بهاءالدین خرمشاهی نامی آشنا در عرصه فرهنگ و ادبیات ایران زمین است،او نه تنها در فرهنگ و ادبیات تبحر دارد، بلکه در قامت یک قرآن پژوه نیز سالها جهد و کوشش کرده و آثاری ماندگار و ارزشمند از خود به یادگار گذاشته است. خرمشاهی از شیفتگان حافظ و شعر شیرین این شاعر بلندآوازه است، چنانکه این شیفتگی و علقه خود را در کتابهای مختلف که درباره حافظ نگاشته، به نمایش گذاشته است. وی در آستانه هفتاد و پنج سالگی همچنان با کتاب و نوشتن مانوس است. این استاد فرهیخته را که تاکنون دهها جلد کتاب و ۱۲۰۰ مقاله به رشته تحریر درآورده، باید یکی از خادمان فرهنگ مکتوب دانست. خرمشاهی در همه زمینهها استاد است؛ از شعر و ادبیات گرفته تا عرفان، فلسفه، فرهنگ و ترجمه و تفسیر قرآن، چه بسا روزگاری هم درس پزشکی میخوانده اما ناخودآگاه مسیر زندگیاش به علوم انسانی آن هم از نوع ادبیات فارسی کشیده میشود و بعدها نیز رشته کتابداری را برمیگزیند.
در آستانه سال 98 با استاد خرمشاهی وعده کردیم تا مصاحبهای در باب عید و تحول درونی با او داشته باشیم، اما استاد صلاح دید برخی از خطرات زندگی خود را برای مخاطبان ما بیان کند، این صد البته برای ما خوشایند بود که مشتقانه پای خاطرات استادی همچوی وی بنشینیم. آنچه در ذیل میآید مشروح گفتوگو ایکنا با این قرآنپژوه است:
به نام خدا. به نوبه خودم از صمیم قلب فرارسیدن عید کهن باستانی نوروز را خدمت شما تبریک عرض میکنم. انشاءالله که هر روزتان نوروز و ایام به کامتان باشد. انشاءالله مشکلات کشور حل شود، نمیگویم یکباره این اتفاق بیفتد، چون یکباره ایجاد نشده و یکباره نیز برطرف نمیشود، ولی اگر همگی همت کنیم، انشاءالله میتوانیم بر این مشکلات غلبه کنیم.
رسمها و مراسم به خصوص در تمدنهای کهن وجود دارد که ما وارث دو تمدن کهن هستیم، یکی ایران باستان و دیگری ایران اسلامی. ما در حال حاضر چند مراسم داریم؛ بزرگداشت میلاد حضرت ختمی مرتبت(ص) و سایر معصومین(ع)، همینطور شب یلدا و چهارشنبهسوری. مهرگان را نداریم، ولی خوب است آن را هم احیا کنیم. روز طبیعت و سیزده فروردین را داریم. یک آیین هم از خارج از کشور داریم، مثل ولنتاین که گویا از قدیسان و مظهر مهر و مهر ورزیدن بوده است. روز مادر، روز زن، روز بزرگداشت خواجه نصیر، حافظ، سعدی، فردوسی و خیام را داریم. شما مخاطبان من همه اهل علم، فعل، تاریخ و فرهنگ هستید.
بعد از آرزوی بهروزی و پیروزی برای همه شما، عرض کنم که منِ 73 ساله خاطراتی دارم، شما هم شبیه آن را در سنین نوجوانی و حتی اواخر کودکی دارید، مثلا وقتی از یک روز مانده به عید تهیه و تدارک سفره هفت سین را شروع میکردیم، سکه هم در آن میگذاشتیم که سکه نقره و بعضا عکس مظفرالدین شاه روی آن بود و پدرم به هر یک از اعضای خانواده خود یکی از آنها را کادو میداد. این سکهها بزرگ بود و فکر میکنم قطر آنها هفت تا هشت سانتیمتر قطر بود. سبزه، آینه، سوره - قرآن را به خاطر سوره باز میکردیم- دیوان حافظ را هم میآوردیم، اگرچه سین نداشت. وسط صحبتم این را بگویم: از این پنج شین روی رغبت متاب/ شب و شاهد و شمع و شهد و شراب. هفت شین هم بوده که مبدل به هفت سین شده، خیلی کهن است و از این هفت سین است که ما نام خانوادگیمان را مثلا میگوییم مهدی مهدوی یا احمد اصفهانی. در خانوادههایی که نام کوچک را با نام خانوادگی همسان میکنند، از این رسم کهن چند هزار ساله آب میخورد. در شاهنامه به هفت شین اشاره شده، سعدی هم به آن اشاره دارد.
