فلسفه اسلامی در خواب است و سؤال جدیدی مطرح نمی‌کند/ بازآموزی فلسفه غرب و بازسازی فلسفه اسلامی
کد خبر: 3740541
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۱۰:۱۰
زنده‌یاد محمدعلی مرادی:

فلسفه اسلامی در خواب است و سؤال جدیدی مطرح نمی‌کند/ بازآموزی فلسفه غرب و بازسازی فلسفه اسلامی

گروه اندیشه ــ محمدعلی مرادی با اشاره به فلسفه اسلامی بیان کرد: حدود 400 سال است که فلسفه اسلامی در خواب گران به سر می‌برد و مباحث تکراری را مطرح می‌کند و سؤال جدیدی نیز ندارد، لذا برای اصلاح این روند نیازمند بازسازی آن هستیم و باید از فلسفه غرب نیز کمک بگیریم.

به گزارش ایکنا؛ زنده‌یاد محمدعلی مرادی، پژوهشگر فلسفه 31 تیرماه به دلیل بیماری به دیار باقی شتافت، اما قبل از این اتفاق با حضور در استودیو مبین خبرگزاری ایکنا به گفت‌وگو در زمینه فلسفه و کارکردهای آن پرداخته بود که بخش اول این گفت‌وگوی تفصیلی با تیتر «تکنولوژی بدون فلسفه توسعه و سازماندهی نمی‌یابد» منتشر شد.

اکنون بخش دوم و پایانی این مصاحبه که دربردارنده نکاتی درباره وضعیت فلسفه اسلامی در ایران و مسائلی از این دست است از نظر می‌گذرد؛

ایکنا؛ آقای دکتر، در زمینه وضعیت فلسفه در ایران قدری توضیح بفرمایید.

وضعیت فلسفه در ایران تعریف چندانی ندارد، در ایران فلاسفه آد‌م‌هایی هستند که فقط پند و اندرز می‌دهند از جمله آقای داوری اردکانی، اما خودمان می‌دانیم که تامل کردن و .. خوب است، ولی شما به عنوان فیلسوف بیایید و و مشخص کنید که نسبت فلسفه با طبیعت چطور خواهد شد؟ چطور می‌توان برای آن بنیاد‌های نظری تدوین کرد؟ به چه شیوه‌ای می‌توان این بنیاد‌ها را نقد کرد؟ در واقع کار فیلسوف همین چیزهاست.
 
فیلسوف در کرانه تعمق می‌کند

چون در ایران فیلسوف نداشته‌ایم مشکلاتمان نیز روز به روز بیشتر می‌شود، در حالی که فیلسوف باید مسائل را زودتر از دیگران ببیند و تحلیل کند. فیلسوف باید در سال ۵۷ وضعیت محیط زیست و آب و هوای ما را می‌دید می‌گفت که اگر این مسیر را طی کنیم موجب خشک شدن رودخانه‌ها و ... می‌شود، اما فیلسوفی نداشته‌ایم که این مسائل را مطرح کند، اما فیلسوفان، چون یک مقدار از دوران خودشان جلوتر هستند زودتر به این مسائل پی می‌برند، چراکه فیلسوف در کرانه می‌ایستند و به نظر بنده کسی که رئیس فلان انجمن و ... است فیلسوف نیست بلکه در حال مدیریت کردن است، فیلسوف در کرانه تعمق می‌کند.

ایکنا: به نظر می‌رسد که در کشور به یک دوگانگی بین فلسفه اسلامی و غربی می‌رسیم، در کشور ما که اسلامی شرح اسفار و ... مطرح می‌شود اما شاهد این هستیم که در مسائلی مانند صنعت و تکنولوژی از غربی‌ها تبعیت می‌کنیم. در این زمینه توضیح می‌فرمایید.

ما در جهان امروزی زندگی می‌کنیم، در زندگی امروزی چیز‌هایی مانند دوربین عکاسی و یا زندگی آپارتمانی و ... مطرح است، اما سؤال این جا است که چطور می‌توان این مسائل با فلسفه صدرایی توضیح داد؟ فلسفه صدرا جذاب و برای ۴۰۰ سال قبل است، اما امروز باید ببینیم این فلسفه چطور می‌تواند به موضوعات جدید پاسخ بدهد که البته این کار نیز بسیار سخت است.

