به گزارش ایکنا از اصفهان، در حکمت 65 نهجالبلاغه آمده است: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا؛ از دست رفتن حاجت بهتر از طلب كردن آن از نااهلان است».
فوت: از ریشه( ف-و-ت )، فات = مضی، ذهب وقت فعله. به معنی گذشتن وقت و فعل است (المنجد). با وفات از ریشه (و-ف-ی) به معنی انتقال و تبدیل و مرگ تفاوت دارد.
أَهْوَن: [ هون]: اسم تفضيل است، صفتى است به معناى سست، سبك، راحت، آسان؛ ذلك أهون= اینطوری راحتتر است.
چرا از دست رفتن حاجت و طلب، از درخواستش نزد غیر اهل آسانتر است؟ برای چه کسی آسانتر است؟ چرا باید آسانتر باشد؟ آیا برای همه کسان چنین سهل است که از درخواست و نیاز خود بگذرند و درخواستشان را به در خانه این و آن نبرند؟ وضعیت انسانی و موقعیت اخلاقیِ فرد، در از دست گذاردنِ درخواستش و تعویق آن تا اینکه زمان آن بگذرد، چگونه موقعیتی است؟ اهلها کیستند؟ نااهلها کدام؟
انسان موجودی است اجتماعی و مدنیت او بر پایه تقسیم کار و برطرف ساختن متقابل نیازمندیهایش توسط افراد این نوع، بنا شده است. او در طبیعت و جامعه و زمان و در هستی حرکت میکند و دم به دم در مقابل موقعیتهای جدید قرار میگیرد و نیازمندیهایی جدید در مقابلش آشکار میشوند. نیازهایی زیستی و حیاتی و ارتباطی و مدنی و نیازهایی عالیتر در تعریف و شناسایی خود و جهان و هستی و معنادهی به خود و زندگیش و ...؛ گریزی ازاین نیازها نیست و برطرف ساختنشان و نوع این پاسخجویی و رفع نیازهاست که زندگی او را متمایز از سایر موجودات ساخته است و به تعداد افراد بشر، نوع مواجه و پاسخدهی آنان به این نیازها، شخصیتها و انسانهای متفاوتی را برساخته یا فروساخته است. علی(ع) در این سخن، مهمترین ادب این حاجت طلبیِ متقابلِ انسانی را برمیشمرد. مهمترین اصلی که میتوان از خلال غیر قابل انکارترین واقعیت زندگی انسان یعنی «نیاز» به او آموخت تا در این مسیر محتوم زیستنش و در این مواجهه با پرتکرارترین انگیزه رفتارهایش، رشد یابد و بالا رود و سقوط نکند و به پایین در نغلتد.
شاید وقتی که این کلمات را بر زبان میآورده است، روزی را در خاطر داشته که در محضر پیامبر نشسته بود و با او سخن میگفت:
علی(ع): خداوندا مرا به احدی از خلقت نیازمند مکن.
محمد(ص): ای علی این سخن را مگو، هر انسانی نیازمند دیگری است.
علی(ع): ای رسول خدا پس چه بگویم؟
محمد(ص): بگو خدایا مرا به انسانهای شرور نیازمند مکن.
«قل اللهم لا تحوجنی الی شرار خلقک»
علی: ای فرستاده خدا! اشرار و دونان از مردم چه کسانیند؟
یا رسولالله ومن شرار خلقه؟
محمد(ص): کسانی که اگر چیزی ببخشند، منت میگذارند و هنگامی که منت میگذارند، بر انسان عیب مینهند.
الذین اذا اعطوا منوا و اذا منوا عابوا.
اینک علی(ع) در ادامه درسی که از پیامبر آموخته، خود را و ما را در یک موقعیت خطیر اخلاقی و در بزنگاه یک انتخاب سخت قرار میدهد. او با هنرمندی و کنایتی پنهان، این وضعیت دشوار را تجسمِ امری راحت و سهل میبخشد و ما را به میانه آن پرتاب میکند. چون کودکی که میخواهند شنا کردن را به او بیاموزند؛ او خود اما در بالای این دریای مواج ایستاده است و دستان قوی و مهربان هدایتش را تا نزدیک ما آورده تا شناگری در این بحر متلاطم و هراسانگیز را نشانمان دهد و از غرق شدن در آن نگاهمان دارد.