نوروز مورد تایید اسلام است
بعضیها فکر میکردند که شاید امام خمینی(ره) مراسم نوروز و هفت سین را تأیید نکند، در حالی که اینطور نبود، آنها نمیدانستند نوروز تأیید اسلامی و شیعی پیدا کرده و نوروزی که در شکل عربی یا اسلامیاش، «نیروز» گفته میشود، مورد تأیید معصومین(ع) بوده است.
آدمها در معرض امتحان هستند
شما هم این رسم را دارید، ما از صد روز مانده به عید شروع میکردیم به شمارش معکوس، بعد خرید شب عید، لباس نو. ما نه فقیر بودیم و نه ثروتمند. پدرم به حداقل حق الوکاله قناعت میکرد، چیزی نیندوخت، به قول قزوینیها میگفت من ورثه نیستم که مثلا هر کاری را قبول کرده و خودم را به زحمت بیندازم یا حق و باطل را اشتباه کنم. پدرم کسی را که میخواست وکیلش شود، محاکمه پنهانی میکرد و اگر احساس میکرد که طرف حق نیست، قبول نمیکرد، حتی محترمانه سرکار را به بیرون راهنمایی میکرد، این سرکار یک ارتشبد یا سپهبد بود و یک کهکشان ستاره روی شانهاش قرار داشت. وقتی سرکار میرفت، پدرم میگفت میخواهد با پول مرا گول بزند، آدمها در معرض امتحان هستند، این پول سه ماهه خرج میشود و بعد وِزر و وبالش یک عمر در دنیا و آخرت بر گردن من میماند. ما هم از او آموختیم.
پدر من هم روحانی بود، اگرچه بعدا وکیل عدلیه شده و امتحان فقه و اصول و منطق و فلسفه داده بود، پنجاه سال این شغل را داشت، تا سال 55 که فوت کرد، از 1305 تا 1355. من هم کنار دستش اصطلاحات فقهی و حقوقی را از وی میپرسیدم و کم کم رشد میکردم. بعدا کسی از من پرسید چگونه عربی آموختی، گفتم کتابخانه پدرم پر از کتابهای عربی بود، من هیچ راه دیگری نداشتم، یا محرومیت یا انس گرفتن با کتابهای عربی و میدانید که در کوچکسالی، زبان، لغت یا شعر خیلی خوب در حافظه زنده میماند، حافظه نو است، الْعِلْمُ مِنَ الصِّغَرِ کَالنَّقْشِ فِی الْحَجَرِ، دانستن در کودکسالی مثل نقشی است که بر سنگ کنده باشند.
کاغذ از اسکناس گرانتر است
من خیلی آدم پرکاری هستم، همه شما مرا میشناسید. من در این پنجاه سال که کار کردم، صد کتاب به لطف حضرت حق توانستم تألیف یا ترجمه یا تفسیر کنم. بعضی آثار دوازده سال کار برده، فرهنگ - دانشنامه کارا در پنج جلد که الحمدلله جایزه ای هم برد و الان هم کارش رو به اتمام است. من تبلیغ نمیکنم و بعد هم با این وضعیت کاغذ چیزی معلوم نیست. من میگویم کاغذ از اسکناس گرانتر است. واقعا اینکه بسیاری از کتابهای مرجع تجدید چاپ شوند، تقریبا منتفی است، هم به دلیل کمبود کاغذ و هم دیجیتالی شدن کل جامعه یا جامعه علمی، فرهنگی و هنری. تب ایبوک یا کتاب الکترونیک بالا گرفته، سی دی، پی دی اف و فیلم. وقتی از کتابی فیلم ساخته شود، مثل جنگ و صلح تولستوی، ممکن است این فیلم را در دو قسمت نود دقیقهای بسازند که هر دو قسمت را میتوان در یک شب تماشا کرد، ولی اگر بخواهید کتابش را بخوانید، تقریبا دو ماه زمان میبرد. گرایش به فیلم دیدن است، تماشای فیلمهایی که از کتابها ساخته شده، در کل جهان یک گرایش است.
