدلله الحسین‌(ع) می‌گذرد. خیلی‌ها در مسیر حرکت برای وصال به بارگاه ملکوتی‌اش عمود می‌شمارند و به پیش می‌روند و اما جا مانده‌های دارالمومنین و ازجمله آن‌ها، اهالی جوشقان؛ به سوی کربلای ایران رهسپار می‌شوند.
یک ماشین در حالی که نوحه پخش می‌کند؛ پیش قراول کاروان می‌شود. مردها جلو و زنان و دختران پشت سرشان حرکت می‌کنند. سر بالایی تند ابتدای راه، نفس همه را می‌گیرد. ساعت 6 و 30 دقیقه صبح است.
یک خانواده، پسر کوچکشان را بغل کرده‌اند و با دست به دست چرخاندن عضو کوچک خود بار خستگی‌شان را کم می‌کنند. زوج جوانی هم فرزندشان را در کالسکه گذاشته‌اند و سعی می‌کنند برای کشیدن آن در کمرکش جاده به یک دیگر یاری رسانند.
پیرمردی که از قافله عقب مانده است سراسیمه با ماشینی خود را به جمعیت می‌رساند. از آن پیاده می‌شود و بعد از دور چرخاندن نگاهش؛ به سمت جلو می‌دود و به گروهی از هم‌سالانش می‌پیوندد.
جاده آسفالت به پایان می‌رسد. برای میان بر زدن و کوتاه کردن مسافت از یک بیابان عبور می‌کنند. راه سنگلاخ است. گاهی هم پوشیده از ماسه بادی. پستی و بلندی، زیاد دارد. آفتاب به پهنه بیابان می‌تابد اما هوا سوز پاییز دارد.
در نیمه راه، مردی که صورتش به عرق نشسته  و کوله بزرگی بر پشت دارد بین زنان آب معدنی پخش می‌کند. یک نفر هم با کیک از مردم پذیرایی می‌کند و از همه التماس دعا دارد. 
گروهی از پسران جوان سینه سپر کرده‌اند و با افتخار و غرور و تحکم، دوشادوش هم به پیش می‌روند. هر کدام یک شیشه آب به دست راستشان داده‌اند و کفش‌شان گرد و خاک به راه انداخته است. 
خانم جوانی که به‌تنهایی طی طریق می‌کند؛ می‌گوید: «سال دوم است که در پیاده‌روی شرکت می‌کنم. سال گذشته وقتی به مشهد رسیدم و پایم را از کفش بیرون آوردم، ‌دیدم که سه تا از انگشت‌هایم مصدوم شده‌اند. اما در مسیر متوجه نشده بودم.» او در پاسخ به دلیل شرکت در این مراسم می‌گوید:« الان همسرم در کربلا است و من...». بغضش و ادامه حرفش را می‌خورد و نگاهش را به زمین می‌دوزد.
پلیور مرد جوانی روی سرشانه‌هایش آویزان است. گرمای آفتاب که حالا سیطره‌اش سوز پاییز را هم در برگرفته است مانع به تن کردن کامل لباسش شده است، با نوای نوحه گوشی همراهش زمزمه می‌کند. چهره‌اش غمگین و متفکر است. انگار پای دلش سریع‌تر از پای خودش به پیش می‌رود. 
آمبولانس و چند خودرو با سرعت پایین جماعت را همراهی می‌کنند. زنان میانسال که خستگی بر جانشان چیره شده سوار خودروها می‌شوند و مقداری از مسیر را مهمان مرکب می‌گردند.
راننده‌هایی که زمان مسافرکشی‌شان آنقدر برای ماشینشان حساسیت به خرج می‌دهند؛ حالا به دل خارها و سنگ‌ها می‌زنند و مسافرانشان را به مقصد می‌رسانند.
جاده خاکی به پایان می‌رسد. در روستای چنار؛ زادگاه سهراب سپهری توقف می‌کنند. 20 دقیقه برای صرف صبحانه زمان می‌دهند. انگار تمام شدن جاده خاکی قوت قلب می‌شود برای کسانی که می‌خواهند هم چنان به راه ادامه دهند.
بین مردم یک پسر نوجوان هم با پای بسته و عصاهایی که بازوانش را به آن تکیه داده به چشم می‌خورد. بعضی کفش‌ها را از پا در می‌آورند و از حس زمینی که به قصد رسیدن به کربلای ایران در آن قدم بر میدارند؛ لذت می‌برند.
اهالی شهرستان آران و بیدگل؛ در ابتدای روستای حسنارود موکب زده‌اند و با خوشامدگویی گرمی پذیرای کاروان می‌شوند.
کم‌کم اطراف جاده‌ها پر می‌شود از آدم‌هایی که دیگر نای راه رفتن ندارند. می‌نشینند و استراحتی می‌کنند و دوباره برمی‌خیزند.
مردی پشت جمعیت حرکت می‌کند. هرچه که از پاکت بسته‌های کیک و آب میوه بر زمین افتاده را جمع می‌کند. بعد از مدتی همسرش نیز برای انجام این کار داوطلب می‌شود و به کمکش می‌شتابد.
کاروان، جلو امامزاده شاهزاده حسین(ع) مشهد اردهال دو دسته می‌شود. عزاداران نوحه می‌خوانند. سینه می‌زنند و برای عرض تسلیت به محضر حضرت سلطان علی(ع) می‌روند. 
حرم شلوغ است و جای سوزن انداختن نیست. از تمامی روستاها و شهرهای اطراف برای پیاده‌روی حضور پیداکرده‌اند.
ساعت 11 است. زنان با چادرهای خاک‌آلود، دختران با کوله‌ای که برای حملش آن را به زمین می‌کشند، مردانی که برای تحویل پرچم‌هایشان به سمت ماشین می‌روند و پسرانی که کلاه و لباس گرمشان را زیر بغل مچاله کرده‌اند؛ از زیارت حضرت سلطانعلی  واقع در مشهد اردهال معروف به کربلای ایران عزم بازگشت می‌کنند. از این کربلا هم بوی جهانی شدن می‌آید.

زهرا سادات محمدی
 
 


انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۳
S_Farrokhian
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۸/۲۰ - ۲۳:۲۱
0
0
عالی و قشنگ..خسته نباشید
زارع
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۸/۲۱ - ۱۰:۱۳
0
0
بازماندگان اربعین در کربلای ایران عشق و ارادت خود را نشان دادند
مریم
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۸/۲۱ - ۱۳:۱۶
0
0
چه زیبا حال و هوای پیاده روی نوشته شده .انگار خواننده خودش رو تو جمع زوار می بینه و دلش هوایی حرم میشه
ابراهیم هادی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۸/۲۱ - ۱۴:۰۰
0
0
ممنون از این متن زیبا و دلنشین شما ،
احمدرضا
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۳۹۶/۰۸/۲۱ - ۱۴:۳۱
0
0
جزییات سفربه زیبایی بیان شده است .اجرکم عندالله
captcha