رضا درستکار، منتقد و کارشناس سینما در گفتوگو با
ایکنا پیرامون دو فیلم در حال اکران سینماها، اظهار کرد: «مغزهای کوچک زنگزده» را محصول برداشت کارگردان از چند فیلم و ذوقزدگیهای متعارف میدانم. در کلامی دیگر از دیدگاه من جریان زندگی در مغزها، آنگونه که باید واقعی نیست. در ضمن این کار وامدار فیلم «شهر خدا»، ساخته فرناندو میرلس است.
وی افزود: وقتی از الگوبرداری مغزهای کوچک زده از فیلم شهر خدا سخن میگویم منظورم این نیست که این رویکرد در سینما بهخودیخود امری اشتباه است، زیرا در سینما کارهای بسیاری هستند که با الگوبرداری از فیلمهای مطرح جهان تولید شدهاند، اما زمانی این رویکرد ارزشمند خواهد بود که شخصیتها گرم و واقعی تصویر شوند.
این کارشناس سینما درباره فرم این اثر سینمایی اظهار کرد: وقتی درک منطق روایی فیلم، دشوار است، چطور انتظار دارید به فرم و ساختار آن بپردازم، اما بههرحال اگر بخواهم در زمینه فرم اظهارنظر کنم باید بگویم، فیلم کیفیت لازم را دارد. نکته دیگر، اگر قیاسمان برای نقد، آثاری چون؛ «هزارپا» و «کاتیوشا» باشد، مسلماً این کار را باید «همشهری کین» امروز سینمای ایران توصیف کرد، ولی بازهم میگویم هر فیلمی را باید با توجه به ظرفیتهایی که دارد نقد کنیم.
درستکار در پاسخ به این سؤال که ارزیابی نهایی او از مغزهای کوچک زنگزده چیست، تصریح کرد: آنچه از سه فیلم اخیر هومن سیدی میتوان دریافت این امر است که آثار او از درونش تراوش نمیکند، البته ممکن است این کارها ناشی از ذهنیت او باشد، اما وقتی نتوان به ذهنیت، عینیت بخشید، شخصیتها برای من که سینما را کمی جدیتر دنبال میکنم باورپذیر نیستند. در کلامی دیگر کاراکترها تنها بهواسطه میزانسن حرکت میکنند.
درامپردازی در سینما به معنا غیرواقعی بودن شخصیتها نیست
درستکار در پاسخ به این مطلب که در سینما نیاز نیست تمامی شخصیتها ما بهازای خارجی داشته باشند تا آنها را واقع پذیر توصیف کرد، گفت: قبول دارم که سینما الزامی در واقعی بودن شخصیتها ندارد، اما این به آن معنا نیست که ما غیرواقعی بودن کاراکترها را هم توجیه کنیم، البته شاید این تصور پیش آید من با چنین آدمهایی زندگی نکردهام، برای همین آنها را غیرواقعی میدانم، درصورتیکه، من این دست آدمها را از نزدیک میشناسم، پس بهخوبی با چنین فضاهایی که در فیلم توصیفشده، آشنا هستم.
وی درباره جنس بازیها در فیلم اظهار کرد: آنچه از بازی در مغزها باید بگویم این است که نقشها بهشدت اغراق شده هستند. بهویژه نوید محمدزاده بهشدت در این ورطه گرفتار آمده است. ما در سینمای کشورمان، بازیگر اوراکت بسیار قوی به نام حامد بهداد داشتیم که نوید محمدزاده از او پیشی گرفته است، ولی این بازیگر نیز در ادامه در ورطه تکرار گرفتار خواهد آمد. در این فیلم چند شخصیت دیگر ازجمله لادن ژاوهوند و هامون سیدی نیز بازیهای اوراکت داشتند.
درستکار در درباره فیلم «تنگه ابوقریب» نیز اینگونه اظهارنظر کرد: من با این فیلم بیش از مغزها مشکل دارم، زیرا در این کار شاهد کارگردانی کسی هستیم که ما از او به عنوان کارگردان تجربهگرا یاد میکنیم. او یک اثر جنگی را کارگردانی کرده است و پروداکشن بسیار بزرگی دارد! نتیجه این ناهمگونی این شد که کار روایتگری لازم را ندارد، البته کارگردان سعی کرده با الگوبرداری از کارهایی، چون «نجات سرباز رایان» نقص قصهگویی را جبران کند، ولی بهرام توکلی کارگردان فراموش کرده که در آن فیلم ما باشخصیتها هم ذات پنداری میکنیم، اما در ابوقریب ما به شخصیتهایی که فیلمساز خلق کرده است، حتی نزدیک هم نمیشویم.
