ناتمامیتِ علی(ع)
کد خبر: 3852879
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۰۸
حکمت‌‍‌های امیر/ برداشت 98

ناتمامیتِ علی(ع)

گروه معارف _ علی(ع) از آن دسته موضوعاتی است که علو و دست نیافتنی بودنش، به او، ناتمامیتی بزرگ و «تعینی ناقص» بخشیده است.

ناتمامیتِ علی(ع)

در حکمت 98 نهج‌البلاغه امام علی(ع) آمده است: «وَ قَالَ [عليه السلام] وَ مَدَحَهُ قَوْمٌ فِى وَجْهِهِ فَقَالَ:اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِى مِنْ نَفْسِى وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِى مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا يَعْلَمُونَ؛ آنگاه كه گروهى او را ستايش كردند فرمود: بار خدايا تو مرا از خودم بهتر مى‌شناسى، و من خود را بيشتر از آنان مى‌شناسم، خدايا ما را از آنچه اينان در مورد ما گمان می‌کنند، نيكوتر قرار ده، و آنچه را در موردمان نمى‌دانند، بيامرز».

ظن و گمانی که علی(ع) در خصوص آن صحبت می‌کند از کجا سربرآورده است؟ و رابطه علم و دانسته‌ها با نادانسته‌ها و همچنین تاثیر نادانسته‌ها بر دانسته‌ها چیست؟ چرا با این که در دو جمله اول ضمیرها به شکل متکلم وحده به کار رفته (بی- من نفسی-انا- اعلمُ- بنفسی) اما در دو جمله پایانی ضمیر جمع بکار بسته شده (اجعلنا- واغفر لنا )؟علی چه کسان دیگری را به همراه خود در نظر داشته است؟ این گونه مبارزه با نفس در مقابل مدح و ستایش دیگران، چه خصوصیاتی در بردارد و چه تفاوتی با تعارف‌های مرسوم ما در آن دیده می‌شود؟

این تصور که با افزایش دانسته‌ها، نادانسته‌ها کمتر می‌شوند، تصور کامل و همیشه درستی نیست.گاه حتی نادانسته‌های ما پس از افزایش علم و آگاهی‌های‌مان دو چندان می‌شوند! سوالات بیشتری طرح و موضوعات جدیدتری گشوده می‌شوند که تا پیش از آن، این سوالات زمینه طرح نداشته‌اند، و این یعنی افزایش نادانسته‌ها؛ بنابراین چه بسا کم شدن نادانسته‌هایمان هم در اثر کاهش دانسته‌ها یمان بوده باشد و نه برعکس! موضوع کمی نیاز به تامل دارد و وقتی بیشتر قابل درک می‌شود که اولا، موضوع علم و ماهیت آن را محدود و تمام شدنی ندانسته و آن را درتعداد، بی‌شمار و درماهیت، ذو بطن و لایه لایه و لذا بی نهایت و تمام نشدنی فرض کنیم و ثانیا، دانستن را مساوی کشف حقیقت بدانیم و نه مترادف اختراع آن! چرا که اگر دانستن از جنس اختراع و «ساختن» علم باشد، همه آن، همان چیزی است که ساخته شده و لذا ساختمان آن تمام شده و دیگر ادامه‌ای نخواهد داشت، ولی وقتی ما به‌ دنبال «کشف حقیقت‌» هستیم، با ناتمامیت آن مواجه می‌شویم و در مقابل آن قرار می‌گیریم و البته حقیقت، کشف کردنی است و نه دلبخواه ما و ساختنی. در مواردی که با چنین دیدگاهی به سراغ موضوعی می‌رویم که از چنین ناتمامیتی برخوردار است، قطعا علم ما، نهایی و یقینی نخواهد بود و دانسته‌هایمان لباس ظن و گمان خواهند پوشید. (بگذریم از آنان که فکر می‌کنند حقیقت همان چیزی است که آنها سرهم می‌کنند و می‌سازند و می‌خواهند به خورد سایرین بدهند که البته چندان جدی گرفته نمی‌شوند).

