به گزارش ایکنا؛ همایش بینالمللی بانوان قرآنپژوه تاکنون چهارده دوره را پشت سر گذاشته است، همایشی که تا امروز خروجیها و دستاوردهای گوناگونی به همراه داشته و بانوان قرآنی بسیاری را به جامعه معرفی کرده است. این همایش امسال از حضور یکی از یاوران و همراهان همیشگی خود محروم شده است تا شاهد اولین دوره برگزاری آن پس از فقدان دبیر آن باشیم. حجتالاسلاموالمسلمین احمدی دبیری که از دوره اول همایش یار همیشگی برگزارکنندگان بود و تا آخرین دوره بر نقش و عهدی که در راه اعتلای همایش بسته بود وفادار ماند. در ادامه گفتوگویی با معصومه احمدی، فرزند آن مرحوم، انجام شده تا به سؤالاتی درباره زندگی و جایگاه حجتالاسلاموالمسلمین دکتر احمد احمدی پاسخ دهد. مشروح این گفتوگو در ادامه آمده است.
ــ لطفاً در ابتدا خود را معرفی کنید.
معصومه احمدی، متولد سال 1347 و فرزند پنجم مرحوم حجتالاسلاموالمسلمین دکتر احمدی هستم. در سالهایی که پدرم در قم بودند و در حوزه و دانشگاه فعالیت میکردند، در این شهر به دنیا آمدم. زمانی که فرمان امام خمینی(ره) برای همکاری با ستاد انقلاب فرهنگی صادر شد، یک یا دو سال بعد از آن به تهران آمدیم و از آن زمان به بعد در تهران ساکن هستیم.
تحصیلات دانشگاهی خود را ابتدا در حوزه بیولوژی آغاز کردم که بخشی از آن را در ایران و بخشی دیگر را در فرانسه گذراندم و مدرک کارشناسی ارشد این رشته را نیز در فرانسه أخذ کردم. پس از بازگشت به ایران، با توجه به علاقهای که به ترجمه پیدا کرده بودم، تغییر رشته دادم و در رشته زبان و ادبیات فرانسه وارد دانشگاه شهید بهشتی شدم. در همین دانشگاه بود که مدرک کارشاسی ارشد خود را در این رشته أخذ کردم و دوره دکترای این رشته را نیز در فرانسه و در حوزه ادبیات عرفانی معاصر فرانسه گذراندم.
نگاه مرحوم دکتر احمدی به زندگی و فلسفه زندگی چگونه بود؟
یکی از ویژگیهای بارزی که مرحوم پدر داشتند این بود که انسانی دینمدار و تکلیفمدار بودند و شخصیت ایشان به گونهای بود که خدامحوری در زندگی وی نهادینه شده بود. به همین دلیل به انقلاب و تعهداتی که بزرگان انقلاب به مردم داده بودند احساس وظیفه بسیار میکردند و همواره این حس را داشتند که باید همه کمک کنیم تا این تکلیف ادا شود. به همین دلیل بود که این حس تکلیفمداری را در تمام طول عمر ایشان چه در زندگی خصوصی چه در محیط کاری مشاهده میکردیم. فلسفه زندگی ایشان فلسفهای بود که در آن خدامحوری در همه امورش مشاهده میشد.
ــ این نگاه از چه برههای در زندگی ایشان نشئت میگرفت؟
با توجه به صحبتهای پدرم، این نگاه از همان دوران جوانی ایشان نشئت میگرفت. پدر اشاره میکردند که اولین کسی که این دیدگاه را از همان دوران نوجوانی در من نهادینه کرد پدرم بود. خانواده پدری مرحوم پدرم خانوادهای مؤمن و اهل قرآن بودند و رفتار و منش پدر ایشان یکی از دلایل اصلی ایجاد چنین دیدگاهی در مرحوم دکتر احمدی بود.
پدر بیان میکردند هنگامی که وارد حوزه علمیه بروجرد شده بودند، دو شخصیت تأثیر فراوانی در زندگی و نگاه وی داشتند. یک نفر از همحجرهایهای ایشان به نام شیخ رحمتالله صاحبزمانی بود که بعدها امام جماعت مسجد امام سجاد(ع) بروجرد و نماینده آیتاللهالعظمی خویی در بروجرد شد و دیگری نیز یکی از اساتید وی به نام شیخ احمد فیضی معلم مکاسب و رسائل ایشان بود که هر دو انسانهای وارسته و زاهدی بودند و ایشان را با اشخاص بزرگی همچون علامه طباطبایی(ره) آشنا کردند. شاید وجود همین شخصیتها در زندگی مرحوم پدر بود که باعث ایجاد چنین روحیهای در ایشان شده بود.
