به گزارش ایکنا از قزوین، تکریم و تعظیم شهیدان، این اسوههای ایثار و شهامت شکر نعمت به شمار میرود چرا که شهدا حق بزرگی بر گردن یکایک ما دارند در سال جاری استان قزوین میزبان بزرگترین رخداد فرهنگی یعنی برگزاری کنگره ملی ۳ هزار شهید استان قزوین است. در این راستا زین پس خبرگزاری ایکنا شعبه قزوین به معرفی شهدایی از خیل شهدای استان قزوین که سالروز تولدشان است میپردازد تا به این بهانه رهتوشهای از باغ معرفت و بصیرت شهدا را برای خود به ارمغان آوریم.
شهید متولد امروز: شهید «عینالله سعیدی» 21 ساله
شهید «عینالله سعیدی» در هشتم مهر ۱۳۴۲، در روستای زیاران از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش علی و مادرش صغرا نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد. بهعنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و سوم مهر ۱۳۶۴، در سیا حومه بانه هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای حاجتپه تابعه آبیک قرار دارد.
ای مادر رنجکشیده! در شهادتم صبر کن و با قلبی قوی و راسخ، مقاومت کن
این شهید بزرگوار در وصیتنامه خویش چنین نگاشته است:
«ایکاش هزاران جان داشتم و به خاطر رضای تو که همان راه انبیا است، میدادم. ای پدر رنجکشیده و ای مادر ستمدیده! اکنون ورق خداحافظی را امضا میکنم و با دلی شاد و چشمی باز، از نزد شما میروم و شما هم به این مسافر خود افتخار کنید.
ای پدر! اگر به خانه خدا نرفتی تا گوسفندی را در راه خدا قربانی کنی، افسوس مخور. اکنون از خدا بخواه تا مرا به قربانی در راهش از شما قبول کند و اگر پروردگار قبول نماید، خونم را بهپای درخت اسلام خواهم ریخت.
ای مادر رنجکشیده! میدانی که من نزد شما امانتی بیش نیستم؛ هیچ ناراحت نباش و در شهادتم صبر کن و با قلبی قوی و راسخ، مقاومت کن. ...
و حال ای برادرم! اسلحه خونین مرا از زمین بردار و تا پیروزی نهایی، راهم را ادامه بده. آری! من از دوستی خاندان رسول و شیفتگی به حکومت سراسر عدل آنان، روز و شب در کنار رزمندگان در جبهه حق علیه باطل در ستیز هستم و برای این به جبهه آمدم که اگر در کربلا نبودم تا به ندای «هل من ناصرٍ ینصرنی؟» امام حسین(ع) پاسخ دهم، اکنون بهفرمان رهبرم خمینی لبیک میگویم. من عاشق خدایم و ازدواج من در جبهه و عروس من شهادت است. ...
و حال تو ای مادرم و خواهرانم! برای من گریه نکنید؛ زیرا منافقین کوردل خوشحال خواهند شد؛ برای امام حسین(ع) گریه کنید و بس. ای ملت دلاور و مسلمان! بدانید تنها راهی که شما را به سعادت و به اوج افتخارات الهی میرساند، اطاعت از امام عزیز است و چون او هست ما نیز هستیم.»
عینالله سعیدی ۰۷/۰۴/۱۳۶۳
عصرانه خونین!
محمد برهانی همرزم شهید، در خاطرات خود از این شهید والامقام چنین میگوید: «پانزده روز از ازدواج «عینالله سعیدی» میگذشت؛ اما گویا به او الهام شده بود که باید به جبهه برود. ساعت ۴ بعدازظهر یکی از روزهای بهار، همراه ۱۲ تن از همرزمان در وقت استراحت و در محل خدمت، پایگاهی در منطقه «سیاحومه» بانه در استان کردستان، مشغول بازی فوتبال بودیم.
در همین هنگام دو نفر به ما نزدیک شده و مشغول سلام و احوالپرسی شدند. دو نفر دیگر هم در فاصله ۲۰۰ ـ ۳۰۰ متری ما مشغول کشاورزی بودند. آن دو نفر پس از سلام و احوالپرسی، بهطرف کشاورزان حرکت کردند. دقایقی بعد دیدیم که سفرهای را دارند روی زمین پهن میکنند. به گمان اینکه میخواهند عصرانهای بخورند، به این موضوع توجهی نکردیم و دوباره مشغول بازی شدیم، که صدای رگبار سلاحهای آنها همه ما را به وحشت انداخت.
همه وحشتزده روی زمین دراز کشیدیم؛ اما «سعیدی» یک آن از جایش بلند شد و خود را به اسلحهخانه رساند و اسلحهاش را برداشت. هر لحظه به تعداد آنها، که از اعضای حزب «کومله» بودند، اضافه میشد.
سعیدی را دیدم که اسلحه به دست، برای نجات ما به سمتشان داشت شلیک میکرد. نفس ضدانقلاب را بریده بود؛ اما ناگهان نقش بر زمین شد و افتاد. خودم را هر طور بود بالای سرش رساندم. بدنش سالم بود. سرش را روی زانویم گذاشتم، که یک آن متوجه شدم تیر به دهانش خورده و از پشت سر خارج شده است.»
روحش شاد و راهش پررهرو
انتهای پیام
روحشون شاد باشه