قزوین از عهد صفویه پنجاه سال پایتخت بوده و خاطرههای خوبی از آن عصر وجود دارد، عمارت کلاه فرنگی که گویا هم موزه قزوین بوده و هم بخشی از آن شهربانی و فرمانداری قزوین است. بناهای تاریخی باقی مانده قزوین خیلی باشکوه است. یکی از آنها امامزاده حسین در قزوین است که نسب امامزاده روشن بوده و فرزند بلافصل حضرت ثامنالحجج(ع) است. همیشه شبهای جمعه عشق دیرین من این بود که از خانه خودمان - مایل به شمال غربی بود در خیابان سعدی- تا جنوب شهر که امامزاده، بعضی از بناها و گورستان عمومی قرار داشت- و الان به جای دیگری منتقل شده- پیاده بیایم. میخواهم فقط حرفهای شاد بزنم، ولی در مورد بهشت زهرای تهران بگویم که مرحوم احسان یارشاطر در دانشنامه ایرانیکا آوردهاند. ما دانشنامه تشیع را تا جلد شانزدهم تألیف کردیم و این دانشنامه با نزدیک به سی هزار مقاله به پایان میرسد. ما در این دانشنامه بهشت زهرا را نداریم، به فکرش نبودیم، ولی آقای یارشاطر- روانشان شاد باد- که دو سه ما پیش فوت کردند. یادشان بود. ما در تکمیلیها بهشت زهرا را هم میآوریم.
جوانان با قرآن مانوس شوند
هر که باشی و ز هر جا برسی/ آخرین منزل هستی این است. در شادیها نباید فراموش کنیم روزی خواهد آمد که ما نخواهیم بود. یک روز میآید که من فردا ندارم/ کاری در این دنیا و ما فیها ندارم. شعر بلندی میخواستم که برای سنگ گورم باشد، ولی آنقدر مفصل شد که دیگر نشد. یک شعر چهار بیتی گفتم.
عزیزان جوان! با قرآن کریم محشور باشید. قرآن کتابی نیست که مثلا 120 صفحه از آن را بخوانید، تقریبا هیچکس این کار را نمیکند، البته بعضیها نمازهای شگفتآور میخواندند و یک دور قرآن را ختم میکردند. به هر حال قرآن را بخش بخش میخوانند. قرآن به ربع، جزء و حزب تقسیم شده است. من از خطبای جوان استدعا میکنم که روزی دو صفحه قرآن بخوانند. من ابتدا چهار صفحه میخواندم، بعد متوجه شدم که بعضی از روزها موفق به خواندن نمیشوم، آن را به روزی دو صفحه تبدیل کردم همراه با ترجمه و دقت در معانی، واژگان و تعابیر، تا چیزی را نفهمیده باقی نگذارم. من سی چهل سال را اینطوری با قرآن گذراندم تا اینکه خداوند توفیق ترجمه قرآن را به من مرحمت کرد و توانستم قرآن را ترجمه کنم. ترجمه من واژهنامه دارد، 12000 واژه، حاشیه دارد، توضیحات حاشیهای، شرحگونه و تفسیرگونه. به هر حال میخواهم توضیح بدهم، نمیخواهم تبلیغ کنم. بارها و بارها نزدیک به سی بار چاپ شده، من چه تبلیغی انجام بدهم، لطف خدا شامل حالم بوده است.
روی دست باستانی پاریزی بلند شدهام
ترجمههای خوب هم هست، در حال حاضر ترجمه حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی کوشا را میخوانم که احتمالا برترین ترجمه صد سال اخیر، بلکه همه دوران هزار ساله ترجمه خواهد بود، با جمع کلاسشان پیش رفتهاند، کلاسی از طلبههای بسیار فاضل قطع نظر از سن، مثلا بیست تا هفتاد ساله. به هر حال من حاشیهروی خوبی هستم، روی دست شادروان باستانی پاریزی بلند شدم، حاشیه در حاشیه.
شادی هم خوب است و نوعی زندگی به حساب میآید. در قرآن آمده که «إِنَّ اللهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ». کسی از من پرسید فَرِحِین از فرح به معنای شادمانان میآید، چرا خداوند آدمهای شاد را دوست ندارد؟ گفتم فَرِحِین در این متن و با توجه به کانتکست یعنی شادیزدگان، یعنی کسانی که خود را به شادی زده و از حقیقت دیگر غافل هستند و به هر قیمت و با هر زحمتی میخواهند شاد باشند. ببخشید که این کلمه عامیانه را به کار میبرم، یعنی الکی خوشی و نوعی غفلت از حقایق زندگی. اینهاست که خداوند دوست ندارد، نه اینکه آدم شاد و متبسم را دوست نداشته باشد. در روایات آمده که مؤمن شاد است، همیشه چهرهای گشاده دارد و این البته خوب است. شاد نبودن یا افسرده بودن یکی از بیماریها است، من هم دچارش بودم و الحمدلله که معالجه شدم، دکتر سید احمد جلیلی مرا معالجه کرده، هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.
