فلسفه در فرامحسوس از هویت فاصله می‌گیرد/ موانع تفکر فلسفی در فضای عمومی
کد خبر: 3731782
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۷
سیدجواد میری بیان کرد:

فلسفه در فرامحسوس از هویت فاصله می‌گیرد/ موانع تفکر فلسفی در فضای عمومی

گروه اندیشه ــ سیدجواد میری با بیان اینکه تفکر فلسفی در ایران دچار نوعی اشعری‌گری شده است، بیان کرد: آنهایی که خود را صدرایی و نوصدرایی می‌دانند، باید توجه کنند آن چیزی که امروز می‌تواند به درد ما بخورد و می‌تواند برای ما به عنوان انسان ایرانی در افق قرن بیست و یکم ما را به تکاپو وا بدارد نسبت ملاصدرا با امروز ما است.

به گزارش ایکنا؛ دو بخش از گفت‌‌وگوی تفصیلی به سیدجواد میری دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تیترهای «فلسفه در جهان ایرانی در خدمت شریعت است نه طلایه‌دار اندیشه» و «بدون نگاه فلسفی و صورت‌بندی عقلانی تحول بنیادین ممکن نیست» منتشر شد، در ادامه بخش سوم و پایانی این گفت‌وگو که در بردارنده نکاتی در زمینه اهمت تعقل کما هو تعقل و دلایل عدم تحقق این مسئله در جامعه امروز ایران و همچنین نحوه مواجهه با میراث فلسفه اسلامی مانند اسفار اربعه ملاصدرا است تقدیم می‌شود؛

ایکنا: با توجه به توضیحاتی که در زمینه تعقل و نقش آن در پیشرفت متذکر شدید می‌توان اینگونه نتیجه گرفت که در پیشرفت تفکر مهم است نه فلسفه غرب و شرق درست است؟

اصلا بینید تفکر کما هو تفکر، غربی و شرقی ندارد، در اوج آن چیزی که می‌گوییم فلسفه اسلامی، اگر بگوییم فارابی، ابن سینا و ملاصدرا هستند، هیچ کدام از اینها نگفتند که نوع تفکرشان «فلسفه اسلامی و یا فلسفه شیعی» بوده است.

مثلا از حکمت عرشیه یا حکمت متعالیه استفاده کرده‌اند، یا مثلا سهروردی صحبت از فلسفه اسلامی نکرده بلکه حکمت خسروانی را مطرح کرده است، چه زمانی این مفهوم فلسفه اسلامی درست شد؟ وقتی مستشرقان آمدند و شرق را در کلیتش متعلق ذهن خودشان قرار دادند و گفتند فلسفه به معنای اعم کلمه، آن است که در یونان و در غرب بوده است، چون آن‌ها نگاهشان جهان شمول است، اما اینها چون در مورد خدا حرف می‌زنند می‌گویند فلسفه اسلامی است و بعد این را درونی کرده‌ایم و فکر می‌کنیم فلسفه اسلامی فقط فلسفه‌ای متعلق به مسلمانان است و موضوعات اسلامی دارد و یک نگاه هویتی به فلسفه کرده‌ایم.

در حالی که فلسفه کما هو فلسفه یعنی دانایی، یعنی چگونه می‌توانیم به مرز‌ها و افق‌های دانایی برسیم و بعد این مرز‌های دانایی جغرافیا ندارد، چون متافیزیک جغرافیا ندارد، چون چیزی که فرا محسوس و معقول است یعنی فراسوی امر محسوس محسوب می‌شود دیگر شرقی و غربی ندارد و می‌تواند هستی را متعلق ذهن خودش و امر عقلی خودش قرار دهد، هر چقدر به مرز‌های فرامحسوس برسد از جغرافیا و هویت فاصله می‌گیرد، اما هر چقدر تلاش کند به عالم محسوس نزدیک شود شرقی‌تر، غربی‌تر و اسلامی‌تر و یا مسیحی‌تر می‌شود و متأثر از این زبان و آن زبان می‌شود.

درست است که فلسفه و تفکر در خانه زبان شکل می‌گیرد و هر زبانی تاثیر خودش را روی شیوه تفکر می‌گذارد، اما این که بگوییم فلسفه شرقی و غربی است، یعنی معلوم است که هنوز مفهوم تعقل کما هو تعلق را درک نکرده‌ایم.