در واقع باید در اینجا پرسش‌های جدید مطرح شود و بگویند که مثلا دختر خانم ایرانی که دوربین عکاسی به دست می‌گیرد و از طرفی چادر نیز به سر دارد چطور می‌تواند زندگی کند، این‌ها چیز‌هایی است که در غرب نیز مطرح است، به خاطر دارم که در سال ۱۹۹۰ همایشی در مورد اینترنت برگزار کردند و بررسی کردند که اینترنت وقتی آمد چه می‌شود و ...، فلاسفه آن‌ها در سال ۱۹۸۵ روی این مسائل بحث کردند، در زمینه دوران دیجیتال نیز در سال ۱۹۱۰ به بحث پرداختند.

بحث اصلی این است که چرا فلسفه اسلامی نمی‌تواند پرسش جدید مطرح کند؟ فیلسوف اسلامی از یک طرف سوار ماشین می‌شود و با ابزاری مانند کامپیوتر کار می‌کند، اما مابازای این‌ها با صدرا چیست؟ این‌ها همگی مابازای فلسفی دارد و برای فیلسوف نیز مبنای نظری دارد، اما فلاسفه اسلامی گویا صدرا را بحث می‌کنند و فلسفه غرب را زندگی می‌کنند.

شما در ایران ساکن آپارتمان هستید، اما مبنای نظری آن کجا است؟ فلسفه اسلامی ۴۰۰ سال است که در خواب گران خوابیده و حرف تکراری می‌زند و این‌ها نمی‌توانند یک پرسش جدید مطرح کنند، این همه امکانات داشته‌اند، اما نمی‌توانند بگویند که معماری دوران صدرا چطور بوده است و رابطه این‌ها باز زندگی قطع است و فلسفه‌ای که در حوزه‌ها می‌گویند با زندگی ارتباط ندارد.
 

رد نشود////مرادی ///فلسفه اسلامی در خواب است و هیچ سؤال جدیدی مطرح نمی‌کند/نیازمند آموختن فلسفه غرب و بازسازی فلسفه اسلامی هستیم

وقتی شأن فلسفی دارید باید این مسائل را بفلسفید، لذا فلسفه اسلامی هنوز یک پرسش جدید مطرح نکرده است، البته خیلی‌ها نیز اطلاع ندارند که این مسائلی که مطرح شده پرسش فلسفی هستند؛ از این قبیل که مثلا چگونه این دوربین عکاسی کار می‌کند و فرایند تولید عکس چگونه است؟ اصلا دوربین مسئله فلسفه اسلامی نبوده است و زمانی هم که به ملاهادی سبزواری این را گفتند در پاسخ گفت که غیر ممکن است. در حالی که مسائلی از قبیل: دوربین، معماری، فوتبال و ... موضوع فلسفه هستند، اما فوتبال چه نقشی در سنت صدرایی دارد؟ این‌ها بحث‌های جدید را تشکیل می‌دهند که فلاسفه باید در مورد آن‌ها بحث جدی کنند.

به من گفتند که مشکل فوتبال ایران کجا است و من هم گفتم مشکل این است که نمی‌توانند در تمام فضا‌ها بازی کنند، این‌ها موضوعات زندگی فلسفه است. شما دانشگاه فلسفه برلین را که نگاه می‌کنید می‌بینید که فیلسوفان در مورد ساختمان و معماری آن نظر داده‌اند، آن‌ها در مورد این مسائل و مسائلی مانند رابطه خانوادگی و ... نیز نظر می‌دهند و من معتقدم که فلسفه چیزی نیست که ما اژدهاگیری را در آن آموزش دهیم و یک چیز‌هایی بگوییم و طور دیگری زندگی کنیم.

به نظر بنده یکی از مشکلات ایران شعف در نظریه است که در مورد دولت، استراتژی امنیت ملی، خانواده، شهرمان و ... نظریه نداریم، یک عده فلسفه اسلامی را مطرح می‌کنند، اما نکته مهم این است که فلسفه اسلامی باید در زندگی جاری و ساری بشود نه این که در حد زیور کلام باقی بماند.

ایکنا: با این توضیحات امروز باید با فلسفه اسلامی و میراث به جا مانده از آن چه کرد؟

به نظر بنده سه پروژه در ایران وجود دارد، یکی پروژه سنت قدمایی ما است، یکی پروژه مسلمانان متجدد و یکی هم مربوط به محیط زیستی‌هاست، فلسفه اسلامی اول باید بتواند متن‌های خوب سنت فلسفه غرب و متن‌های اصلی آن‌ها را بخواند تا اندک اندک بتواند با آن ارتباط ایجاد کند، چون فلسفه اسلامی نباید از بین برود، چراکه یکی از بزرگترین دستاورد‌های بشری محسوب می‌شود.
اما نکته قابل توجه این است که فلسفه باید دوباره بازسازی شود و باید آن را بازسازی کنیم و راه آن نیز این است که بتوانیم فلسفه غرب را به‎‌خوبی بیاموزیم و در این جا نیز توجه به شش کتاب اصلی آن‌ها مهم است، اما به این سادگی نیز نمی‌توان این‌ها را تدریس کرد، باید چند سال زحمت کشید و به سمت خواندن متن اصلی برویم.

