به گزارش ایکنا؛ نشست بررسی «ساختار معنایی مثنوی معنوی»، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سیدسلمان صفوی از قرآنپژوهان معاصر و رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن، امروز، 2 دیماه، در دانشگاه الزهرا(س) برگزار شد.
صفوی با طرح بحث درباره «چگونگی کشف ساختار پنهان معنایی مثنوی معنوی مولانا» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: مثنوی، به طور ظاهری از شش دفتر تشکیل شده است و هر دفتری حدود 4 هزار بیت دارد. غالباً یک مقدمه منثور و منظوم دارد و سپس حکایتها و تعالیم متعددی را به صورت بخشهای متعدد مطرح و بیان کرده است. مفسران شرقی و غربی تا سال 2000 همگی متفق بودند بر آنکه مثنوی فاقد ساختار است و یکی از اشکالاتی که مستشرقان بر مثنوی دارند آن است که ضعف مثنوی، پراکندگی آن است و مجموعه ابیات آن از همگسیخته هستند؛ یعنی مجمعالجزایری از ابیات، حکایات و تعالیم مختلف عرفانی است.
وی تصریح کرد: قصد داشتیم که ببینیم این ادعا صحیح است یا خیر؟ این موضعی بود که وارد آن شدیم و حدود پنج سال روی این طرحِ سؤال، بحث و تحقیق داشتهایم. سؤال از چیستی متن یک سؤال فلسفی است و وقتی که از چیستی و چگونگی یک متن ادبی پرسش میکنیم، با پرسشی فلسفی روبهرو هستیم؛ لذا در وهله اول باید روش تحقیق در متن معین شود. ضعف عمده تحقیقات در غرب و شرق پیرامون مثنوی و دیگر متون عرفانی و فلسفی این است که غالباً فاقد یک روش مشخص و معین هستند و عموماً تفاوتی بین روش و تحقیق نمیگذارند.
مثنوی از منظر تحلیل فلسفی
صفوی در ادامه افزود: تقریباً از نیمه دوم قرن بیستم در اروپا مسئله متدولوژی و اهمیت آن در تفسیر متن حائز اهمیت شد و در دانشگاهها و دانشکدهها، متدولوژیهای مختلفی را تدریس کردند. همچنین، محققان و نویسندگان از این متدولوژیها استفاده کردند که معروفترین آنها ساختارشناسی، سمنتیک، معناشناسی و پدیدارشناسی است. البته باید تأکید کنم که بنده نه ادیب هستم و نه کارم تاریخ ادبیات است. اهل فلسفه هستم و به عنوان یک اهل فلسفه و عرفان با متن برخورد کردهام، چون نگاه ادبی متفاوت با نگاه فلسفی و عرفانی است.
این قرآنپژوه با اشاره به موضوع شناسایی حیطه علمی، اظهار کرد: بسیاری از مشکلات که در تفسیر مثنوی رخ داده، این است که در وهله اول که با متن برخورد میکنیم، باید معین کنیم که متن در حوزه کدام یک از علوم است. با یک متن تجربی روبروی هستیم یا با متنی تاریخی، فلسفی و یا عرفانی؟ چراکه هر کدام از این علوم، اصطلاحات خاص خود را دارند؛ برای نمونه اصطلاح جبر در کلام به یک معنا و در عرفان به معنای دیگری است. با معین شدن حیطه علم، اصطلاحات به کار رفته در متن نیز در چارچوب موضوع متن باید تحلیل شوند.
صفوی در ادامه افزود: مسئله دیگر، زبان متن است و از این جهت مهم است که در جهان اسلام و ... که در مخالفت با مولانا و شمس، مطالبی را بیان میکنند، غالباً توجهی به زبان متن ندارند. البته سوادش را نیز ندارند؛ یعنی شناختی روی عرفان ندارند و اگر کسی بخواهد در عرفان و فلسفه، اظهارنظر کند باید متخصص باشد. بنابراین باید زبان متن را تبیین کرد که آیا این یک زبان متعارف است؟ آیا زبان علمی فیزیک و شیمی است؟ آیا زبان تمثیل یا نمادین است؟ لذا اینها باید روشن شود و تا تکلیف زبان متن روشن نشود، هرگونه تفسیری بیاساس است و تفسیر علمی صورت نمیگیرد.
انقلاب چهارم با نظریه زبان ویتگنشتاین
وی با بیان اینکه مسئله زبان متن، در دوره اخیر بیشتر مورد توجه واقع شده، تصریح کرد: این نیز به دلیل فلسفه ویتگنشتاین است که مسئله اهمیت زبان و محدودیتهای زبان را مطرح کرد؛ یعنی اگر کانت حیطه و قلمرو عقل را مطرح کرد، ویتگنشتاین با نظریه زبان، انقلاب چهارمی را انجام داده و تأثیر مهمی در حوزه متنشناسی و فلسفه گذاشته است.
صفوی ابراز کرد: مسئله دیگر، مسئله اهمیت «بافتار متن»(context) است که عبارت از سیاق یا بافت متن میشود. یکی از مشکلاتی که در حوزه تفسیر، اعم از تفسیر قرآن و یا مثنوی وجود دارد، به خاطر بیتوجهی به این مسئله است. دو روش در تفسیر داشتهایم؛ یکی تفسیر بیت به بیت و دوم تفسیر موضوعی. مشکل تفسیر موضوعی این است که ابیات به صورت جدا شده از سیاق مورد تحلیل واقع میشوند. برای نمونه میتوان آیه «بسم الله الرحمن الرحیم» را مثال زد که غالباً باور دارند به یک معناست، اما این آیه در ابتدای هر سوره با محتوای همان سوره در ارتباط است و تناسب دارد. بنابراین هر عبارتی در سیاق متفاوت، معنای متفاوتی دارد.
