باید و نباید‌های محاسبه قرائت قرآن در سرانه مطالعه/ منطق بازار نشر نیازمند تحلیل است
کد خبر: 3764750
تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۹
زائری در گفتگو با ایکنا مطرح کرد:

باید و نباید‌های محاسبه قرائت قرآن در سرانه مطالعه/ منطق بازار نشر نیازمند تحلیل است

گروه ادب ــ حجت‌الاسلام محمدرضا زائری، پژوهشگر و نویسنده گفت: قاعده عرضه و تقاضا در بازار نشر هم صادق است بنابراین نیاز است منطق حاکم بر بازار نشر تحلیل شود و به گمان من خواسته مخاطبان و مطالبه عمومی نقش پررنگ‌تری در این زمینه دارد.

واقعیت‌های پیدا و پنهان ذائقه مخاطب/تجربه و چشم‌انداز آینده لذت کتابخوانی را نداریم

به گزارش خبرنگار ایکنا، کتاب و کتابخوانی و مسائل پیرامون آن در سال‌های اخیر نقل هر مجلس و محفل فرهنگی است و هر کسی آن را از زاویه‌ای می‌نگرد و مسائل مربوط به آن را تحلیل و بررسی می‌کند، به مناسبت بیست و ششمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، نگاهی به مسائل کتاب و کتابخوانی داشته‌ایم، درباره این موضوع با حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدرضا زائری، نویسنده و پژوهشگر به گفتگو نشسته‌ایم. بخش نخست این گفتگو را با هم می‌خوانیم.
-جناب زائری با این سؤال گفت‌وگویمان را آغاز می‌کنیم، چرا با کتاب قهریم و کتاب نمی‌خوانیم؟
این پیش‌فرض که با کتاب قهریم یا کتاب نمی‌خوانیم، می‌تواند محل مناقشه باشد. متأسفانه ما هنوز آمار و اطلاعات دقیقی از وضعیت کتابخوانی نداریم و کسب اطلاعات در این زمینه منوط به این نکته است که در هنگام محاسبه، مطالعات کنکور، تلاوت قرآن و قرائت دعا را جزء مطالعه محسوب کنیم یا خیر. اگر این فاکتور‌ها را حساب کنم، یک آمار به دست می‌آید و اگر مطالعه کلاسیک، کتاب صوتی و یا دیجیتال را هم به حساب بیاورم، آمار‌های متفاوتی به دست خواهد آمد.
- سبک علمی در دنیا برای دستیابی به این آمار چگونه است؟
اگر آمار کتابخوانی را براساس معیار یونسکو در نظر بگیریم، یک خروجی دارد و یا معیار‌های دیگر آمار‌های متفاوتی به دست خواهد آمد. اشاره من از این بابت بود که زمانی که آمار‌هایی در مورد کتابخوانی ارائه می‌شود، معمولاً تفاوت این آمار‌ها به دلیل نوع محاسبه و شاخص آن است. در اینکه با وضعیت مطلوب فاصله داریم، شکی نیست و در اینکه پیشینه تمدنی و فضای فرهنگی کشور و رویکرد دینی ما، اقتضای وضعیت متفاوتی دارد، بحثی نیست، اما اینکه الان وضعیت فعلی چگونه است، باید به شکل دیگری درباره آن صحبت کرد. وضعیت کتابخوانی در کل دنیا با گذشته فرق کرده است. اکنون رقبا، وسایل و سرگرمی‌هایی وجود دارد که در گذشته نبودند و همه این عوامل در این زمینه مؤثر است و باعث تغییر سبک زندگی و تحولات اجتماعی و ... شده است.
اینکه در حال حاضر وضعیت اینگونه است، بحث مفصلی است و می‌توان از جهات مختلف به آن ورود کرد که اکنون شرایط و وقت ما اجازه بررسی همه آن را نمی‌دهد. یکی از جهاتی که در این زمینه تعیین‌کننده است، این است که اولاً فرد باید از گذشته لذت کتابخوانی را چشیده باشد تا کتابخوان بشود و ثانیاً در آینده منفعتی برای کتابخوانی حس کنیم تا به سمت آن برویم. در این مبحث قصد دارم به این بخش بپردازم که این تجربه گذشته و چشم‌انداز آینده چه اندازه وجود دارد. بسیاری از کودکان و نوجوانان، متأسفانه لذت کتابخوانی را تجربه نکرده‌اند. اگر نسل ما، کتابخوان شده است، به این دلیل بود که مجموعه شرایط ما را به این سمت برد که از کتاب خواندن لذت ببریم. وقتی لذت آن را تجربه کردیم، امروز نمی‌توانیم از مطالعه دور باشیم و این دست خودمان نیست و امثال من و شما اگر چند روز مطالعه نکنیم، احساس نیاز و خلأ خواهیم کرد و همین امر ما را وادار به کتاب خواندن می‌کند. برای اینکه این لذت احساس شود، باید تدبیری اتخاذ و راهکار‌هایی را پیش‌بینی کرد.
