به گزارش ایکنا، وحید باقرپور کاشانی، پژوهشگر حوزه کلام و عقائد، شب گذشته، 25 فروردین، در نشست «راهکارهای کنترل نفس در بستر ماه مبارک رمضان» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
لازم است که یکسری نکات در مورد نفس مطرح شود و سپس به نفس اماره و مقابله با آن بپردازیم. بر اساس مطالب قرآنی و روایی ما و نیز به وجدان، درمییابیم که غیر از این بدن، منی در کار هست. اینکه ماهیت این من چیست، در بین متکلمان و فلاسفه نظرات متفاوت است، برخی مانند ابن سینا میگویند که این من، روحانیةالحدوث و روحانیة البقاست و از ابتدا تا انتها مجرد است. جناب سهروردی نیز این نظر را دارند. برخی استناد کردهاند که نفس تجرد ندارد، بلکه جسم رقیق و لطیف است. به تعبیری برزخ بین این جسم متراکم و تجرد است و به روایاتی استناد میکنند. از جمله اینکه روح، جسم رقیقی است که در این قالب متراکم قرار دارد. اکثر متکلمین این نگاه را دارند. در فلسفه ملاصدرا، روح، جسمانیه الحدوث و روحانیةالبقا است. محل بحث ما نقد و بررسی این آرا نیست و میخواهم بگویم در بین دانشمندان این نگاه وجود دارد.
در مورد ماهیت روح نیز واقعاً مطلب پیچیده است و انسان نمیتواند بگوید مثلاً ماهیت یک گندم را فهمیدیم، حال روح بماند که به تعبیری در قرآن، آیهای داریم که فرمود من از روح خودم در انسان دمیدم. این دلالت بر عظمت این نفس است؛ یعنی گاهی اوقات از متصوفه قدیم، قائل به حلول بودند که ذات ربوبی در ابدان حلول کرده است، اما اینکه این آیه چه میخواهد بگوید محل بحث است و شیخ صدوق در توحید بابی در تفسیر این آیه دارند که روایاتی را مطرح میکنند و نتیجه میگیرند که از باب اضافه تشریفاتی است؛ یعنی خداوند تجسم که ندارد، اما میگوید همه خانهها برای من است و یا در مورد قرآن، شتری که به اذن الهی از کوه خارج شد، به ناقه خدا تعبیر شده است و هدف این است که عظمت آن را نشان دهد. در زیارات نیز این تعابیر وجه الله و یا نور الله را زیاد داریم.
بحث دوم در مورد نفس اماره است. نفس انسان دارای مراتب و ویژگیهایی است؛ مثلا نفس اماره، به بدیها سوق میدهد و در سوره یوسف، آیه 53 بدان اشاره شده است که خدا فرمود نفس اماره به سمت بدیها انسان را سوق میدهد، مگر اینکه خداوند رحم کند. همچنین از شئونات نفس، نفس لوامه است که وقتی انسان خطا میکند، این نفس او را سرزنش میکند. اما باید دید نسبت این نفس با جسم چیست؟ نسبت شیطان با نفس به چه صورت است؟ اساساً چرا این نفس را دادهاند و چرا از شئونات نفس این است که به بدیها سوق بدهد؟ اینها بحثهای بسیار مهمی است. خداوند روح انسان را دو قطبی در جنگ باهم قرار داده است؛ یعنی توازن را که برقرار کرده، سمت خوبیهای آن را نیز سنگینتر قرار داده است. یکی از شئونات نفس، امر به بدیها است، اما نور عقل را هم دارد. اگر این نفس خودش را به عقل عرضه کند و تابع حکم عقل باشد، در تقابل با شان اماره به بدی خواهد بود، اما اگر به عقل پشت کند، این نفس به سمت خودش و بدیها انسان را سوق میدهد.