موضوع تاثیر نادانسته‌ها بر دانسته‌ها، شبیه یک پازل بزرگ است که تصویر نهایی‌اش را نمی‌دانیم که چیست و فقط مقداری قطعات ریز و درشت نامفهوم در دست داریم که وقتی تصویر نهایی بر ما مکشوف نیست تعیین جایگاه آن قطعات و نسبت آنها با هم سخت و گاه ناممکن می‌شود، فقط باید با حدس و گمان (ظن) و سعی و خطا، آنهایی که رن‌گهای مشابه و نزدیک هم دارند و بهتر در هم چفت می‌شوند را کنار هم گذارد و هر بار عقب رفت و به آن نگاه انداخت و بازجاها را تغییر داد و چیزی اضافه و کم کرد و ...البته هرچه اطلاع بیشتری از تصویر نهایی داشته باشیم که چیست یا کیست یا کجاست و ... درک بهتری و سرنخ های بیشتری برای فهم قطعات در دست‌مان خواهیم یافت. بنابراین عدم آگاهی به موضوع و کشف پذیر بودن آن و نه ساختنی بودنش، قطعات دانسته‌های ما را گاه بی معنی و گاه بی جایگاه و متزلزل...(اسیر ظن) و لذا در جایابی شان «تصمیم‌ناپذیر» می‌کند.

هرچه موضوع مورد نظر، بلند مرتبه‌تر و دست نیافتنی‍‌تر باشد، این امر، نادانستنی‌های مارا نسبت به او بیشتر خواهد کرد و این یک نیز به نوبه خود، آن ظن و گمان را در دانسته‌هایمان افزایش خواهد داد و این ظن و گمان هم کارکردش را در «تصمیم‌ناپذیر» کردن دانسته‌ها خواهد گذارد. دانسته‌هایی که نه می‌توان آنها را پذیرفت و نه می‌توان ردشان کرد! قطعات پازلی که نه جا و مفهومشان را می‌شناسیم و نه می‌توان دورشان ریخت. داده‌هایی خردگریز و نه الزاما خردستیز و یا خردپذیر.

علی(ع) از آن دسته موضوعاتی است که علو و دست نیافتنی بودنش، به او، ناتمامیتی بزرگ و «تعینی ناقص» بخشیده است؛ ناتمامیتی که نادانسته‌های مان را نسبت به او بسیار زیاد کرده است و دانستنی‌هایمان را هم اسیر ظن و گاه تصمیم ناپذیر! وتعین ناقصی، که او را از مناظر مختلف مشمول کسوت‌های گوناگون نموده و هرکسی را از ظن خود، یار او ساخته است. این خصوصیات، تصاویری گاه متضاد و البته درخشان و خیره کننده از او ارائه می‌کنند و ما را در شناختنش سرگردان و حیرت زده می‌سازند؛ حیرتی که ازعلو بر می‌خیزد و گاه به غلو می‌انجامد و گاه نیز حتی به نفی و انکار و یا عناد و دشمنی با او.

علی(ع) در این سخن ابتدا علم خداوند و سپس علم خود را نسبت به حال خویش برتر می‌شمارد و سپس با تکیه بر این علم کامل و نهایی که در نزد خداوند حاضر است و شائبه هیچ ظن و گمانی در آن نیست از او می‌خواهد تا او را (به همراه برخی دیگر از کسانی که چون او چنین ویژگی‌هایی داشته‌اند و یا درآینده خواهند داشت چونان پیامبران و امامان و اولیا حق و همواره از سوی مردمان گرفتار چنین غلو و یا عناد‌هایی می‌شوند) از این ظن و گمان‌های مشوب به جهل و نادانی برتر نشاند و گناهانی را که خود بهتر می‌دانندشان بر آنان ببخشاید. این سخن، نشان دهنده نحوه حفظ تعادل علی در مقابل ضربه‌های برهم زننده تعادلی است که از سوی مدح و تعریف‌های اطافیان وارد می‌شوند. نوعی از مبارزه با نفس است که علی به ما یاد می‌دهد. پیش کشیدن علم خداوند و تکیه بر آن وکوچک گرفتن مدح‌ها و ستایش‌ها وظنی و غیر واقعی دیدن آنها از یک سو و یادآوری گناهان خویش از سوی دیگر.
* عنوان «ناتمامیت»، برگرفته از منطق ناتمامیت گودل است.

یادداشت از داریوش اسماعیلی/ معاون فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان

انتهای پیام
captcha