تفاوت عشق در دفتر اول و ششم
وی تصریح کرد: در مثنوی، مسئله عشق که اساس عشق در دفتر اول مطرح شده که این دفتر، مربوط به نفس است، با عشق در دفتر ششم که دفتر توحید است تفاوت دارد. البته میتوان به تفسیر موضوعی پرداخت، اما باید به تفاوت درجات و ابعاد اصطلاحات و ابیات توجه کافی را داشت. متدولوژی که داشتهایم نیز متدولوژی ساختارشناسی با رویکرد کلنگر بوده است. اساس این نظریه این است که تا فرم شناخته نشود، متن نیز فهم نخواهد شد. البته باید تأکید کنم که خود را یک ساختارگرا نمیدانم.
این قرآنپژوه با بیان اینکه ساختار همچون نقشه است، گفت: یک متن نقشه دارد و اگر نقشه متن را به دست نیاورید، نمیدانید از کجا باید وارد و از کجا خارج شوید. بنابراین، ساختار مانند نقشه متروی شهرهای بزرگ است و تا ساختار را نشناسیم نمیتوانیم متن را تحلیل کنیم. در متدولوژی ساختارشناسی میگویند که روابط بین بخشها و پاراگرافها و کلمات و جملات، یک روابط پی در پی نیست و اینها انواع روابط را دارند که یک گونه رابطه، رابطه توالی است، اما دیگر تناسبها و نسبتهای دیگری نیز برقرار است و کار مفسر باید همین باشد که تناسبها و نسبتهای پنهان را استخراج کند.
گذر از ساختار به هرمنوتیک
صفوی تصریح کرد: ساختارشناس به فرم اهمیت میدهد و اصل کار او کشف ساختار و فرم است، اما کار ما این است که فرم را کشف کنیم تا به محتوای اصلی متن برسیم و برای همین در اینجا وارد هرمنوتیک هم میشویم. یعنی پس از کشف ساختار، وارد گفتوگوی بین محتوا و فرم میشویم و در اینجا ما از اصطلاح هرمنوتیک و ارجاع کل به جزء و برعکس استفاده میکنیم. یعنی از ابیات به پاراگراف، از پاراگراف به بخش و از بخش به دفتر و از دفتر به کل بررسی میکنیم و دوباره از کل به این اجزاء برمیگردیم که موجب کشف حقیقت میشود.
وی با بیان اینکه در تفسیر مثنوی با متدولوژی ساختارشناسی و رویکرد کلگرا کار کردهایم، گفت: این نکته مهم است که در تفسیر مثنوی، معمولاً روش بیتبیت را انتخاب کردهاند، اما روش سمانتیکی این اجازه را میدهد که متن را به صورت یک کل واحد ببینیم که مجموعه آن با هم در ارتباط هستند. البته رابطه بین اجزا و ابیات نیز متوالی نیست، بلکه رابطه متوالی یکی از این اقسام است. بنابراین با این متدولوژی وارد بحث شدیم و به منتقدان مثنوی که میگفتند این کتاب ساختار ندارد، پاسخ دادیم.
این قرآنپژوهش بیان کرد: اولین واحد در مثنوی بیت است و هر مجموعه بین نیز یک پاراگراف را تشکیل میدهد که اینها با یکدیگر وحدت موضوعی دارند. همچنین بخشها نیز معین شده و مولانا عنوانهایی را تعیین کرده که سبب شده بخشبندی صورت گیرد. بنابراین، در مرحله اول بخشهایی که عنوان دارد، پاراگرافبندی شده است و بعد از مجموعه چندبخشی، که وحدت موضوعی یا حکایتی دارد، به عنوان گفتمان شناسایی شده است.
12 گفتمان در مثنوی
وی در ادامه افزود: پس از گفتمانها نیز دفتر را معین میکنیم که در دفتر اول مثنوی ما بیش از 50 داستان داریم که این مجموعه در قالب 12 گفتمان قرار میگیرد. همچنین کار مهمی که صورت گرفته تبیین ارتباط این بخشها و گفتمانهاست. پس از آن ثابت کردیم بین بخشهای این گفتمانها روابط وجود دارد، روابط بین گفتمانها نیز کشف شده است. در این روش مشخص کردهایم که گفتمان اول با گفتمان دوازدهم که در دفتر اول هستند با یکدیگر ارتباط دارند و باید گفت که این دفتر دارای سه بخش است که با هم ارتباط دارند. علاوه بر این موضوع اصلی هر دفتر نیز شناسایی شده است.
صفوی تصریح کرد: البته در ابتدا روشن نیست که در مثنوی بحث نفس مطرح شده باشد، اما زمانی که به این صورت ساختار آن کشف شود، میتوان پی به چنین مسئلهای برد. در حقیقت زمانی که داستان پیر چنگی و تاجر و طوطی را خواندم متوجه شدم که قصه نفس لوامه را مطرح میکند. پس از آن مسئله نفس اماره و مطمئنه در این دوازده گفتمان را کشف کردیم که وقتی از علی(ع) سخن میگوید، مرادش نفس مطمئنه است. بنابراین دفتر اول دارد تکامل از نفس اماره به سمت نفس مطمئنه را تبیین میکند.
وی در پایان بیان کرد: بنابراین اگر با چنین رویکرد و متدولوژی مثنوی خوانده شود مشکلی در فهم نخواهیم داشت، اما در غیر این صورت گویی که با یک متن از هم گسیخته مواجه هستیم.
انتهای پیام