«فوت الحاجه» ،یعنی اینکه اظهار درخواستش را به تعویق بیاندازد تا زمانش بگذرد، یعنی امکان و اختیار اظهار داشته، اما خود به اختیار آن را به تعویق انداخته تا دیگر امکانش را از دست بدهد. معمولا این حالت، وضعیت حسرتآفرینی بوده و بسیار سخت است، چون امکان آن وجود داشته، اما تو خود آن را به عمد به عقب انداختهای و حالا باید مسئول تبعاتش باشی و پاسخگوی کسانی که این تبعات آنان را نیز در بر میگیرد. سوالات و انتقادهایی که تو پاسخ قانع کنندهای از جهت آنچه تو مسببش بودهای در ظاهر نداری! بی دفاع و مسئول و بیجواب لب بربسته و ساکت و زیر بار حملهها و سرزنشها و....؛ تحمل چنین شرایطی بسیار دشوار است و هر چه آن نیاز عمیقتر و حیاتیتر بوده باشد، وضعیت تو سختتر و خرد کنندهتر. این همان شرایطی است که علی میخواهد ما را در آن قرار دهد و ما را برای آن آماده میسازد! همانگونه که آن روز پیامبردر آن گفتوگوی صریح او را آماده همین شرایط کرد، شرایطی که او بیست و پنج سال آن را تحمل کرد و در گلو، استخوان و در چشم، خار داشت. اما تن به زدوبندهای حقیر و پیمان با اشرار و درخواست از آنان نداد و تا مردم به درک نیاز خود به او نرسیدند، به دنبال تحمیل خود برآنان برنیامد؛ چقدر سخت است دنبال علی راه رفتن.
علی اما این سختی را بر درخواست از دونان و ناکسان ترجیح داده است. معلوم میشود تحمل چنین افرادی چقدر برای روح بلندی چون او دشوار است او از ما نیز میخواهد تا در این مقایسه کار سهلتر و آسانتر! را انتخاب کنیم. و این بر نمیآید جز با رفعت ذکر و ارتفاع دادن به نوع شناختی که از خود و جایگاهمان در هستی داریم.تا خود را در افقی بالاتر از روزمرگیهای خرد و ناچیز دنیا نبینیم و تا از خود تنها تن و تنانگی سراغ داریم و جایگاهمان را در همین مرغدانی کوچک ماکیانی دنیا تعریف کردهایم، چشممان به دست اربابان بی مروت دنیا خواهد بود تا مشتی گندم آلوده را ارزن وار با جهانی از منت به پیش رویمان بریزند و ما مشغول و مشعوف و سپاسگزار و منت پذیر.
و در این سخن و بازگویه آن سخنِ پیامبر، البته میتوان رد کسانی را نیز که اهلاند و میتوان بر در خانه آنان حاجت برد یافت. آنها که اهلاند و اهلیت این کار را دارند.کسانی که خود را واسطه انتقال حاجات مردم می شمرند و از دستی می گیرند تا از دستی ببخشند، برای خود مالکیتی و انحصاری نمیجویند و بخشنده واقعی و مالک اصلی را خدا میدانند. ظرفهایی که دائم در کار پر شدن و خالی شدن اند.و در این داد و ستد مدام ظرفیتشان وسعت میگیرد و وجودشان گسترش مییابد و پناه و ملجائ مردمان و نیاز مندان میشوند.او در بیان حاجت، آن را تنها اختصاص به حاجات مادی نکرده است و مطلق حاجت را آورده؛ یعنی حتی برای خواستههای اخلاقی و معنوی نیز نباید تن به هرخفتی داد و بر در هر خانهای رفت.
یادداشت از داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان
انتهای پیام