ــ طبق صحبتهای خودشان زمانی را که برای مطالعه و نوشتن صرف میکردند بسیار زیاد بود. بیشتر موضوعاتی که مطالعه میکردند و یا مطالبی که به نگارش درمیآوردند چه بود؟
با توجه به اینکه رشته اصلی ایشان فلسفه بود و در همان دورانی که شاگرد علامه طباطبایی(ره) بودند و با اجازه ایشان و آیتاللهالعظمی بروجردی(ره) و بعدها نیز با اجازه امام(ره) وارد فلسفه تطبیقی اسلام و غرب شدند. مطالعات ایشان نیز بیشتر در حوزه فلسفه غرب و فلسفه اسلامی بود، منتهی دست ایشان به ویژه در حوزه علوم انسانی باز بود و مطالعات وسیعی در این باره و در زمینه مطالعات فرهنگی، علوم اجتماعی و ... داشتند. به واسطه مسئولیتی نیز که بعدها در شورای عالی انقلاب فرهنگی به ایشان واگذار شد و باید در دانشگاهها تغییراتی را ایجاد میکردند، مطالعات فراوانی در زمینههای گوناگون از جمله جامعهشناسی و قرآن داشتند. پدر پیش از پرداختن به حوزه فلسفه، دروس حوزوی را گذرانده بودند و با تمام مسائل فقهی و حوزوی آشنا بودند، ولی به سمت دستیابی به اجتهاد پیش نمیروند و از یک زمانی به بعد به فلسفه روی آوردند. بنابراین مطالعات ایشان نیز بیشتر در این حوزه یعنی علوم انسانی، علوم دینی، علوم قرآنی و به طور ویژه فلسفه تطبیقی غرب و اسلام بود.
ــ از نحوه مؤانست ایشان با قرآن کریم طی سالهای زندگی و ارتباط روزانهشان با کلامالله مجید بگویید.
بنا به نقل پدرم، ایشان عربی را از کودکی همراه با فراگیری قرآن آموختند. در همان دوران کودکی جزء سی را از پدرشان آموختند و در دوران نوجوانی نیز کاملاً با قرآن آشنا شدند و بسیاری از اجزاء قرآن را حفظ کردند. ایشان زمانی که قصد آموختن زبان عربی را داشتند، از همان دورانی که وارد حوزه شدند، قواعد و دستور زبان عربی را بر روی قرآن پیاده میکردند. به خاطر همین عشق به یادگیری زبان عربی بود که پدرم با قرآن انس گرفتند، به طوری که بنا به گفته خود ایشان از همان دوران روزی هفت یا هشت صفحه از قرآن را میخواندند.
این اواخر نیز بنده مشاهده میکردم که پدر به ویژه در ماه مبارک رمضان چندین بار قرآن را میخواندند و خودشان نقل میکردند که خواندن قرآن از عادات ایشان شده و هر روز صبح هفت یا هشت صفحه تا یک جزء از قرآن را میخواندند. ایشان در این چند سال اخیر به طور ویژه اجازه فتوایی از آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی داشتند که قسمتهایی از قرآن را به جای سوره مبارکه توحید در نماز بخوانند که بارها نیز به تأثیر فراوان این برنامه قرآنی اشاره میکردند. مؤانست ایشان با قرآن خیلی ملموس بود، به طوری که پیش از اینکه وارد مسئولیتهای اجرایی در دانشگاه شوند، در دوران جوانی ترجمهای از قرآن را به زبان انگلیسی آغاز کردند و در حدود 15 جزء از قرآن را نیز به انگلیسی ترجمه کردند. یکی از آرزوهای پدرم در این اواخر این بود که قرآن کریم را ترجمه کنند. انس مرحوم پدر با قرآن بسیار زیاد و قرآن دغدغه همیشگی ایشان بود. به خاطر همین بود که همت فراوانی در برگزاری همایش بانوان قرآنپژوه داشتند. در منزل نیز ایشان همواره فرزندان و همسر خود را به فراگیری قرآن تشویق میکردند و ما قرآن را از ایشان آموختیم.