«تنگه ابوقریب»، استانداردهای فنی سینما را بالا برد
وی افزود: این فیلم اگر هم بخواهیم با استانداردهای سینمای ایران و دفاع مقدس مقایسه شود باید گفت ابوقریب کیفیتی بالاتر از تولیدات داخلی دارد. من این فیلم را دو بار دیدهام، اما هر دو بار در یک نقطه از فیلم جدا شدم، زیرا دیدم پلاستیک آدمها در قصه، خوبشکل نمیگیرد. درباره این فیلم باید اضافه کنم کارگردان خواسته تنها بهواسطه جلوههای ویژه و ویژوال افکت تمام نداشتههای خود را جبران کند، درصورتیکه در گام اول توکلی در فیلمش باید به داستانگویی توجه میکرد.
درستکار بابیان اینکه فرم بخشی از معنا را هم در برمیگیرد، تصریح کرد: من این نظر را قبول ندارم که فرم جدا از معنا است، زیرا بارها شنیدهام این دو حوزه از هم جدا هستند، درصورتیکه معنا جزئی از فرم است. برای همین، چون داستان و روایت را در فیلم مطلوب ندیدم معتقدم، فرم نیز مطلوب نیست، چون همانگونه که گفتم معنا بخشی از فرم است.
این کارشناس سینما در بخش پایانی سخنان خود تأکید کرد: از نگاه من فیلم «تنگه ابوقریب» در بحث ارزشهای هنری، اثری شکستخورده محسوب میشود، چراکه زیست بچههای جنگ را در این فیلم نمیبینم، درصورتیکه در فیلمی، چون «ابد و یک روز» کارگردان بهخوبی زیست آدمهای فیلمش را نشان میدهد. با توجه به توضیحات ارائهشده در میان کارهایی که بهرام توکلی آنها را کارگردانی کرده فیلم «اینجا بدون من» کاملترین اثر وی است.
«شعلهور» فیلمی است که مدتها منتظرش بودیم
این کارشناس سینما سومین فیلمی که به آن پرداخت «شعلهور» بود. وی درباره این کار گفت: شعلهور فیلم بسیاری خوبی است. فیلمی که مدتهاست از تماشاگر ایرانی دریغ شده است، چراکه در آن تمام ارزشهای سینمایی مشاهده میشود، همچنین لذتهای بصری در این کار تبدیل به سینما شده است.
این مدرس سینما تاکید کرد: نکته دیگری که درباره این فیلم میتوانم بگویم این است که شعلهور به معضلی میپردازد که این روزها متاسفانه در جامعه ما رایج و باب شده، این مسئله فراگیر هم حسادت است. این کار جز معدود آثاری است که به چنین امری میپردازد، البته شاید قصه، رسائی لازم را نداشته باشد، اما به هر حال میشود پختگی لازم را در کارگردانی این فیلم به خوبی مشاهده کرد.
این فعال رسانهای درباره بازی خیرهکننده امین حیایی هم اظهار کرد: درباره نقشآفرینی امین حیایی نیز باید بگویم، وی به خوبی هر چه تمامتر نقش یک «ابزورد» را بازی کرده است. در شعلهور قهرمان فیلم شخصیت اصلی نیست، بلکه در مقابل فردی که به وی حسادت میکند بازیگر نقش نخست است. درباره ایرادات فیلم هم باید بگویم، فیلم شخصیتهای سمپاتیک کار را خیلی رفو شده کار نکرده است برای همین در جهتگیری اشکالاتی دیده میشود، ولی در مجموع از شعلهور در سینمای ایران کاری آبرومند محسوب میشود.