بسیاری از برنامه‌های ترویجی کتابخوانی مانند تشویق بچه‌ها به کتابخوانی تصویری، یا کارگاه‌های کتابخوانی در مهدکودک و پیش‌دبستانی به دلیل این است که این لذت را به بچه‌ها بیاموزیم. طبیعی است که تحقق این هدف، راهکار‌های متعددی دارد و اگر مورد توجه قرار گیرد به ویژه در فضای خانه قبل از مدرسه و در مدرسه، درسن کودکی می‌تواند بسیار مؤثر باشد. یک خلأ دیگر هم این است که دوره نوجوانی که حساس‌ترین دوره زندگی است، سال‌های قبل، مثلاً دهه ۶۰ فرصت‌های بسیار متنوعی برای مطالعه در میان نوجوانان وجود داشت. مؤسسات و مراکز فعال، پایگاه‌های بسیج، نهاد‌های مردمی و غیردولتی پراکنده‌ای به وجود آمد و حتی نهاد‌های دولتی و شبه‌دولتی که برنامه‌های ویژه‌ای برای نوجوانان داشتند، همه این‌ها فرصت‌ها و امکاناتی برای کتاب خواندن بچه‌ها فراهم می‌کردند. در عین حال تهدید‌های جدیدی هم مانند شبکه‌های ماهواره‌ای یا مجازی وجود نداشت و متأسفانه نوجوان‌های ما از این فرصت‌ها و امکانات محرومند. نه، در مدارس آنچنان که شایسته است به کتابخوانی توجه می‌شود و نه در میان خانواده‌ها؛ به دلایلی که قابل فهم است، ترغیب به کتابخوانی صورت نمی‌گیرد، از طرف دیگر نیز چشم‌اندازی برای آینده و منفعت مطالعه دیده نمی‌شود.
من به عنوان شهروند باید احساس کنم که اگر کتاب می‌خوانم قصد دارم تا آگاهی‌ام بالاتر رود، این موضوع در رشد و ارتقای من مؤثر است و باید احساس کنم اگر کتاب بخوانم و دانش بیشتری داشته باشم، در مراتب شغلی و در زندگی روزمره من منفعتی حاصل می‌شود. اکنون مردم نسبت به ثروت و پول این احساس را دارند و معتقدند اگر ثروت کسب کنند مثلاً در خواستگاری موفق خواهند بود و این احساس را نسبت به ظاهر خود نیز دارند. همچنین نسبت به بسیاری از روابط سیاسی و اجتماعی نیز این احساس را دارند. اما سؤال این است که آیا امروز کسی احساس می‌کند که اگر کتاب بخواند جایی این آگاهی و دانش برایش سودمند است؟ حتی اگر در حوزه تخصصی خود دانش بیشتری داشته باشد، در موفقیتش مؤثر خواهد بود؟ متأسفانه در این زمینه نیز چشم‌انداز روشنی وجود ندارد. این پیشینه و پسینه در چشم‌انداز آینده مؤثر است تا زمانی که به این دو توجه نکنیم، فعالیت‌های ما در حوزه کتابخوانی سودمند و اثرگذار نخواهد بود.
در حال حاضر راهکار‌های تبلیغی زیادی از قبیل: برگزاری نمایشگاه کتاب، تبلیغات تلویزیونی و رسانه‌ای، تخفیف‌های گوناگون برای خرید کتاب در حال اجراست، اما من معتقدم تا علاقه، دلبستگی و تعلق خاطر به کتاب خواندن وجود نداشته باشد این تبلیغات سودمند نیست.