ــ مرحوم دکتر احمدی به شاگردی علامه طباطبایی(ره) افتخار میکردند؛ آیا از این همنشینی خاطراتی برای شما نقل کردهاند؟
مرحوم پدر چنان به علامه طباطبایی(ره) ارادت داشتند که مانند فرزند ایشان بودند. به یاد دارم که در دوران کودکی بنده، مرحوم علامه طباطبایی(ره) به منزل ما رفت و آمد داشتند و پدر خیلی به ایشان اظهار محبت میکردند. پدرم هرگاه که از مرحوم علامه(ره) تعریف میکردند و به جلسات درس ایشان اشاره داشتند، از راحت بودن همه شاگردان در پرسیدن سؤالات مختلف و حتی بیان احساساتشان نزد استاد سخن میگفتند. یکی از خاطرات مرحوم پدر با علامه(ره) مربوط به سفر ایشان به لندن بود که مرحوم پدر نیز مترجم ایشان بودند. ایشان از تواضع علامه(ره) به اینکه ایرادات و نقدهای به خود را به راحتی میپذیرفت بارها برای ما سخن گفتند. پدر از علامه(ره) سؤال کرده بودند که چطور میتوان ارتباط فرهنگی و تبلیغی با غرب را ایجاد کنیم؟ علامه(ره) در پاسخ ایشان فرموده بودند که بهترین راه برای اثرگذاری بیشتر فرهنگی و تبلیغی پرداختن به عرفان اسلامی است.
خاطره دیگری که مرحوم پدر از علامه طباطبایی(ره) نقل میکردند این بود که علامه(ره) در فوت همسر خود به شدت میگریستند یعنی همان طور که در مراسم عزاداری اهل بیت(ع) گریه میکردند، برای از دست دادن همسر خود نیز اشک میریختند. نکته این است که انسانهایی که عشق الهی در وجودشان میدمد، این عشق را به همان صورت در عشق به همسر و فرزندان نیز نشان میدهند.
ــ علاقهمند به همنشینی با چه افرادی بودند؟
بخشی از علاقه ایشان، به خاطر حرفه و رشتهای که داشتند، همنشینی با افراد حوزوی و بزرگان دینی و عالمان بود. ایشان به طور ویژه بعد از امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) با رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز از سالهای دور ارتباط و دوستی صمیمی داشتند و گذشته از مسائل و امور سیاسی، علاقه ویژهای به ایشان داشتند.
افراد دلسوخته و عارف حوزوی مانند علامه حسنزاده آملی، آیتالله جوادی آملی و علامه امینی(ره) نیز با مرحوم پدر ارتباط فراوانی داشتند. پدر در سالهای گذشته نیز با شهیدان انقلاب اسلامی همچون شهید مطهری و شهید بهشتی نیز ارتباط فراوانی داشت و با آنان همدوره بودند. ایشان با حوزویان و اصحاب دانشگاه ارتباط و همنشینی فراوانی داشتند و از مصاحبت با این افراد لذت میبردند. پدرم در میان حوزویان برای افرادی که عرفان واقعی را درک کرده بودند و در میان دانشگاهیان نیز برای کسانی که به کشور خدمت کرده و برای آن مایه میگذاشتند احترام ویژهای قائل بود و به این مسئله نگاه سیاسی نداشت.
ــ از نحوه رفتارشان با خانواده به ویژه همسرشان توضیح دهید.
پدر با والده خیلی خودمانی و راحت بودند و چون از قدیم با هم همسایه بوده و سپس ازدواج کرده بودند، کاملاً با یکدیگر مأنوس و مهربان بودند. به دلیل اینکه پدرم مشغله فراوانی داشت و وقت زیادی را به مطالعه و تحقیق اختصاص میدادند، قسمت زیادی از بار زندگی روی دوش مادر بود. به همین دلیل مرحوم پدر همیشه قدردان مادر بودند و بیان میکردند که اگر زحمات ایشان نبود، من به جایی نمیرسیدم و از ایشان تشکر میکردند. صمیمت پدرم بسیار زیاد بود، به طوری که از فرزندان کوچک خانواده تا افراد مسن و میانسال با ایشان احساس راحتی و صمیمیت داشتند.
ــ ایشان برهههای مختلفی را در زندگی گذراندهاند. کدام دهه یا برهه زمانی برای ایشان نقطه عطفی به حساب میآمد و از آن بسیار یاد میکردند؟
دوره آشنایی ایشان با علامه طباطبایی(ره)، که بین سالهای 36 تا 56 رقم خورده بود، یکی از برهههای مهم زندگی مرحوم پدر بود. قرار گرفتن در کنار مرحوم علامه طباطبایی(ره) که باعث میشد تا ایشان از مطالعات قرآنی و فقهی به سمت مطالعات فلسفی تطبیقی حرکت کنند، مسیر زندگی پدر را تغییر داد و ترسیم کرد.
