زینب(س)؛ بانوی آزادی‌خواه اسلام
کد خبر: 3780344
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۶

زینب(س)؛ بانوی آزادی‌خواه اسلام

گروه معارف - حضرت زینب کبرى(س)، سومین فرزند و دختر بزرگ امام علی(ع) و فاطمه(س) است. یکی از شخصیت‌های بی‌نظیر و مؤثر عالم اسلام است که در روز پنجم جمادى‌الاولی سال پنجم یا ششم هجرى قمری در محله بنى‌هاشم شهر مدینه منوره دیده به جهان گشودند.

زینب کبری(س) دختر امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) است، معروف‌ترین نام وی زینب است که در لغت، به معنای «درخت نیکو منظر وخوشبو» آمده و معنای دیگر آن «زینت پدر» است.

ولادت زینب کبری(س)
زینب دختر علی و فاطمه‌(ع) بـنابر‌ اقـوال‌ مـختلف مورخین در سال 5 یا 6 یا 7 هجرت دیده به دنیا گشود، در موقع ولادت زینب، پیامبر‌ اسلام(ص) برای پیشرفت آئیـن آسمانی خود در جنگ تبوک مشغول مبارزه بود بعد‌ از اینکه از جنگ‌ برگشت‌ و به خانه زهـرا(ع) تشریف‌فرما شد، عـلی(ع) مـژده بدنیا آمدن نوزاد را به پیغمبر داد و از او درخواست کرد که یا رسول اللّه اسم نوزاد را تعیین بفرما. پیغمبر فرمود: گرچه فرزندان‌ فاطمه فرزندان من هستند، ولی‌ اختیارشان با خدا است و من منتظر وحی الهـی هستم، در این موقع بود که جبرئیل‌ نازل شد و عرض‌کرد: نام این نوزاد را زینب بگذار زیرا در‌ لوح‌ محفوظ این‌ نام برای او نوشته شده است.
اما بعضی از تاریخ‌نویسان معتقدند که زینب دختر فـاطمه(ع) هـم‌نام زینب‌ دختر بزرگ پیامبر اسلام(ص) است که زوجه ابو‌العاس‌بن‌‌ربیع‌ بود‌ و در بین راه مکه و مدینه بر اثر ضربت لگد مرد کافری به شکم او، بچه‌اش سقط شد و خودش از دنیا رفـت لذا پیـامبر(ص) زینب را به نام آن بانوی محترمه‌ و همنام‌ او قرار داده‌ است. زینب ملقب بود به عقیلهء بنی هاشم‌، این بانوی بزرگ در دامن عفت و تقوی پرورش‌ یافت‌ تا‌ به سن‌ بلوغ رسید.

ازدواج
سران عرب، اشراف و بزرگان قبائل، حتی اشعث بن‌ قیس که یکی‌ از فرمانداران بود به خواستگاری می‌آمدند، در بین این‌ها عبد الله بن جعفر بن‌ ابیطالب‌ هم‌ بود‌ که زیاد به منزل علی(ع) می‌رفت اما شرم می‌کرد که اظهار‌ کند‌ تا اینکه یکی از صحابه را دید و او به علی(ع) گفت یا علی یادت هست که‌ در‌ مجلس‌ پیغمبر نشسته بودیم، فرزندان تو و جعفر هم نشسته بودند و او فرمود بـناتنا‌ لبـنینا‌ و بـنونا‌ لبناتنا یعنی دختران ما برای پسران ما و پسران ما از دختران مـا هستند؟
بـه همین توصیه‌ و یادآوری‌، علی‌(ع) زینب را به عقد برادرزاده خود درآورد و مهریه او را 480 درهم تعیین‌ نمود‌، زینب در منزل عبد‌الله صـاحب 5 اولاد شـد؛ 4 پسر و یک دختر به اسامی: علی‌، عون‌ اکبر‌، محمد، عباس‌ و ام کلثوم.