نکته دوم اینکه به این نفس و روح انسان اختیار اعطا شده است؛ یعنی خدا انسان را به جبر، مختار خلق کرده است و در یکسری از گزارهها میگویند که نه جبر است و نه تفویض، بلکه یک چیزی بین اینهاست. اصل وجود انسان جبر است و اینکه در چه زمان و مکانی به دنیا آید جبر است، اما خود اینکه این یک موجودی باشد که مختار باشد، هم جبر است و اختیار یعنی قدرت بر ترک و یا انجام فعل؛ لذا انسان مختار است. اگر از شئونات نفس، سوق دادن به بدیهاست، این مسئله باعث جبر نمیشود که انسان حتماً باید کار بد بکند. لذا عبارت جایزالخطا صحیح نیست و باید گفت انسان ممکنالخطا است.
اما در باب نسبت شیطان با نفس اماره باید گفت که همچنان که نفس اماره انسان را مجبور به خطا نمیکند، شیطان هم نمیتواند این کار را بکند، بلکه شیطان عمل بد را در نظر انسان زینت میدهد، اما با این حال نمیتواند انسان را مجبور کند. اگر انسان با عقل خود نفس اماره را مهار نکند، باعث میشود شیطان نفس انسان را بیشتر در راستای نفس اماره تحریک کند. تصور کنید، یک نفر از یک کوچهای رد میشود و یک گاری لبوفروش میبیند و حالا تصور کنید یک نفر از لبو بدش بیاید. وقتی انسان از لبو بدش بیاید هرچقدر که لبو را ببیند، تاثیری ندارد، اما اگر کسی تمایلی داشته باشد و یک نفر هم انسان را تهییج کند، سریعتر به سمت آن میرود؛ لذا حالت تمایل درونی نفس اماره است و اگر کسی لبو را تبلیغ کند میشود همان نقش زینتگری شیطان، اما اگر انسان نخواهد، به سمت خریدن لبو نمیرود.
یک بحث نیز مهار نفس اماره است. در اینجا یک کار، عبارت از کار نظری است. معرفت و شناخت از حقایق باعث میشود که انسان بتواند خود را کنترل کند. در هر چیزی که میخواهد انجام دهد باید علمش را داشته باشد. هر شغلی که انسان میخواهد انتخاب کند باید علم آن را داشته باشد تا انتخاب کند؛ لذا لازم است با نفس اماره و شیطان هم آشنا شویم و جهات علمی این مسئله در قرآن و روایات آمده است. این خلقت، خلقت خدا است و برای اینکه یک نفر درست و در جهت این هدف حرکت کند، نیاز به یک نقشه راه دارد که قرآن است و انبیا(ع) این قرآن را تبیین میکنند. لذا در پرتو آموزش از فرامین اینها میتواند بهرههای زیادی ببرد. مثلاً میگوییم غیبت بد است و چنین و چنان میشود، اما غیبت خودش یک ریشههایی دارد و باید این ریشهها درمان شود که در روایات آمده است. یعنی انسان باید کار کند و ببیند چرا دارد غیبت میکند و یا دروغ میگوید.
نکته دیگر بحث عقلانیت است و آن قدر در مکتب اهل بیت(ع) ارزش دارد که وقتی از امام صادق(ع) در مورد عقل سوال میکنند، میگویند عقل آن است که خدا به آن عبادت و بهشت هم به واسطه آن کسب میشود و در پرتو عقل است که به وحی میرسیم. عقل است که این وحی را میسنجند و میفهمد. وحی از ناحیه خدا آمده است و وقتی به وحی رسیدیم، هنر عقل تازه شروع میشود که تدبر کند. در قرآن هم روی این مسئله تاکید شده است. لذا هنر، تعقل در آیات و روایات است.
انسان وقتی بخواهد به سمت بدیها حرکت کند یک نیروی بازدارنده به نام عقل دارد که حضرت امیر(ع) هم در این زمینه روایاتی دارند. در غررالحکم آمده است که هوای نفس ضد عقل است؛ یعنی دو تا نیروی مقابل هم هستند یا مثلاً در حدیث دیگری آمده است که هواپرستی دشمن عقل است؛ لذا بحث جنود عقل و جهل و لشکریان اینها که مطرح میشود، همین است یا مثلاً در حدیث دیگری آمده است که سبب فساد عقل، عبارت از هواپرستی است و فساد عقل یعنی عقل در آنجایی که قرار است استفاده شود استفاده نمیشود.
انتهای پیام