دهه اول انقلاب یعنی اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت که مرحوم پدر صرفاً به فلسفه تطبیقی نپرداختند و عهدهدار مسئولیتهای اجرایی و شورای عالی انقلاب فرهنگی شدند نیز از برهههای مهم و حساس در زندگی ایشان بود و از این زمان به بعد تمام وقت و زندگی خود را برای انقلاب گذاشتند و به دلیل همان تکلیفمداری که داشتند، احساس مسئولیت کرده و خود را وقف انقلاب و اسلام کردند. این دوره از مهمترین برهههای زندگی مرحوم پدرم بود که مانند رفیق شفیقی در کنار امام خمینی(ره) و سپس، رهبر معظم انقلاب اسلامی ایستاده و به دور از سیاستزدگی، برنامههای فرهنگی و دانشگاهی کشور را اجرا کردند.
ــ توصیههای ایشان به فرزندان چه بود؟ و احیانا ًدر چه مواردی به فرزندان سختگیری میکردند؟
شخصیت پدرم اینگونه بود که انسان سختگیری نبود. ایشان خیلی اهل بحث کردن با فرزندان نبود و به آنان امر و نهی کند، اما رفتار، انتظار و عمل ایشان در منزل به نحوی بود که فرزندان رفتار صحیح و درست را از ایشان میآموختند و به آن عمل میکردند.
یکی از مسائلی که ایشان از فرزندان انتظار داشتند تدین بود و به فرزندان توصیه میکردند که به مقوله حلال و حرام بسیار حساس باشند. ایشان به ویژه به مسئله حقالناس و حق مردم نیز بسیار تأکید داشتند و از ما نیز انتظار داشتند که این موضوع را رعایت کنیم.
پرداختن به علم نیز از دیگر موضوعاتی بود که مرحوم پدر از ما درخواست داشتند و زمانی که رتبهای علمی کسب میکردیم و یا نمرات خوبی را به دست میآوردیم، به طور ویژه ایشان ما را تشویق میکرد.
عشق به اهل بیت(ع) نیز یکی از موضوعاتی بود که مرحوم پدر خیلی به آن اهتمام داشتند و از فرزندان نیز میخواستند تا همواره محب اهل بیت(ع) باشند و عشق به معصومین(ع) را در دل خود افزایش دهند.
ــ با وجود امکان و دعوت برای زندگی در خارج از کشور، ایشان از این امر پرهیز میکردند. لطفاً در این باره توضیح دهید.
البته دعوت برای زندگی مطرح نبوده و از ایشان برای تدریس فلسفه در دانشگاههای برخی از کشورها مانند دانشگاه جرج واشنگتن دعوت شده بود که مرحوم پدر به دلیل دغدغهای که برای برنامهریزی دانشگاههای کشور و نیز احساس وظیفهای که برای پیشبرد امور فرهنگی و دانشگاهی کشور در زمینههای مختلف از جمله هدایت دانشجویان دکتری و کتابهای دانشگاهیان داشتند، این دعوتها را نپذیرفتند.
ــ ایشان طبق صحبتهای خودشان، طی سالهای اخیر نهتنها از سیاست گریزان بودند، بلکه فرزندان را نیز از این وادی نهی میکردند. شما دلیل آن را چه میدانید؟
ایشان از سیاست گریزان نبودند، بلکه از سیاستبازی و قرار گرفتن در جرگه خاص سیاسی دوری میکردند. به نظر بنده دلیل این امر نیز این بود که خدامحوری، علاقه به عرفان و زندگی عرفانی باعث شده بود که مرحوم پدر از باندبازی و سیاستبازی فاصله بگیرند. البته این خصلت انسانهای عارف و روحانی است که افرادی مانند علامه طباطبایی(ره) با وجود اینکه در قبال خلق خدا احساس مسئولیت میکنند، به دنبال مناصب سیاسی و مقام دنیوی نیستند. مرحوم پدر نیز همواره به ما توصیه داشتند که از بازیهای سیاسی دوری کنیم و وارد اینگونه امور نشویم.