همراهی با برادر در واقعه کربلا
زینب متوجه شد کـه حسین(ع) عازم کربلاست خود را آماده‌ کرد‌ و با برادرش به کربلا رفت، عبد‌اللّه‌جعفر چـون مـریض بـود با حسین‌ به‌ کربلا‌ نرفت ولی دو پسر خود محمد و عون را به نیابت از خودش فرستاد و در روز‌ عـاشورا‌ بـا اصرار زینب آن‌ دو پسر عازم میدان گردیدند. حسین علیه‌السلام‌ صورت‌ آن‌ دو را بـوسیده و آنـان را پیـاده‌ به جانب دشمنان روانه کرد و کشته شدند. وقتی خبر مرگ‌ این‌ دو‌ به پدرشان عبد‌اللّه‌ جـعفر رسید غلام او(ابو‌السلاسل) به عبد‌اللّه‌ گفت، هذا ما لقینا من الحـسین‌ یـعنی ایـن مصیبت از طرف امام حسین به ما رسید، عبد‌‌اللّه‌ فوق‌العاده ناراحت گردیده‌ موهای بدنش راسـت شـد با ناراحتی تمام به‌ غلام‌ پرخاش نموده گفت: ساکت باش‌ خدا دهـانت‌ را‌ بـشکند‌. مـن خدا را سپاسگزارم که فرزندانم در‌ راه‌ او کشته شدند و بخاطر اسلام شربت شهادت نوشیدند ای کاش من هـم کـربلا‌ مـی‌بودم‌ و پیش از پسرانم‌ کشته می‌شدم...
عاشورا با حماسه جاویدان خود گذشت، غبار غم و اندوه‌ بر سروصورت‌‌ اهـل‌بـیت رسول‌الله نشست و باید‌ آماده اسارت شوند؛ باید‌ آماده‌ شوند برای یک مـسافرت پررنـج‌ و محنت‌، باید بروند کوفه تا حسین را مـعرفی کـنند، بـاید بروند شام تا خون‌ حسین‌ را که در کـربلا ریـخته‌ شد‌، در‌ آنجا بپاشند. باید‌ بروند‌ شام تا مظلومیت و حقانیت‌ حسین‌ را به مردم گـوشزد کـنند، باید بروند شام تا مـفاسد دسـتگاه ستم، مـظالم یـزید‌، حـق‌کشی‌ها‌، شکنجه‌ها، زندان‌ها و تبعیدهای حکومت‌ بنی امـیه‌ را‌ در مـلاءعام‌ به‌ مردم‌ بگویند، و بالاخره باید بروند‌ شام تا کاخ ظلم‌ یزید را کـه پایـه‌های آن بر خون جوانان و آزاد‌مردان بنا‌ شـده‌ واژگون کنند.

اداء رسالت زینبی
آماده شـدند و رفـتند، چه‌سفر‌ خوفی‌ که‌ هیچ‌کس‌ حـق‌ سـخن گفتن ندارد‌ و آزادی‌ بیان را از آن‌ها سلب کردند. رسیدند به کوفه همان‌جا که نـماینده یـزید «عبید‌اللّه‌زیاد‌» به دستور‌ یزید‌ بـه زور بـر مـردم ریاست می‌کند، مـردم‌ را‌ اسـتثمار‌ می‌کند‌ شعارهای‌ زنده‌ بـاد و مـرده باد و تظاهرات به شدت ادامه دارد مردم خوشحال‌ هستند اظهار فرح و سرور می‌نمایند... با ایـنکه زیـنب داغ برادر و پسر دیده و عزادار و مصیبت‌زده اسـت آیـا‌ می‌تواند ایـن‌ها را بـبیند و سـاکت باشد؟
از اینجا مبارزات ضد‌اسـتعماری قهرمان کربلا شروع شده با آواز بلند اعلان سکوت داد، شروع کرد به سخن گفتن:
ای اهل کـوفه!
ای اهـل‌ مکروحیله‌، شما مردان ما را کشتید و خـون مـا را مـباح دانـسته امـوال ما را به غـارت بـردید... آن کینه دیرینه‌ای که از ما در دل‌ داشتید به ریختن خون حسین‌(ع) وده‌ها‌ جوان آزاده و قهرمان تلافی کردید؛ ای‌ مـردم! مـنتظر بـلا و مصیبت باشید، زیرا لعنت خدا بر شـما ثـابت اسـت.
مـردم مـنقلب شـدند زینب به‌ سخن‌ ادامه داد:
ای مردم خون‌ اهل‌بیت‌ پیغمبر خدا را می‌ریزید و بر ما گریه می‌کنید: اشک‌ شما قطع نشود، مثل آن زنی که رشته خود را می‌تابید و دوباره باز مـی‌کرد شما‌ نیز‌ رشته ایمان را تابیده‌ و پاره‌ کردید، حال که جوانان ما را کشتید گریه می‌کنید! بخدا قسم سزاوارید و به این خون بگریید...
خبر انقلابی که زینب به نیابت از حسین شهید در کوفه بـپا کـرده بود به‌‌ یزید‌ رسید، یزید، آن عنصر کثیفی که بر مسند اسلام تکیه زده و بنام اسلام بر مردم‌ حکومت می‌کرد، دستور داد اسیران را خیلی زود و با اختناق تمام به شام بیاورید، به دستور‌ یـزید‌ شـهر را‌ آزین بستند پرچم‌ها و چراغانی‌ها و رقص‌ها وضع شام را عوض‌ کرد. روز اول ماه صفر زینب با اهلبیت‌ وارد شام شدند، اهل‌بیت را وارد مجلس‌ یزید کردند، یزید غرق‌ در‌ عـیش‌ونوش‌ بـر مسند سلطنت تکیه زده شراب مـی‌نوشد و چـوب‌ بر لبان حسین(ع)می‌زند. و این شعر را می‌خواند: لست ‌‌من‌ خندف ان لم انتقم‌ من بنی احمد ما کان فعل؛ من از آل‌ خندف‌ نیستم‌ اگر از فرزندان احمد انـتقام نـگیرم.
در این موقع‌ بود کـه زیـنب بانوی آزاده و با‌ شهامت از جای بلند شد، فقامت زینب بنت‌ علی و قالت:امن العدل یابن‌ الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک‌ و سوقک‌ بنات رسول الله سباتا؟ ای پسر آزاد شدگان از دست جدم! آیا این عمل‌ از عدالت و دادگـستری تـو است که زنان و کنیزان خود را پشت‌پرده جای داده و دختران پیغمبر را با صورت باز‌ شهربه‌شهر گرداندی، چوب بر لبان حسین می‌زنی‌ و حال آنکه پیغمبر اسلام آنرا می‌بوسید؟... ای یزید! این اشتباهی است که تـو کـردی قدری بـه هوش باش آهسته برو، سرنگون می‌شوی، بحال خویش گریه کن‌! مگر‌ قرآن نخواندی که خداوند می‌فرماید: گمان نـکنند آن افرادی که کافر شده‌اند و ظلم روا می‌دارند که اگر آن‌ها را مهلت داده‌‌ایم خـیر آنـ‌ها در آن است، جز این نیست‌ که‌ ما‌ آن‌ها را مهلت دادیم تا به گناه خود بیفزایند و برای آنان عقاب خـوارکننده‌ای‌ ‌‌خـواهد بود.
ای یزید!... ظلم و خودسری پایدار نیست فشار و زور دوام ندارد، قلدری و شکنجه و حق‌کشی ثابت نـمی‌ماند‌ خـون‌ مـردم را مکیدن، بر مردم‌ سوار شدن روش پسندیده‌ای نیست تو پوست خود را پاره کردی و گوشت خود را بریدی، انـدکی صبر کن و عواقب وخیم کار خود را خواهی‌ دید‌ مرگ‌ برای تو هم‌ هست قیامت برای تو هم هست آن وقت بخود می‌آئی و پشیمانی سودی ندارد.

