به گزارش ایکنا از خوزستان، متن زیر مروری بر فضای سیاسی آغاز خلافت عباسیان و دوره امام صادق(ع) و همچنین شرایط شکلگیری نهضت فرهنگی ایشان است.
عباسيان با پنهان كردن چهره خود پشت نقاب شعار «الرضا من آل محمد» توانستند از محبوبيت فرزندان رسول خدا(ص) به نفع خود استفاده كنند و با طرح اين شعار، چهره واقعی خود را از عامه مردم و حكومت پنهان داشته و خود را به علويان پيوند زدند.
جنایات خلفای اموی در خصوص شیعیان و سرکوب قیامهای متعلق به آنان همچون قیام زید بن علی(ع) چهره سیاهی از آنان در بین مردم ایجاد کرده بود و جامعه به هر ترتیب آماده تغییر حکومت و رهایی از استبداد سیاه فرزندان مروان بود.
فعالیت گسترده «عبداللهبن محمد» معروف به سفاح در کوفه و «ابومسلم خراسانی» در خراسان به عنوان دو مبلغ و رهبر انقلابی بزرگ بر علیه حکومت اموی از دوران هشامبن عبدالملک آغاز شد و در خلاف مروان حمار به نتیجه رسید و ردای سبز خلافت بر تن ابوالعباس سفاح نشست.
بسياری از شيعيان علوی كه ماهيت عباسيان را نشناخته بودند به قیام آنان پيوستند. سران دعوت عباسی هيچ نامی از خود نمیبردند و تنها به «الرضا من آل محمد» دعوت میكردند.
ادعای برپا داشتن حکومت علوی و بازگرداندن حکومت به اهل آن در اهلبیت(ع) در واقع خدعهای از پیش برنامهریزی شده برای سوار شدن عباسیان بر مرکب قدرت بود؛ مرکبی که تنها راه رام کردن آن استفاده از احساسات مردمی بود که تنها به بهانه محب اهلبیت(ع) بودن مورد ظلمهای متعدد قرار گرفته بودند.
ساختمان آمال و آرزوهای سادهانگارانه مردم زمانی فرو ریخت که ابوالعباس سفاح بر فراز منبر مسجد از حق خود بر خلافت سخن گفت. او در نخستین سخنرانی با غروری ناشی از ساقط کردن خلافت اموی با دادن وعده و وعید به مردم از آنها خواست تا سپاسگزار خداوند باشند که به آنها این فرصت را داده است که شاهد دوران خلافت عباسیان باشند(تاريخ الطبری، ج 6، ص: 83).
در شرایطی که امام صادق(ع) همواره نسبت به این موضوع هشدار میداد و حتی اخبار چگونگی به خلافت رسیدن عباسیان را به عبداللهالمحض عموزاده خود که قصد قیام علیه بنیامیه را داشت، اعلام نمود، دوران پر فراز و نشیب سیطره فرزندان عبدالله بن عباس بر سرزمینهای اسلامی آغاز شد.
برای ابوالعباس سفاح، جایگاه امام صادق(ع) نزد مردم بسیار آشکار و واضح بود و میدانست که هر گونه رفتار غیر متعارف با امام میتواند به از بین رفتن پایههای خلافت تازه تاسیس شده عباسیان بینجامد.
با اینکه بیشتر وقت نخستین خلیفه عباسی صرف مقابله با شورشهای بقایای بنیامیه و تثبیت خلافت شد ولی همواره با قرار دادن جاسوسانی مترصد فعالیتهای جعفربن محمد(ع) و به شکل غیر مستقیم سعی در وارد کردن فشار به ایشان بود. به شهادت رساندن معلیبن خُنیس از جمله یاران نزدیک امام صادق(ع) یکی از همین دست اقدامات ددمنشانه وی است.
فضای ایجاد شده در زمان تغییر و تحول خلافت و درگیر شدن حکومت جبار عباسی با امورات خلافت، بهترین فرصت فعالیت را برای امام صادق(ع) در زمانی ایجاد کرد که شیعیان به دلیل جبر زمانه، پراکنده، سست اراده و ضعیفتر از هر زمان دیگری شده بودند. گرچه شرایط برای فعالیت شیعیان با به خلافت رسیدن منصور دوانیقی سخت تر شد لیکن فعالیتهای علمی امام صادق(ع) با شتاب ادامه پیدا کرد و شخصیتهای متعددی به عنوان شاگردان ایشان به تبیین مبانی دینی در جامعه پرداختند.
فرصت شناخت منصور دوانیقی در مجال این نوشتار نیست، لیکن سید امیرعلی در کتاب «تاریخ العرب و التمدن السلامی» وی را این چنین توصیف میکند: «ابوجعفر دوانیقی بسیار رفتار خشنی داشت و با زور و تهدید و ارعاب خلافت میکرد و نحوه رفتار او با فرزندان علیبن ابی طالب(ع) سیاهترین صفحات تاریخ بنی العباس را رقم زده است.»
اما حرکت و راهبرد ارزشمند امام صادق(ع) در تشکیل اجتماع علمی و شخصیتبخشی به مکتب شیعه و توجه به بحث تربیت شخصیتهای برجسته جهت پیشبرد و دفاع از کیان تشیع، اقدامی بود که پس از ۱۲ قرن ثمرات آن کاملا هویدا بلکه روز به روز بر رونق آن افزوده میشود.
دکتر نورالدین آل علی، از دانشمندان بهنام و پژوهشگران معاصر در زمینه تاریخ ائمه(ع) اینگونه مینویسد: «در واقع امام صادق(ع) درک میکرد که ایجاد یک جامعه علمی متشکل از دانشمندان بیش از هر قدرت نظامی میتواند از کیان تشیع دفاع کند. زیرا که قدرت نظامی هر چقدر هم که قدرتمند باشد، لاجرم، قدرتی قویتر آن را شکست داده و از بین خواهد برد؛ اما مذهب و جامعهای علمی که دارای فرهنگی غنی و عمیق باشد، در طول زمان استوار باقی خواهد ماند. بدین سان با همت آن حضرت اکنون و پس از گذشت ۱۲ قرن، درهای اجتهاد و فقاهت و علم بر روی شیعیان گشوده شده و این مذهب به عنوان مترقی ترین مذهب جهان شناخته می شود»(الامام الصادق كما عرفه علماء الغرب، نورالدین آل علی، ص ۱۸۱ و ۱۸۲ ).
محمد عبیات
انتهای پیام