ــ چه ضعف یا ضعفهایی در کشور ایشان را به شدت اندوهگین میکرد. در واقع دغدغه اجتماعی ایشان چه بود؟
بیشترین چیزی که ایشان را آزار میداد مشکل بیکاری بود. مرحوم پدر گاهی که از بیرون منزل به خانه میآمدند، با بغض در گلو به ما میگفتند که از مشاهده کارگرانی که در کنار معابر و میدانها ایستاده و دنبال کار هستند، به شدت اندوهگین هستم. به همین دلیل برای همه تلاش میکردند و اگر کسی برای پیدا کردن کار به ایشان مراجعه میکرد، حتی خود را کوچک کرده و به هر کسی که توان پیدا کردن کار داشت متوسل میشد تا بتواند نیاز مردم را برطرف کند. همین کمکهای ایشان به مردم بود که هنگام وفات ایشان عده کثیری از مردم در مراسم ختمشان شرکت کرده و از خدماتشان تعریف میکردند.
موضوع دیگری که مرحوم پدر را نگران و ناراحت میکرد حجم وسیع پروندههایی بود که در محاکم قضایی کشور وجود دارد. ایشان همواره از حجم پروندهها و اینکه مردم نیز منتظر رسیدگی به آنها هستند، اظهار ناراحتی داشتند و امیدوار بودند که مسئولان دلسوز قوه قضائیه به روشی دست پیدا کنند تا کار مردم خیلی سریعتر و در زمان کوتاهتری انجام شود.
ــ چه چیزی ایشان را خرسند و مسرور میساخت؟
پدر با وجود اینکه برخی از نگرانیها را بابت بیکاری جوانان و ... داشتند، بسیاری از کارهایی را که انجام شده بود نیز ارج مینهاد و قدردان کسانی بود که برای رفع نیازهای مردم تلاش میکنند. ایشان هنگامی که به نقاط مختلف کشور میرفتند، از رشد و توسعهای که در روستاها و شهرهای مختلف ایجاد شده بود، بسیار خرسند و خوشحال بودند. برنامههای مختلف راهسازی، شهرسازی و ... نیز از جمله مواردی بود که ایشان را مشعوف میکرد.
رشد علمی در کشور به ویژه توسعه علمی در میان قشر بانوان نیز از جمله مسائلی بود که باعث شادمانی ایشان میشد. اینکه نظام جمهوری اسلامی توانسته است زمینهای ایجاد کند تا بانوان جامعه بتوانند به این سطح از رشد و توسعه علمی دست پیدا کنند که در منطقه نیز حرف اول را بزنند ایشان را خیلی خوشحال میکرد.
ــ بسیاری از اطرافیان مرحوم دکتر احمدی رفتار فراجناحی ایشان را نکته مهمی در زندگی ایشان میدانند. این رفتارشان از چه چیزی نشئت میگرفت؟
به نظر بنده این امر به خاطر علم وسیعی بود که ایشان داشت که هم در دانشگاه و هم در حوزه تحصیل کرده و با دو قطب علوم دینی و علوم مدرن کاملاً آشنا بود. از طرفی آشنایی با زبانهای خارجی و در نتیجه آشنایی با نویسندگان بزرگ حوزه علوم انسانی و ترجمه آثار ایشان و ارتباط با بزرگان علمی و دینی از جمله علامه طباطبایی(ره) و امام خمینی(ره) باعث ایجاد بینشی عمیق در وجود مرحوم پدر شده بود که با تکیه بر دیدگاههای مبتنی بر خدامحوری و علممحوری، به جناحبندیهای سیاسی و ... دل نبندند و حتی اعتقاد داشتند که ممکن است قرار گرفتن در جرگه یک جناح یا حزب خاص موجب شود تا محدود شده و در راه درست و صحیح گام برندارند.
ــ در پایان این گفتوگو اگر بخواهید مرحوم پدر را در یک جمله تعریف کنید، چه میگویید؟
مرحوم پدر بسیار باهوش بودند و این امر باعث شده بود که سطح سواد و دانش و آگاهی بسیار بالایی داشته باشند. ایشان دانش خود را به صورت حفظی به دست نیاورده بودند، بلکه این آگاهی و دانش را به طور عمیق آموخته و درک کرده بودند، به نحوی که این دانش را همیشه در یاد و خاطر خود داشتند.
اگر بخواهم مرحوم پدرم را در یک جمله معرفی کنم، میگویم که ایشان انسانی متدین، دلسوز، جوانمرد، اهل خیر، مشکلگشا و عاشق علم بود. پدری که هرگز قامتش خم نشد.
گفتوگو از مجتبی افشار
انتهای پیام