شهیدی که از اسارت به زیارت امام حسین(ع) رفت/ ماجرای سکه ۵ تومانی
کد خبر: 3776506
تاریخ انتشار : ۲۵ دی ۱۳۹۷ - ۰۹:۰۲

شهیدی که از اسارت به زیارت امام حسین(ع) رفت/ ماجرای سکه ۵ تومانی

گروه اجتماعی - شهید «رضا اکبری سگزآبادی» از همسرش ملتمسانه تقاضا کرده بود تا از سویدای دل برای او آرزوی شهادت کند، به مادرش سپرده بود به آورنده خبر شهادت او یک سکه ۵ تومانی مژدگانی بدهد که این سکه نصیب داماد بزرگشان می‌شود. آری او دانشگاه و رشته مهندسی را رها کرد تا با جام شهادت در کلاس «علّییّن» بنشیند.

شهیدی که از اسارت فرار کرد و به زیارت امام حسین(ع) رفت/ ماجرای سکه 5 تومانی چه بود؟!به گزارش ایکنا از قزوین، «در چهارم اردیبهشت ۱۳۴۲، در روستای سگز‌آباد از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش نبی‌الله، در آموزش‌وپرورش کار می‌کرد و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه رشته مکانیک درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به‌عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هشتم شهریور ۱۳۶۵، در مریوان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر قزوین واقع است». آنچه خواندید در بیوگرافی شهید «رضا اکبری ‌سگز‌آبادی» است.
خانواده‌اش بعد از زلزله ویرانگر شهریور 1341 بوئین‌زهرا به قزوین کوچ کردند. کودکی‌اش در جمع خانواده‌ای که با درس و مدرسه و دانش‌آموز و معلم سروکار داشتند، سپری شد چرا که پدر بزرگوار این شهید معلم قرآن بود و در مدارس مختلف تدریس داشت.
رضا 14 ساله بود که در تظاهرات ضد رژیم پهلوی شرکت می‌کرد و حتی یک‌بار توسط مأموران ژاندارمری بازداشت‌شده و مدتی را در زندان گذراند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مبارزه با منافقین همواره آماده بود تا اینکه با آغاز جنگ تحمیلی تصمیم گرفت در جبهه نبرد حق علیه باطل حاضر شود. همان سال به‌عنوان بسیجی به جبهه اعزام و در عملیات‌های محرم و رمضان شرکت داشت.
شهید رضا اکبری سگزآبادی در عملیات «سه گلان – چیلات» در موسیان، به اسارت دشمن درمی آید اما به مدد هوش بالا و الطاف خفیه الهی از چنگ دشمن می‌گریزد.

شهیدی که از اسارت فرار کرد و به زیارت امام حسین(ع) رفت!
ایشان در خرداد سال 1362 به عضویت رسمی سپاه درآمده و مدتی مسئول روابط عمومی سپاه آبیک و مدتی نیز مسئول تیم نيروی گشت اطلاعاتی قرارگاه رمضان می‌شود، مدتی نیز در قزوین و تاکستان به خدمت می‌پردازد.
زمانی که در آبیک مشغول خدمت بود مادر یکی از دوستانش بنام «رزنگرز» دختری را که آموزشیار نهضت سوادآموزی بود به وی معرفی می‌کند، این آشنایی در مدت کوتاهی به ازدواج می‌انجامد.
شهید اکبری زمانی که به قزوین منتقل می‌شود مسئولیت گزینش سپاه قزوین را بر عهده او می‌گذارند اما این مرد بزرگ برای حضور در خط مقدم جبهه و نیل به فیض شهادت بی‌صبرانه انتظار می‌کشید.
پسرش محمد تازه به دنیا آمده بود که به قرارگاه نجف اشرف پیوست و فرماندهی تیم اطلاعات و شناسایی تیپ «حر» را برگرفت. در یکی از عملیات‌های شناسایی که تا عمق خاک عراق نفوذ کرده بودند، به کربلا رفت و یکدل سیر حرم حضرت اباعبدالله (ع) را زیارت کرد.

شهیدی که از اسارت فرار کرد و به زیارت امام حسین(ع) رفت!