ایکنا: پس پیشرفت‌هایی که در حوزه‌های مختلف شکل می‌گیرد هم حاصل تعقل کما هو تعقل است؟

بله، شک نکنید، این جا است که باید نگاه جامعه‌شناسی داشته باشیم و این که چقدر این دستاوردها محلی است؛ یعنی برآمده از زیست جهان یک تمدن اروپایی است، چقدر از آن جهانی شده یعنی به دلیل قدرت نظامی و اقتصادی این شیوه زیست خودش را سیطره بدهد در جهان و چقدر از آن جهان شمول است، روی اینها می‌توانیم بحث کنیم.

مثلا کسانی که می‌گویند این امر، امر سکولار است و این امر قدسی است، در اینجا این پرسش ایجاد می‌شود که چقدر این تمایز بین امر سکولار و قدسی برامده از آن امر جهان شمول است یا خیر؟ دین در قالب مسیحیت یک دستگاه مفهومی دارد و آن دستگاه مفهومی وقتی می‌خواهد عرصه متافیزیک را متمایز کند از مفاهیمی استفاده می‌کند به عنوان سکولار و روحانی، آیا این نوع تقسیم‌‌بندی اطلاق می‌کند و به صورت مطلق بر همه شیوه‌های دستگاه‌های دینی هم می‌تواند سوار شود یا خیر، آیا در اسلام و جهان بینی قرآنی وقتی می‌خواهید هستی را متمایز کنید می‌گویید سکولار و روحانی یا از دستگاه مفهومی دیگری استفاده می‌کنید.

در نگاه قرآنی نمی‌گوید سکولار و قرآنی، می‌گویید عالم غیب و شهادت، عالم شهادت یعنی عالم محسوس و عالم غیب؛ یعنی عالم فرا محسوس، ولی سکولار(secular) یا سکرید(sacred) این نیست و معنای محسوس و معقول را نمی‌دهد و بحث دیگری است.

ایکنا: جامعه امروز ما چه مسیری را برای رسیدن نقطه‌ای که تعقل کما تعقل حاکم شود، باید طی کند؟

‌می‌توانیم نسبت به انقلاب اسلامی خیلی انتقاد‌های شدیدی داشته باشیم، اما یک نکته را انقلاب ایجاد کرد و آن نکته در هیچ کجای جهان اسلام اتفاق نیفتاد و از این منظر ما شاید صد سال جلوتر از جهان اسلام باشیم. از منظر اقتصادی متضرر شدیم، از نظر بسیاری از مسائل که مربوط به شیوه زیست ما می‌شود نسبت به بسیاری از کشور‌ها که شاید ۵۰ سال قبل به اندازه یک استان ایران هم حساب نمی‌شدند ما بسیار عقب افتادیم، اما یک منظر و آن این که انقلاب خودش یک مفهوم مردن است و این باور را در انسان ایرانی ایجاد کرد که برای تغییر نظام و نظم اجتماعی همه چیز دست خدا نیست و این نیست که ما به خدا حواله بدهیم.
پیشرفت‌ها حاصل تفکر کما هو تفکر است نه فلسفه غربی و شرقی/انقلاب اسلامی در یک بعد ما را 100 از جهان اسلام پیش انداخته است
در تفکر شیوه سنتی، نظم کیهانی و نظم اجتماعی با هم متصل بودند، همان گونه که در عالم لاهوت قاعده داشت در عالم ناسوت نیز همین طور بود، همان گونه که خدا در عرش بالا بود، همان نظم اجتماعی این طور و طبق قاعده‌ای تعریف شده بود. انقلاب به‌مثابه یک مفهوم جدید آمد و این باور را در انسان ایرانی ایجاد کرد که شما می‌توانید نظم اجتماعی را بر اساس اراده ملی تغییر دهید و بسیاری از روحانیون و حتی آیت‌الله خمینی (ره) به عنوان یک رهبر عالی‌قدر دینی، حالا دانسته یا نادانسته که متاثر از تفکر مدرن بود یا نبود، اما گفتند که اگر ملت قدرت حاکمه را نخواست، باید به رای ملت احترام بگذاریم و این یک مفهوم جدیدی را وارد فقه شیعی کرد.
 
درست است که عقبه آن در انقلاب مشروطه بود و در انقلاب مشروطه بسیاری از علما وارد این تفکر شدند و تلاش کردند این تفکر را مفهومینه کنند، اما در انقلاب سال ۵۷ به یک گونه‌ای حتی قشر دینی ما هم این را باور کردند و قاطبه جامعه هم با آن حرکت کرد و اینجا اتفاقی افتاد و می‌توان روی این اتفاق اندیشید و این که امروز باید چه کاری انجام دهیم.