-یکی از مسائل مهم درباره کتاب و کتابخوانی، بحث سرانه مطالعه است، فکر نمی‌کنید باید یک بازنگری در تعیین آن صورت گیرد یا اینکه سرانه مطالعه را با اصولی که در دنیا وجود دارد، مطابقت دهیم؟
اخیراً بازدیدی از یک کتابخانه داشتم که جای سوزن انداختن نبود. یعنی طوری بود که افراد برای نشستن روی صندلی و گرفتن فضایی برای مطالعه، باید نوبت می‌گرفتند. وقتی دقت کردم اغلب کسانی که آنجا بودند، برای کنکور مطالعه می‌کردند. طبیعتاً سبک زندگی‌ها تغییر کرده و خانه‌ها کوچکتر شده و فضای خانه برای نوجوان شرایط خوبی برای مطالعه کنکور ندارد بنابراین از فضای کتابخانه استفاده می‌کند تا اینجای کار مشکلی وجود ندارد و خوب است، اما مسئله این است که آیا می‌توانیم از این بابت خوشحال باشیم که به عنوان مثال یک جمعیتی برای کنکور مطالعه می‌کنند و آن را جزء سرانه مطالعه و انس با کتاب به شمار آوریم؟ من این طور فکر نمی‌کنم. آنچه از آن صحبت می‌کنیم شاید نهایتاً کتاب صوتی را هم به سختی بتوان در آن جای داد و قطعاً استفاده از اخبار یا پست‌های تلگرامی، تلاوت قرآن، ادعیه و مطالعه کنکور را نمی‌توانم جزء مطالعه در نظر گرفت. منظور از کتابخوانی فضایی است که نه به شکل یک عادت، عبادت یا ضرورت انجام دهیم، بلکه به عنوان یک رفتار ارادی و اختیاری با هدف افزایش آگاهی و گذران مناسب اوقات فراغت با کتاب انس می‌گیریم.
-بخشی از این ضعف به این دلیل نیست که به کتابداری به عنوان یک حرفه و مهارت توجه نکرده‌ایم؟
اگر به دلایل مختلف مانند کم‌توان شدن شهروندان برای خرید کتاب به این سیاست برسیم که کتابخانه‌ها را توسعه دهیم و نهاد‌های عمومی را تشویق کنیم که کتابخانه‌های عمومی احداث کنند طبیعتاً در ذیل آن کتابدار هم تکریم بیشتری پیدا کرده و جایگاه بهتری می‌یابند، ما اکنون کتابداری را به‌عنوان یک حرفه و شغل داریم، اما مثل معلمی است. کشوری مانند ژاپن که به معلمی با تکریم و تجلیل بیشتری نگاه می‌کند، جایگاه معلمی در آن بسیار متفاوت است با کشوری که این شغل را به ویژه در مقاطع پایین چندان جدی نمی‌گیرد. اگر ما جایگاه عمومی کتابخانه‌های عمومی و نقش کتاب‌دار را از طریق رسانه‌ها به ویژه رسانه‌های اجتماعی ارتقا دهیم، به طور طبیعی کتابداری جایگاهی می‌‎یابد که در آن زمان تخصص داشتن در آن شغل معنی خواهد داشت. اکنون که کتابداری صرفاً به معنای یک کارمندی کم‌اهمیت و کار یدی کم‌ارزش دیده می‌شود، باید این تصویر را اصلاح کنیم و این جایگاه را ارتقا دهیم، در این صورت به طور طبیعی این موقعیت تغییر خواهد کرد.
-آقای زائری چه نوع کتابی را می‌پسندد؟
پاسخ دادن به این سؤال آسان نیست و فکر هم نمی‌کنم کسی بتواند یک کتاب را به عنوان اثر شاخص زندگی‌اش معرفی کند؛ چرا که در موقعیت‌های مختلف سنی از کتاب‌های گوناگونی استفاده می‌شود و این سؤال سختی است. اگر بخواهید ۱۰۰ کتاب انتخابی عمرم را بگویم، این کار را می‌توانم انجام دهم، البته پس از دو هفته جستجو و فکر کردن. از این رو در هر دوره و شرایطی یک کتاب بر روی انسان تأثیر می‌گذارد و یک خاطره ماندگار برایش می‌سازد.