ماجرای سکه 5 تومانی چه بود؟!
رضا اکبری جوانی فرهیخته بود که به اشعار فیض کاشانی علاقه ویژه‌ای داشت و حتی برخی او را به‌عنوان شهیدی عارف می‌شناسند، به تربیت دینی پسرش بسیار اهمیت می‌داد، در سلام کردن به کوچک و بزرگ پیش‌دستی می‌کرد و دست بچه‌های کوچه را به گرمی می‌گرفت حتی در مقابل پای کودکان بلند می‌شد و به آن‌ها احترام می‌گذاشت، از غیبت منزجر بود و در استفاده از اموال بیت‌المال بسیار دقت داشت، ساده زیستی و حفظ بیت‌المال از دیگر ویژگی‌های بارز این شهید بزرگوار بود.
رضا اکبری که در سال 65 در کنکور برای ورود به دانشگاه شرکت کرده بود توانست در رشته مهندسی پذیرفته شود اما جام شهادت او را در کلاس «علّییّن» نشاند چرا که دو روز مانده به عملیات کربلای 2 برای جمع‌آوری اطلاعات و شناسایی منطقه حاج عمران عراق تیمی را همراه خود می‌برد اما در حین مأموریت با ترکش خمپاره‌ دشمن مجروح و در تله انفجاری می‌افتد و در حالی که تنها یک هفته از مدت مأموریت یک‌ساله‌اش باقی‌مانده بود در 8 شهریور 1365 به آرزوی بزرگ خود که همانا فیض شهادت بود نائل می‌شود.
وی از همسرش ملتمسانه تقاضا کرده بود تا از سویدای دل برای او آرزوی شهادت کند، به مادرش سپرده بود به آورنده خبر شهادت او یک سکه 5 تومانی مژدگانی بدهد که این سکه نصیب داماد بزرگشان شد. دخترش زینب نیز 6 ماه بعد از شهادتش به دنیا آمد.

شهیدی که از اسارت فرار کرد و به زیارت امام حسین(ع) رفت!
پدرش نبی‌الله اکبری که معلم قرآن بود و در دوران دفاع مقدس و جبهه‌های نبرد همراه فرزند شهیدش حضور داشت، بعد از بازنشستگی در سال ۷۲ فوت شد و پیکرش در قطعه خانواده شهدا در گلزار قزوین به خاک سپرده شد.

شهادتم عاملى براى رکودتان نشود
شهید بزرگوار «رضا اکبرى سگزآبادى» در وصیت‌نامه خود چنین نوشته است:« اى برادران دلسوز سپاهی‌ام، با عرض پوزش از شما تقاضا می‌کنم، بیشتر به فکر سپاه باشید. این صفا و صمیمیتى که در میان شما هست، از دست نداده و نگذارید معنویت ذره‌ای در میانتان کم شود. وحدتتان را بیش‌ازپیش با سایر نیروهاى نظامى حفظ کنید. در اطاعت و نظم بکوشید و آن را یک ثواب الهى بدانید. قدر این نیروهاى مخلص بسیجى را بدانید. فکر آینده درخشان سپاه باشید. تخصص‌های نظامى را گسترش دهید و از مسئولین هم تقاضا می‌کنم در این امر کوشاتر باشند.
و شما عزیزانم؛ باید مخلصانه‌تر کار کرده و سپاه را در رسیدن به اهدافش یارى نمایید. برادران و خواهرانم، اى عزیزانى که از سال‌ها پیش براى احیای اسلام و مبارزه با دشمنان اسلام بپا خواستید و از همه‌چیز خود در راه او گذشتید، ان شاء الله که خداوند -تبارک‌وتعالی- از شما راضى باشد که شما افتخار رسول اکرم (ص) هستید. شما نمونه‌اید؛ شما به رهبرى امام عزیز و الطاف الهى توانستید پشت ابرقدرت‌های جنایتکار را به لرزه درآورید.
اى عزیزانم قدرشناس این نعمت‌های عظماى الهى باشید. سطح آگاهی‌های خود را بالا ببرید و با قرآن -خصوصاً- مونس باشید و در صحنه‌های مختلف جامعه -از مساجد گرفته تا جبهه‌ها- حاضر بوده و این مکان‌های مقدس را پُر کنید؛ از حرکت خود سرد نشوید و توشه‌های دنیا را براى آخرت -که همان خدمت با اخلاص در راه خداست- برگیرید؛ خصوصاً جوان‌ها را به خودسازى دعوت می‌کنم؛
جوان‌ها عمیق باشید، فکر قلب‌های خود بوده و آن را در راه علم و ایمان به کار بَرید؛ شما باید براى دیگر ممالک اسلامى اُسوه باشید که الحمدالله هستید و از همه مهم‌تر سفارش امام عزیز را به شما می‌کنم؛ در هر لباسى که هستید، حرف‌هایش را -که سخن اسلام است- از جان‌ودل شنیده و آن را الگوى خود قرار دهید که -ان‌شاء الله- پیروزى از آن شماست.