یعنی اینکه با تفکر، تعقل و تدبیر می‌توان نظم و نظام اجتماعی را شکل داد و روی آن تامل کرد و می‌شود جامعه را در کلیتش متعلق ذهن قرار داد، این کار فقیه و فقه نیست، چون فقه در کلیت دستگاهش تلاش می‌کند در اصل و فرعش همه چیز را به عالم لاهوت حواله دهد، این کار فیلسوف است و فیلسوف نمی‌تواند بگوید این شیعه، یهودی و ... است، فیلسوف می‌گوید انسان کماهو انسان دارای چه تکالیفی است و جامعه چگونه شکل می‌گیرد و نمی‌گوید جامعه شیعی و مسیحی و کلیمی خوب کدام است، بلکه می‌گوید انسان ایرانی چگونه می‌تواند در شهر زندگی مطلوب داشته باشد که بتواند به خود شکوفایی برسد، چه عوامل و موانعی برای رسیدن به خودشکوفایی وجود دارد.

وقتی آن صورت را شکل داد، حالا سیاست‌مدار، سیاست‌گذار، کارمند و ... باید آن را پیاده کنند، ولی صورت‌بندی کار فیلسوف است و انقلاب به‌مثابه یک مفهوم جدید این را وارد افق تاریخی انسان ایرانی کرد که شما قرار نیست منتظر شوید که یک نظم آسمانی شکل بگیرد، نظم را باید خود شما شکل دهید، اینجا عرصه تدبیر است نه تقدیر، به معنای جبری که از آسمان و عالم لاهوت است.

ایکنا: چرا این اتفاق در جامعه امروز ما به وجود نیامده، آیا فلاسفه ما این گونه نمی‌اندیشند و یا مشکل را باید در جای دیگری جست‌وجو کرد؟

چند علت می‌تواند داشته باشد، یکی این که تفکر فلسفی در ایران دچار نوعی اشعری‌گری شده است، مثلا بزرگترین فیلسوفان ما امروز به جای اینکه دین را متعلق ذهن خود قرار دهند و یا از منظر فلسفی به معنای عقلی دین و ساحاتی که مربوط به دین می‌شود، ذیل آن مفهوم سازی کنند، فلسفه را در خدمت نوعی از نگاه فقهی خودشان قرار داده‌اند و این امری است که به صوت تاریخی شکل گرفته و نقد‌های بنیادینی باید به آن وارد شود که بتواند فضا را تغییر دهد که اساسا تفکر فلسفی بتواند در یک فضای عمومی تنفس کند.

یک قسمت هم برمی‌گردد به شاکله سیاسی و وضعیت موجود ما و نظم فقاهتی که شکل گرفته و تلاش می‌کند به گونه‌ای یک امر بیرونی را بر تفکر تحمیل کند و یک قسمت هم برمی‌گردد به وضع تاریخی ما؛ یعنی عدم توسعه‌یافتگی ما به یک گونه‌ای در جهان امروز به یک پاشنه آشیلی تبدیل شده و مثلا دانشگاه‌های ما به جای این که عرصه تفکر و نوآوری باشند ذیل نگاه کارمندوارانه شکل گرفته‌اند و بسیاری از دانشگاهیان، آکادمیسین به معنای واقعی کلمه نیستند و بسیاری از ما کارمند هستیم و همان طور که کارمند از ساعت هشت تا چهار بعد از ظهر مشغول است بسیاری از اساتید ما نیز این گونه هستند، این‌ها متفکر نیستند و روی مسائل فکر نمی‌کنند و اصطلاحا نان را به نرخ روز می‌خورند.

وقتی این طور شد، از درون این تفکر و اندیشه بیرون نمی‌آید، چند نفر را سراغ دارید که مانند شریعتی و مطهری باشند که فحش بخورند و آخرش هم کشته شوند؟ بسیار اندک هستند، باید دید با افرادی که مخالف اندیشه آنان هستیم، چه می‌کنیم، بالاخره آنها به گونه‌ای دیگر می‌اندیشد، آیا به این‌ها مدال دادیم که شما اندیشیدید؟ فقها می‌گویند وقتی می‌خواهید احکام را استنباط کنید، نباید همه چیز را در یک مفهوم تنگ ببینیم، استنباط احکام یعنی فهمی که از امر دینی داریم وقتی درست باشد دو ثواب برای آن می‌دهند و اگر غلط باشد یک ثواب می‌دهند، اگر به این فکر سنتی هم پایبند باشیم به هر مخالف اندیشه ما، باید عرصه بدهیم.