-به نظر می‌رسد نویسندگان نتوانسته‌اند با شرایط زمانی منطبق باشند، احساس می‌کنم یکی از دلایلی که بچه‌ها کتاب نمی‌خوانند به ضعف ناشر و نویسنده برمی‌گردد که کتاب‌های خوبی نگاشته و منتشر نمی‌شوند؟
نشر بازاری دارد که به جای هر حرفی باید منطق این بازار را تحلیل کنیم. قاعده عرضه و تقاضا در بازار نشر هم صادق است. اگر مخاطب کتاب‌های کاربردی مورد نیاز روزمره زندگی مانند کتاب‌های مهارت‌های زندگی را جستجو کند، به طور طبیعی نویسنده به این سمت می‌رود و متقابلاً وقتی فضای عمومی کتاب‌ها روان‌شناسی عامه پسند را ترویج کردند، این رابطه دوسویه است و ما نمی‌توانیم صرفاً ایراد از نویسنده یا ناشر بدانیم که البته این ایراد وجود دارد، اما نمی‌توانیم تمامی این بار را به شانه مخاطب بگذاریم و از سوی دیگر هم نمی‌توانیم تا زمانی که عرضه مناسب در بازار وجود ندارد، انتظار تقاضا را داشته باشیم و به نظرم این دو باید همزمان اتفاق بیفتد. اما اگر از من سؤال شود که اولویت با کدام طرف است؛ قطعاً تقاضا و مطالبه عمومی را ترجیح می‌دهم و فکر می‌کنم اگر مطالبه عمومی برای کتابخوانی در یک حوزه‌ای به وجود بیاید، خود به خود نویسنده، ناشر، مترجم، تصویرگر و تولیدکننده به سمت عرضه آن کتاب خواهد رفت.
-یعنی ناشر و نویسنده نمی‌توانند ذائقه‌ساز باشد؟
قطعاً هر دو با هم مؤثرند، اما اگر قرار باشد یکی را در رتبه نخست قرار دهیم، مطالبه و خواست خواننده و مخاطب تعیین‌کننده است.
-چطور می‌شود ذائقه مخاطب را شناسایی کرد؟
بخشی از آن مربوط به نظرسنجی است و بخشی مربوط به فروش کتاب‌ها است. اکنون نهاد کتابخانه‌های عمومی آمار دقیقی از کتاب‌هایی که به امانت گرفته می‌شود، دارد و براساس همین آمارها، می‌تواند سیاست‌های خود را تعیین کند.
-شاید این آمار دقیق باشد، اما به نظر می‌رسد آمار پرفروش‌هایی که در رسانه‌ها اعلام می‌شود چندان واقعی نیستند، نظرتان چیست؟
بالاخره همیشه در آمار خدشه هست، در آمار فروش کتاب هم این خدشه بیشتر است. به این دلیل که گاهی انگیزه‌های سیاسی، مذهبی و ... در این موضوع مؤثر است. در دوره‌هایی یادم هست که برخی از روزنامه‌ها آمار کتاب‌های پرفروش هفته را منتشر می‌کردند و در جریان بودم که خبرنگار یا دبیر براساس گرایش‌های شخصی این کار را انجام می‌داد و همین باعث می‌شد که در بین جریان‌های فعال که در نشر کشور وجود دارند، دو جریان غالب، معمولاً حاضر نیستند اعتراف به حضور جریان مقابل کنند. در حالی که واقعیت بیرونی هر دو است و واقعیت بیرونی این است که بخشی از مخاطبان ما صادق هدایت می‌خوانند، در همان حال بخشی از مخاطبان هم کتاب‌های دفاع مقدس می‌خوانند و آن‌ها هم پرفروش هستند و نمی‌توانم بگویم که فروش کتاب‌های دفاع مقدس دروغ است. این یک واقعیت غیرقابل انکار است و از آن طرف هم نمی‌توانم بگویم کتاب‌های صادق هدایت نمی‌فروشد. صادق هدایت و هوشنگ گلشیری و احمد شاملو و ... بخشی از واقعیت دنیای امروز کتابخوانی ما است و از آن سو هم حمید سبزواری، علی معلم، سیدمهدی شجاعی، محمدرضا سرشار و ... هم بخشی از این واقعیت است. اگر بخواهیم ذائقه امروز مطالعه را در نظر بگیریم قطعاً متأثر از عوامل سیاسی، اجتماعی، اعتقادی، اقتصادی و خواهد بود، از این رو به طور طبیعی باید همه ابعاد را در کنار هم ببینیم.
ادامه دارد...

انتهای پیام
captcha