وی در پاسخ به این پرسش که این فیلم به واسطه پرداختن به یکی از هفت گناه کبیره آیا فیلمی دینی محسوب میشود؟ گفت: اینکه بخواهیم به اسم فیلم دینی این کار را در دستهبندی خاص قرار دهیم به نظرم امری اشتباه است، اما قبول دارم اگر بخواهیم به بحث ثاثیرگذاری آثار سینمایی بپردازیم باید اذعان کرد این فیلم بیش از دیگر کارهایی که در حوزه سینمای دینی تولید میشود تماشاگر را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
درستکار درباره کیفیت کار حمید نعمتالله کارگردان فیلم بیان کرد: این سینماگر در شرایطی بسیار سختی فیلمسازی میکند، چون در موقعیتی که فیلم خوب ساختن دشوار و محال شده، سینماگرانی نظیر نعمتالله به خوبی از پس چنین کاری به خوبی بر آمدهاند. باید اضافه کنم فیلمهایی چون شعلهور نیاز امروز سینمای ما است، زیرا هم در بحث جذابیت ظرفیتهای لازم را دارا است هم اینکه تماشاگر از آن نکته را میآموزد.
وی در بخش دیگری از این گفتوگو به فیلم کاتیوشا پرداخت. او با بیان اینکه نباید فیلمهایی نظیر کاتیوشا را به بهانه اینکه از آثاری چون «لازانیا»، «دمسرخها» بهتر هستند، خوب توصیف کرد، گفت: اگر قرار است قیاسی برای کارهایمان داشته باشیم باید آن را، فیلمهایی نظیر «شعله ور» قرار دهیم، هرچند این فیلم نیز در مقایسه با «رگ خواب» کار قبلی نعمتالله از کیفیت پایینتری بهرمند شده است.
درستکار درباره فروش خیرهکننده کارهایی چون «هزارپا» هم تصریح کرد: ما منتقدان با فیلمهای پرفروش مشکلی نداریم، چون این دست تولیدات سینما را از بن بستهای مالی نجات میدهند. در حقیقت تولیدات مورد نظر به صنعت سینما کمک میکنند تا این حوزه زنده بماند، اما این فیلم به لحاظ هنری از ارزشهای لازم بری است. در کلامی دیگر این آثار، کمیت فزاینده مخاطب را گرفته، در عوض کیفیت را فدا میکنند. فیلمهایی نظیر هزارپا قادر نیستند که یک کمدی آبرومند و شریف روی پرده برند، بلکه تنها هجوی را میبینیم که هیچ منطق روایی در آنها مشاهده نمیشود.
وی درباره چرایی استقبال مردم ایران از فیلمهایی نظیر «هزارپا» هم چنین گفت: فرضیهای وجود دارد که مردم ایران در شرایط فعلی ناراحت هستند، برای همین ما باید آنها را با فیلمهایی نظیر «هزارپا» خوشحال کنیم. برای همین فیلمهایی اینچنینی تولید میشود. در این قبیل آثار، هر نوع عقدهای جا داده میشود تا تماشاگر با دیدن آنها تخلیه شود. برای مثال در فیلم «آینه بغل»، کارگردان با نشان دادن زندگی لاکچری، چیزهایی که مردم آرزوی آن را دارند را دارند پیش روی تماشاگر قرار میدهد. این امر به نظرم نوعی فریب تماشاگر است. برای همین اگر آثار مورد نظر صدبرابر بیشتر از این چیزی که فروخته بفروشد باز هم فاقد ارزش خواهد بود.
فیلمهایی نظیر «هزارپا» مکروه هستند
درستکار با مکروه خواندن فیلمهایی نظیر هزارپا در سینما گفت: این تولیدات را نه میتوان نساخت نه اینکه از آنها حمایت کرد، چون همانگونه که گفتم حضورش باعث گردش چرخه اقتصاد سینما میشود، اما هیچ دست آورد هنری به همراه ندارد. در بخش انتهایی هم باید بگویم در چند سال اخیر با آدمها و اتفاقات دهه شصت شوخی میشود. من به ذاتِ با این امر مشکلی ندارم، چون نمیخواهم برای آدمها تقدس قائل شوم، ولی در سینمای ما فیلمهایی نظیر بمب نیز وجود دارد که نگاهی زیبا و شریف به آن دوران میکند.
گفتوگو از داود کنشلوانتهای پیام