تفسیر مکاتب دینی به اندازه تولدشان اهمیت دارند. از این روست که تفسیر به رأی در مورد قرآن کریم (نه ادعای نسخهای دیگر از قرآن!) موجب شکلگیری جریانهای منحرف شده است. کتاب مقدس نیز با تفسیر شورای نیقیه تثبیت میشود تا مثلا تثلیث جزء باورهای کلیسا قلمداد شود. در واقع آنچه که کارکرد متن را مشخص میکند؛ تفسیری است که متن را همراهی میکند. السلام علیک یا تالی کتاب الله، یعنی همین.
۱۴۰۰ سال است که از حضور تعالیم پیامبر بزرگوار اسلام و این مکتب در عرصه گیتی میگذرد. اما این مکتب بارها احیا شده است. در بارزترین این احیا، با قیام امام حسین(ع) مواجهیم. امامی که شعارش احیای سیره جدش بود. از مهمترین معیارهای فهم کلام و پرهیز از تفسیر به رای، توجه به اغراض کلام و تفسیر کلام ذیل غرض است. کلام، برخلاف تصور و تلقی برخی، در گزیدهای منسلخ از فضای خود و مبتنی بر ظهور متبادر از آن، تفسیر نمیشود. تا مقصود کلی از کلام فهمیده نشود؛ تا قرائن کلام دیده نشود و تا غرض کلی ماتن فهم نشود؛ ارائه معنایی از متن و سخن، قبل از هرچیز در تیررس تفسیر به رای است. و الا کلام صدرصد قطعی از جهت صدور را می توان ۱۸۰ درجه معکوس تفسیر کرد. راز ارجاع متشابهات به محکمات نیز همین نکته است.
نگاه بریده بریده به اجزای یک متن، بستری لغزنده است. محور قرارگرفتن یک آیه، یک حدیث، یک متن، یک گزارش تاریخی و یک قطعه از یک سخن، از این جهت قابل تامل است. ما امروز بیش از هر زمان به لزوم سیطره نگاه مجموعی بر گزارههای دینی نیازمندیم تا دچار تفسیر به رای نباشیم. این نکته در مورد تفسیر انقلاب و نهضت امام خمینی(ره)، نیز اهمیت دوچندان دارد و الا نصهایی چون «میزان، رای ملت است» و «مرگ بر آمریکا»، سرنوشت نصوصی چون «لا حکم الا لله» و «یا عمار تقتلک الفئة الباغیة» را پیدا میکنند.