البته غربی‌ها آمدند و در مورد مشکلات خودشان تئوری داده‌اند، اما باید نسبت به مشکلات خودمان تئوری جدید مطرح کنیم و فلسفه کانت و هگل را در سنت اسلامی دوباره بخوانیم. دقیقا همان کاری که اشکنازی‌ها کردند، اما کسی به این مسائل توجه نمی‌کند، ولی خود من این را انجام می‌دهم و کاری هم با کسی ندارم، شاگردانم را پرورش می‌دهم و در سیستم‌های رسمی نیز وارد نمی‌شوم، کلاس‌هایی که دارم نیز در اماکن مختلف مانند پارک‌ها و ... تشکیل می‌شود و معتقدم که باید این روند تبدیل به یک رویه بشود.

ایکنا: یک مسئله‌ای در اینجا وجود دارد و آن اینکه طرفداران فلسفه اسلامی معتقدند که این فلسفه علی رغم فلسفه غرب که فقط به زندگی این جهانی می‌پردازد، به مسائل معنوی پرداخته و نقطه تمایز آن با فلسفه غرب نیز همین بحث معنویت است، در این زمینه توضیح می‌فرمایید.

یک مطلب این است که باید این معنویت را نشان دهید که آیا جامعه ما از جامعه آلمان معنوی‌تر است؟ باید خروجی را دید و هرگز این گونه نیست که آن‌ها معنوی نباشند و ما باشیم، این بحث شوخی است که آنجا یک جامعه غیر دینی باشد، در آنجا نیز الهیات بازسازی شده و خودش را طور دیگری نشان داده است.
ما نیازمند یک الهیات جدید هستیم، با آن الهیات نمی‌توان کاری انجام داد، دختران و پسرانی داریم که بی‌حجاب هستند، اما نماز می‌خوانند، این‌ها را می‌خواهید چکار کنید؟ این مسئله تعریف جدید از دین را به وجود می‌آورد، در اقوام ما کسانی هستند شاید حجاب کاملی ندارند، اما نماز می‌خوانند، اما پایه نظری این مسئله کجاست؟
یا وقتی در آپارتمان زندگی می‌کنید، آپارتمان درک دیگری از دین به شما منتقل می‌کند، در غرب اتفاقا به مباحث معنوی پرداخته شده، اما مباحث مادی نیز مطرح شده است، آنجا نیز عرفایی دارند و در اینجا نیز نیاز به روحانی و فضای معنوی داریم، اما با این شرط که معنوی باشد نه این که یک نفر هم آخوند و هم کارخانه‌دار باشد؛ بنابراین در جامعه ایران نیز نیازمند یک معنویت نو هستیم که بتواند معنویت امروز باشد، یک‌سری بچه‌های مذهبی داریم، اما در عین حال گرایش‌های رفتاری بدی دارند، این‌ها را می‌خواهید چکار کنید؟ این‌ها مسائل جدی است که روحانیت باید برایشان جواب داشته باشد.

ایکنا: با این توضیحات می‌توان نتیجه گرفت که باید بین فلسفه اسلامی و فلسفه غرب تلفیقی صورت گیرد؟

خیر، لازم است که عناصری را وارد آن کنیم؛ فارابی نیز همین کار را انجام داد، باید برویم و یکسری چیزها را وارد کنیم، در واقع باید ببینیم که فلسفه ما چه کمبودهایی دارد که با وارد کردن یکسری چیزهای دیگر آن را جبران کنیم، نه این که تلفیق کنیم. بلکه باید مبنای آن را بسازیم و دوباره بازسازی کنیم، یکی دیگر از مشکلات ایران این است که آدم‌ها نمی‌دانند چطور باید زندگی کنند و حل این مسائل نیز بر عهده فیلسوفان و روحانیون است که باید این خلأ را پر کنند.

می‌بیینیم که فوتبالیست‌های ما اعتماد بنفس ندارند اما فیلسوفان و الهیاتی‌های ما می‌توانند این اعتماد بنفس را ایجاد کنند، ما نیازمند این هستیم که مسائل روز دنیا را رصد کنیم، کشور کا فیلسماز، هنرمند و ... می‌خواهد اما همه اینها نیازمند مبنای نظری است و فلسفه اسلامی باید این را پوشش دهد.