من میتوانم یک ساعت دو ساعت برای شما خاطره در خاطره بگویم و آدم هر چقدر بلندتر مقالهاش را بنویسد، خواننده کمتر میشود مصرعی در گلستان سعدی هست که میگوید:«و زان پیش بس کن که گویند بس». من الان سه تا مقاله برای بخارا دارم مینویسم، تقریبا در هر شماره به مدت پنج الی هفت سال به اسم قلم رنجه. الان دیگر دارد به 50 تا نزدیک میشود، 47 تا نوشتهام، چند غزل، دو قصیده و شش رباعی است برای استاد استادان حضرت آقای سید محمد احصایی که افتخار پایتخت خط یعنی قزوین و خط پایتخت یعنی تهران و مایه افتخار جهان اسلام است؛ مسلمانی نیک اعتقاد و هم خوشنویس، از دانگ جلی و خفی. حتی کتابت حافظ هم کردهاند که من هم در این کار به حضرت ایشان کمک ناچیزی داشتم و علاوه بر حراجها در ایران و خارج از ایران، آثار ایشان قیمتهای نجومی دارد. حالا به آن کار نداریم، خیلی حاشیه نمیروم، ولی در قلم رنجه شماره 47، آن سه شعر را آوردهام که انشاءالله به روزگار یادگار بماند. ایشان قرآن را با خط محقق و ریحان- ریحان رنگ پایینتر یا کوچکتر و محقق رنگ بالاتر را میگویند، یعنی جلیتر که شود، محقق و همان خط خفیتر و ریز نقشتر که شود، ریحان نام دارد- در 6 جلد کتابت کردهاند، چون ایشان به گمانم 6 سطر در هر صفحه میآورند. من خدمتشان پیشنهاد کردم برای اینکه تعداد به 6 جلد نرسد، تعداد صفحات را کاهش دهند و چون سلطان گرافیک هم هستند، میتوانند 6 سطر را به 12 سطر افزایش دهند و آن وقت 6 جلد میشود 3 جلد. حتی اگر تعداد سطرها را به 15 افزایش دهند، مثل قرآن عثمان طه، میشود همان دو جلد، مثل ...... قرآن دو جلدی سابقه دارد، البته چند جلدی هم سابقه دارد. قرآنی هست از زینالعابدین رهنما، چاپ اوقاف و روزنامه کیهانِ قبل از انقلاب است، حواشی بسیار خوبی دارد و الان نایاب است و از بنده به عنوان قرآنپژوه و کتابپژوه و کتابشناس بپذیرید که یکی از بهترین ترجمههای قرآن است.
مشکلات کشور با همت همگانی رفع میشود
ما وارث دو تمدن هستیم. ما باید همت کنیم، جزع نباید کرد، بیتابی نباید کرد. اگر مرغ کم است و یا گوشت گران است، باید صبوری کنیم، خب اینها مسئله همگانی است، ولی باید صبوری کرد، غذای سادهتری بخوریم. همه باید یاری کنند که ما از این گرده دشوار گذر به خیر و سلامت بگذریم و به دنیا نشان بدهیم ما ملتی هستیم که در خاورمیانه میدرخشیم و به صلح جهانی و خاورمیانه یاری میرسانیم.
من هرسال که عید میشود با خود میگویم باید یک خوی، خصلت و عادت بد را از خودم دور کنم و مدتها هست که میگویم خدای یاری کند، غیبت هر چه کمتر مرتکب شوم، مایل به صفر. در قرآن از غیبت به شدت نفی شده است. امسال هم از خدا همین را میخواهم. پیامبر فرمودند که اگر ناگریز و بی اختیار از کسی غیبت کردید و به خود آمدید که دارید غیبت میکنید، کلامتان را مهرآمیز بکنید و یک یا چند خصیصه خوب را از آن کسی که غیبتش را کردید، به زبان آورید، آن میشود کفاره غیبتتان.
ما باید بهار درون داشته باشیم. ما باید خانه تکانی روحی و درونی بکنیم و عهده ببندیم یک صفت بد درونی و بیرونی را کنار بگذاریم. با بحث قرآن شروع شد، با بحث قرآن هم به پایان ببریم. ما تا قرآن را نشناسیم، شاید چیزهایی را هم به آن نسبت دهیم، مثلا برخی فکر میکنند در قرآن داریم که «انَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَال»، در صورتی که این آیه قرآن نیست، بلکه حدیث است که من آن را موزون و با وزن ترجمهاش کردم و گفتهام: به نام آنکه جمیل است و دوستدار جمال. با همین حدیث نبوی بحثم را به پایان میبرم.
انتهای پیام