«ماموریت غیرممکن، سقوط»، عنوان ششمین فیلم از سری مجموعههای ماموریت غیرممکن است. کارگردانی این قسمت را همانند قسمت پنجم کریستوفر مککوئری بر عهده دارد. اولین قسمت این سری فیلمها سال ۱۹۹۶ تولید شد و هر یک از قسمتها نیز در زمان اکران جزء کارهای اول در لیست باکس آفیس بود. ششمین قسمت این فیلم سینمایی نیز فروشی چشمگیر داشت. این کار که دارای لوکیشنهای متعدد است در فرانسه، بریتانیا، نیوزیلند، نروژ و امارات متحده عربی فیلمبرداری شده است. جالب است بدانید که این قسمت مورد تحسین منتقدان قرار گرفته و حتی آن را یکی از بهترین کارهای اکشن تاریخ سینما توصیف کردهاند.
نکته دیگری که در این فیلم و عمده کارهای هالیوودی مطرح است اشاعه بحث ناجی در سینماست. داستان فیلم درباره گروهی افراطی به نام «حواریون» است که یک گروه تندروی مذهبی هستند و برای اینکه دنیا به سرانجام بهتری برسد کشتن دو سوم مردم جهان را ضروری میدانند. آنها در یک عملیات تروریستی میخواهند واتیکان، بیت المقدس و شهر مکه را با حملاتی نابود کنند تا با از بین بردن اماکن دینی جهان به هدف خود دست یابند.
این خلاصه داستان نشان میدهد که باز هم قرار است «تام کروز» در لباس یک قهرمان انسان دوست جان میلیونها نفر را نجات دهد. این خصیصه به واسطه یک رویکرد تو خالی در فیلم به وجود نیامده است، بلکه به واقع شخصیتپردازی کاملی از او صورت گرفته است. این قهرمان به شدت جان آدمها برایش مهم است و حتی حاضر نیست در عرصه این نبرد جان یک انسان فدا شود. این یک اندیشه کاملاً هدفمند آمریکایی است که میخواهد گروههای تندروی مذهبی در سراسر جهان با کمک قهرمانان آمریکایی نابود کند.
در فیلم «ماموریت غیرممکن، سقوط» برای اینکه کار پیامی بینالمللی داشته باشد، تنها یک گروه را بهعنوان دشمن معرفی نمیکند، زیرا در چند سال اخیر معمولاً بیشتر افرادی که در کارهای هالیوودی تروریست نشان داده میشدند مسلمانان بودند اما برخلاف این روال این بار تندروهای مسیحی محور شرارت هستند. این نکته به تماشاگر القا میکند مهم نیست شخصیتهای منفی داستان چه گرایش دینی داشته باشند بلکه نکته مهم این است که در نهایت قهرمان آمریکایی دنیا را نجات میدهد. این نکته در قالب دیالوگهای پایان فیلم بیان میشود. در سکانسی یکی از کارآکترها به اتان هانت (تام کروز) میگوید از این پس او هم آسوده میخوابد زیرا افرادی هستند که منجی جامعه جهانی هستند.
در سقوط، اتان نگاه ملی وجود ندارد، بلکه نفس انسانیت است که او را مجاب میکند تا جانش را فدای مردم کند. مسلمانان کشمیر و پاکستان نیز بخشی از این مردم هستند. به همین جهت تماشاگر به این باور میرسد در نهایت ناجی آمریکایی است که رستگاری را برای انسانها به ارمغان میآورد. انسان دوستی قهرمان این فیلم در بخشهایی به مقامات آمریکایی نیز تعمیم پیدا میکند، چون میبینیم بیشترین نگرانی آنها برای موفقیت عملیاتهاست! در صورتی که با آنچه در سیاستگذاریهای آمریکا رخ میدهد درست برخلاف چیزی است که تماشاگر در هالیوود مشاهده میکند. درباره دیگر شخصیتپردازیهای این فیلم هم میتوان چنین غنایی را مشاهده کرد، البته این قدرت فیلمنامه ناشی از گروهی است که برای نگارش متن انتخاب شده است و قطعاً استفاده از بهترینها توانسته است دستیابی به این هدف را برای کارگردان تسهیل کند.
در فیلم مک کوئری ما سکانسهای بسیاری خطرناکی را شاهدیم. تصاویری که اکثراً واقعی هستند و حتی تام کروز نیز در برخی صحنهها دچار مصدومیتهای جدی شده است. دیگر آیتمی که در این فیلم خیره کننده به نظر میرسد، صحنههای تعقیب گریز فیلم است، به نحویکه میتوان گفت تا به امروز پاریس چنین صحنههایی را به خود ندیده است. در این کار، کارگردان با انتخاب لوکیشنهای مختلف اجازه نفس کشیدن را به تماشاگر نمیدهد. برای مثال تا چشم بیننده به صحنههای پاریس عادت میکند، فیلم به لندن میرود و در نهایت نیز قصه در کشمیر پایان مییابد. این شکل قصه گویی چنان تاثیرگذار به کار گرفته شده است که بیننده را گاهی در مقابل تلویزیون میخکوب میکند؛ موسیقی این فیلم نیز، از دیگر بخشهایی است که همیشه به یاری این سری فیلم آمده و هیجان را به نقطه اوج میرساند. درباره بازیها هم باید به تمامی نقشها نمره مثبت داد، حتی هنری کاویل که در سری فیلمهای «سوپرمن» نقشهای سرد داشته است در قالب یک نقش منفی، بازی خوبی ارائه کرده است.
درباره بحث ناجی آمریکایی و موضوعات مطرح شده تاکنون تحلیلهای فراوانی ارائه شده است و بسیاری به این موضوع اعتراض داشتهاند به ویژه که فیلمهایی نظیر ماموریت غیرممکن، بارها و بارها از تلویزیون پخش شدهاند و روند این دست کارها به مرور زمان این تفکر را به بیننده القا میکند که در جهان واقع هم باید منتظر باشند که قهرمانان آمریکایی جهان را نجات دهند و به نوعی سیاستهای ضد صلح آمریکایی با این پیش زمینه ذهنی در ذهن مخاطبان رنگ میبازد و تصویری که از سیاستهای آمریکایی برجای میماند حتی اگر سبب ایجاد جنگی شود حتما حکمتی در آن نهان است و اینگونه است که ذهن مخاطبان تسخیر میشود.
به قلم، داود کنشلو
انتهای پیام