مگر نمی‌گویید در سنت اسلامی خودنمایی کردن گناه است، اما این در حالی است که یک فوتبالیست باید خودنمایی کند، اما مبنای نظری‌اش کجا است؟ این‌ها سؤال جدی فلسفه است و باید برایشان پایه‌های نظری درست کرد که می‌توانیم فلسفه‌ای را درست کنیم که تعادل در خودنمایی را به وجود آورد و این فرموله شود.

ایکنا: مسئله دیگر ارتباط فلسفه با سیاست و تشکیل حکومت است، مثلا در کشور خودمان یک عده معتقد هستند که انقلاب ما مبتنی بر فلسفه صدرایی است اما آیا فلسفه چنین شأنی دارد؟

ببینید، بالاخره سیاست یکی از شاخه‌های مهم فلسفه است، اما زندگی که همه‌اش سیاست نیست، یک فیلسوف نمی‌تواند به سیاست بی‌تفاوت باشد ولی این که فیلسوف دولت را تشکیل بدهد می‌شود سنخ ایدئولوژی؛ من از نهاد فلسفه دفاع می‌کنم، فلسفه یعنی استدلال کردن نه یارگیری که در مباحث به چیزهای بیرونی ارجاع بدهیم. این تفاوتی است که بین متکلمان و فلاسفه است، گزاره‌های متکلم محسوس و مشهود است و می‌خواهد به بیرون ارجاع دهد، اما فلسفه به خودش ارجاع می‌دهد و استدلال می‌کند و آن وقت می‌تواند نسبت‌هایی با دولتش و سازوکار جامعه‌اش پیدا کند، ولی نسبت غیر مستقیمی است ولی این که می‌گویند انقلاب اسلامی صدرایی است به نظرم یک ادعا است.

رد نشود////مرادی ///فلسفه اسلامی در خواب است و هیچ سؤال جدیدی مطرح نمی‌کند/نیازمند آموختن فلسفه غرب و بازسازی فلسفه اسلامی هستیم
دولت ایران تفکیک قوا دارد اما این مسئله در دستگاه صدرایی چطور وجود داشته است؟ در آنجا پارلمان کجا بوده؟ اینها حرف‌ و ادعا است که اینقدر گفته شده، خودشان نیز باور می‌کنند؛ لذا این که چقدر بتوانند این ادعا را اثبات کنند محل بحث است.

یک مطلب دیگری در مورد وضع ایران بگویم و آن این که راه درست شدن ایران این است که فلاسفه آزادی‌خواه و آزاده باشند و نان او وابسته به حقوقش نباشد، بنده هم از ابتدا وارد سیستم نشدم اما در هر حال امیدوارم که این کشور با همین ابعادش رشد کند و در کنار هم بتوانیم زندگی کنیم و سنت قدمایی را نگه داریم.

ایکنا: آیا در کشورهای اروپایی فلاسفه در طبقه حاکمیت حضور دارند؟

خیر، مثلا در آلمان یک سیکلی از نظام دانایی طراحی شده، اول فلاسفه بحث‌ها را انجام می‌دهند و بعد آن را به دانشگاه می‌فرستند و بعد به نهادهای مختلف، احزاب و کمیسیون‌ها می‌رود، بنابراین یک نظام دانایی طراحی شده است. در آنجا فیلسوفان کمتر به تلویزیون می‌آیند و اصلا تلویزیون را قبول ندارند و می‌گویند باید مبنا را درست کنیم، بنده نیز رویه‌ام همین است و معتقدم باید شاگردانم را تربیت کنم نه این که به خطابه بپردازیم، یکی از دلایلی که علامه طباطبایی را دوست داریم نیز این است که به هیچ وجه خطابه نمی‌کرد.

اینجا هر کسی که یک یا دو مقاله می‌نویسد به مصاحبه و ... می‌پردازد، اما اینها چه زمانی کار می‌کنند و چه زمانی فرصت می‌کنند روی بنیادهای نظری متمرکز شوند و زیرساخت‌ها را درست کنند، آنجا فیلسوف چنین شانی دارد که می‌تواند بیست جلد کتاب درجه یک بنویسد، اینجا کسی کتاب نمی‌نویسد بلکه مصاحبه‌ها را تبدیل به کتاب می‌کند. در غرب کتاب می‌نویسند و آرام آرام نظریه‌‌ها نیز درست می‌شود.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام

مطالب مرتبط
captcha