مرقد زینب کبری(س)
دوران اسارت‌ و انجام‌ وظیفه‌ گذشت، زینب با اسیران از شام وارد کربلا‌ شدند‌، با یک توقف کوتاه بر سر قـبر شهیدان راه آزادی و عدالت، به‌ مدینه رفتند. در مدینه استقبال شایانی از‌ آن‌ها‌ نمودند‌ وقتی که زینب به مدینه آمد دست از اظهار حقایق‌ بر‌نداشت ظلم و ستم یزید، فجایع و مظالم دستگاه را به‌ مردم مدینه مـی‌گفت لذا رؤسـای قبائل و عشایر در‌ فکر‌ خون‌خواهی‌ بر‌آمدند. عمر و ابن سعید که فرماندار مدینه بود ترسان شد‌ که‌ مبادا نهضت‌های آزادی‌خواهی و انقلابات ضد یزیدی شروع بشود به یزید نامه نوشت. یزید در جـواب گـفت‌ زینب‌ را‌ هرجا که دلش می‌خواهد تبعید کن. اختلاف است که آیا زینب به‌ شام‌ مسافرت‌‌ کرد، یا به مصر؟ تواریخ هردو را نوشته‌اند بنابر قولی زینب برای تغییر آب‌ و هوا به‌ شام‌ مـسافرت‌ کـرد و در آنجا در‌گذشت و بنابر قولی زینب با چند تن از دختران‌ حسین‌ و زنان‌ بنی هاشم به مصر رفتند و در مصر از آن‌ها استقبال کردند و به قصر‌ مسلمة‌ بن‌ مخلد انصاری که کاخ الحـمراء نـام داشـت وارد شدند و در همان‌جا از دنیا رفت و اکـنون‌ هـم در مـصر بارگاه مجللی بنام آن مخدره برپاست و همه‌ ساله مسلمانان مصر‌ در‌ کنار‌ قبرش(بنابر قولی)عزاداری می‌کنند و بنا برقولی‌ هم قبرش در شام اسـت و بـارگاه خـیلی مجللی‌ در‌ آنجا برپا است و مسلمانان‌ به یاد آن قهرمانه و آزاد‌زن روزگـار، اشـک‌ها می‌ریزند‌ و بیاد‌ خاطره هیجان‌انگیز او در تاریخ کربلا ناله می‌کنند و به یاد‌بود مبارزات پی‌گیر و دامنه‌دار و ضد استعماری‌ و استثماری‌ او‌ که بـرعلیه جـباران و سـتمگران روزگار بپا کرده بود سر تعظیم فرود می‌آورند‌ و به‌ پاس فـداکاری‌ها و از خود‌گذشتگی‌های یکتا‌زن مبارز روزگار زانوی ادب به زمین می‌سایند.
یادداشت از محمدعلی روحانی گرگانی
انتهای پیام

captcha