شهیدی که از اسارت فرار کرد و به زیارت امام حسین(ع) رفت!
و اما سخنى با خانواده و اقوامم؛ خانواده عزیزم وقتى در کل به مجموعه فامیل‌ها می‌نگرم، الحمدالله همه خوبند و گرمى و صفا در بین آنان هست؛ الحمدالله، همگى پیرو انقلاب و اسلام و امام عزیز هستید؛ ولى خداوند از بندگانش می‌خواهد، به آنچه دارند، قناعت نورزند، بلکه همیشه به‌سوی رشد و کمال باشند؛ فلذا، بنده از شما می‌خواهم، صفا و صمیمیت خود را بیشتر حفظ کنید؛ پشتیبان انقلاب بوده و در کلیه‌ی جماعات شرکت کنید، خصوصاً نمازهای جمعه و یومیه. چه اشکالى دارد که هر خانواده -دست در دست یکدیگر- به نماز جمعه رفته و یا با جان و مال در راه اسلام کوشش نموده که توشه‌ای براى آخرت باشد؟!
از خواهرهاى بزرگم می‌خواهم که بیشتر با شوهرهایشان صمیمى بوده و قدر آن‌ها را بدانند و از خواهرانم که در منزل هستند، از زمانى که در اختیار دارند، خود را بسازند. اخلاقتان را نیکو کنید؛ به پدر و مادر احترام کنید که مبادا عاق شوید؛ نمازهاى خود را سبک نشمارید؛ در نمازهاى جمعه و جماعت شرکت کنید و درس خود را خوب بخوانید؛ در مورد حجاب هم بسیار سفارش می‌کنم که آن را در رأس کارهایتان قرار دهید؛ دختران سنگینى بوده و با عمل خود دیگران را ارشاد نمایید.
پدر و مادرم شما هم قدر بچه‌های خود را دانسته و در پرورششان کوشش کنید؛ با آن‌ها دوست باشید و مسائل شرعى را به آن‌ها بیاموزید و سعى کنید منزل پُر از معنویت باشد.
همسرم، بیش از سه سال است با شما زندگى می‌کنم و در کل زندگى خوبى داشتیم و از هر جهت از شما راضى هستم. اخلاق و رفتار شما نیکو بود؛ هر چند بنده حق شوهرى را در حق شما ادا نکردم و از این جهت اگر ضعفى مشاهده شد، ببخشید. امیدوارم -ان شاء الله- خداوند نیز از شما راضى باشد و در هر کجا که هستى خوشبخت و موفق باشى. از خانواده شما هم تا به حال به جز خوبى و صفا چیزى مشاهده نکردم؛ بنده تا جایى که یادم هست، همیشه برایشان مزاحم بوده‌ام از این جهت از همه‌ی فامیل‌هایت خصوصاً، پدر و مادرت پوزش می‌طلبم؛ بیشتر قدر آن‌ها را بدانید و در برخوردها جانب احتیاط را رعایت نمایید. در مورد مسائل معنوى احتیاجى به سفارش نیست؛ زیرا که شما برایم الگو بودید. قناعت‌پیشه کن تا به خدا نزدیک‌تر شوى. اگر ان شاء‌الله، شهادت نصیبم شد، امیدوارم که فردى صبور و از هر جهت منطقى باشى و این مسئله عاملى براى رکودت نشود؛ بلکه استقامت بیشتری به خرج داده و این مسئله عامل تحرکت باشد و ان شاء‌الله، به خدمت خود در راه اسلام ادامه دهى.
بار دیگر درباره‌ پرورش پسرمان محمد سفارش می‌کنم. می‌دانم، خودت همت دارى؛ ولى باز هم می‌خواهم که او را اجتماعى، مؤمن و داراى اخلاق اسلامى پرورش داده تا -ان شاء الله- یک فرد حزب‌اللهی باشد که هم براى شما خوب باشد و هم براى من.

شهیدی که از اسارت فرار کرد و به زیارت امام حسین(ع) رفت!
الهى، این بنده‌ سراپا تقصیر از تو امید عفو دارد چرا که نتوانستم، بنده‌ خوبى براى تو باشم و در این راه سستى کرده‌ام؛ از ساحت مقدس پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصومین (ع) خصوصاً امام زمان (عج) پوزش طلبیده که نتوانستم پیرو خوبى باشم؛ از قرآن کریم طلب عفو دارم؛
از رهبر عزیزم، پوزش می‌طلبم که فرامین مقدسش را گوش ندادم و همین‌طور از امت قهرمانم که خدمتگزار خوبى براى آنان نبودم و همچنین از خانواده‌ی شهدا براى این‌که از موقعیتى که در اختیارم بود، به‌خوبی استفاده نکردم و خون مقدس شهیدانشان را نتوانستم دریابم، تقصیر کار بوده و از همه شرمنده؛ پس مرا ببخشید؛
خداوندا از تو خواهانم که این بنده‌ی گناهکار را -که غرق در منجلاب کمبودها و ضعفها است- نجات داده و لیاقت شهادت در راهت را نصیبم کرده و همه‌ی ما را به رحمت لایزال خود بخشیده و بیامرزی؛ زیرا ما، جز تو یاورى نداشته و امیدمان به رحمت توست».
روحش شاد و راهش پر رهرو
انتهای پیام

captcha