کسی که فرضا تعداد زیادی کتاب می‌نویسد و سخنرانی‌های متعدد دارد و یا در ترجمه کار می‌کند و زحمت می‌کشد باید به او ارج بنهیم و جامعه بفهمد که به اندیشیدن در این جامعه ارج می‌دهند، علما هم اگر به آن تفکر سنتی خود پایبند باشند، وقتی یک مخالف متفکر را دیدند به او ارج می‌نهند و جواب آن را به جای دادن فتوا و غیره بدهند از طریق نوشتن مقاله می‌دهند.

نباید فضای تفکر را امنیتی کنیم و باید بین فضای تفکر و نظامی‌گری تفکیک قائل شویم. این را اگر در قالب حکمروایی خودمان و در ارکان مختلف نهادینه کنیم شاید طی ۲۰ یا ۳۰ سال آینده به افق‌هایی برسیم، وگرنه ممکن است این تلاشی که یک روزی در انقلاب مشروطه شکل گرفته و به استبداد ختم شد، این انقلاب هم که ۴۰ سال روی آن زحمت کشیده شده نیز به یک حالت ناکارامد برسد.

ایکنا: امروزه میراثی از فلسفه اسلامی مانند اسفار اربعه ملاصدرا باقی مانده و تدریس می‌شود اما اینها در جامعه امروز ما چه کارایی‌هایی دارند؟

بنده متخصص ملاصدرا نیستم، متخصص فارابی و حکمت سینوی هم نیستم، اما یک نکته‌ای را می‌فهمم و آن را اینجا می‌گویم، آنها که خود را صدرایی و نوصدرایی می‌دانند، باید توجه کنند آن چیزی که امروز می‌تواند به درد ما بخورد و می‌تواند برای ما به عنوان انسان ایرانی در افق قرن بیست و یکم ما را به تکاپو وا بدارد نسبت ملاصدرا با امروز ما است، یعنی اگر فیلسوف ما در مورد صدرا صحبت کند نباید صدرا را در قالب دوران صفویه‌اش ببینید، باید ببیند پرسش‌های انسان امروزی در قالب نظام صدرایی پاسخی دارد، نه فقط آن اموری که مربوط به عوالم لاهوتی و معنوی است، بلکه برای پرسش‌هایی که انسان امروز و فراتر از آن انسان معاصر دارد پاسخ‌‌های دارد یا خیر.

چرا هایدگر برای ایرانی‌ها مهم می‌شود، اما ابن عربی برای آمریکایی‌ها مهم نمی‌شود و یا برای عده قلیلی از آنها از اهمیت برخوردار می‌شود؛ یا به این دلیل است که ابن عربی پرسش‌هایی که نظام مفهومی خود را به آن معطوف کرده‌اند، پرسش‌های لطیف و عرفانی و فرامحسوس است که بسیاری از مسائل امروز را در برنمی‌گیرد و ممکن است برای کسی که در آمریکا و اوج نظام سرمایه‌داری قرار گرفته و به حس معنوی نیاز پیدا می‌کند، ابن عربی مهم‌تر باشد.

پیشرفت‌ها حاصل تفکر کما هو تفکر است نه فلسفه غربی و شرقی/انقلاب اسلامی در یک بعد ما را 100 از جهان اسلام پیش انداخته است
اما برای انسان ایرانی امروز که در شرق زندگی می‌کند و با مسائل بسیار بنیادینی مانند هوا، آب و محیط زیست و مدیریت امر سیاسی و آموزش و پرورش و آشفتگی دانشگاه‌ها و ... سروکار دارد و یک نفر باید اینها را ساماندهی کند، باید ببینیم که آیا ملاصدرا با اینها نسبتی دارد، که بسته به خوانش ما است، یعنی چگونه متن را مورد استنطاق قرار دهیم و فقط آن را باز تولید نکنیم. این یک قدرتی می‌خواهد که هم تسلط کافی روی متن و هم روی وضع موجود انسان ایرانی وجود داشته باشد.

انتهای پیام

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

مطالب مرتبط
captcha