به گزارش ایکنا، حجتالاسلام والمسلمین خالد الغفوری، عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) و از شاگردان فقه و اصول آیتالله سیدکاظم حائری، 24 آبان در نشست علمی «واکاوی ظرفیتهای فقهی مغفول در آیاتالاحکام» گفت: قرآن باید مهمترین منبع برای استنباط باشد، ولی در فقه کمتر از آن استفاده میکنیم و در رأس منابع استنباط فقهی قرار نگرفته است. البته در نزد شیعه و سنی و حتی مسلمین عادی این ارتکاز وجود دارد، چه رسد به فقها که قرآن منبع اصلی ما در برداشت احکام شریعت است ولی مشکل در جای دیگری است و آن اینکه آیا میتوانیم برداشت خود را به خدا نسبت دهیم یا خیر؟
وی افزود: یکی از بزرگان اخباری گفته است که منبع بودن قرآن جزء ضروریات دین محسوب میشود و چیزهایی که به ما نسبت میدهند واقعیت ندارد. همچنین فقها به قرآن استناد و مراجعه میکنند به خصوص فقهای امامیه که ابتدا منابع آیاتالاحکام در کل منابع اسلامی را مقایسه کردهاند و بیشترین کتب در این زمینه یعنی 70 درصد کتب مرتبط با آیاتالاحکام از سوی فقهای امامیه نوشته شده است. بنابراین این مسئله که فقهای امامیه به قرآن بیتوجهی کردهاند و حتی نیازی به خواندن آن نمیبینند و فقط به سراغ جواهرالکلام میروند حرف درستی نیست. با اینکه میگوییم فقها معصوم نیستند ولی قصد انتقاد از ایشان را هم نداریم، بلکه سخن ما این است که از همه ظرفیت قرآن در فقه استفاده نشده است و ظرفیتهای بسیار بزرگی وجود دارد که میتوان از این گنجینه الهی بیشتر استفاده کرد؛ حتی میتوانیم بیشتر از قرآن در مسائل مستحدثه بهره ببریم.
عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) تصریح کرد: هر قدر زمان میگذرد، ضرورت رجوع به قرآن بیشتر حس میشود، و باید ضوابطی طراحی شود تا کاربرد اصولی قرآن را بیشتر کند. اگر ضوابط فقه و اصول از قرآن تدوین و طراحی شود، دیگر این بحث مطرح نخواهد بود که به بخشی از قرآن بیتوجه بوده یا نبودهایم. وجود قرآن در استنباط ضروری است و ظواهر آن هم حجیت دارد، اما مدیریت استفاده از قرآن در استنباط باید با حمایت اصولی و قانونی صورت بگیرد و فقط با توصیه ممکن نیست؛ علم اصول همانطور که به کیفیت استفاده از روایات در استنباط پرداخته است باید به کیفیت استنباط از قرن هم بپردازد. کما اینکه حدیث ثقلین را نباید صرفاً توصیه پیامبر(ص) تلقی کنیم، بلکه حکم قانون و بُعد تشریعی دارد.
شاگرد فقه و اصول آیتالله حائری با بیان اینکه ضعف اصولی در استنباط از قرآن سبب شده است که جریان فقه القرآن به جایگاه شایسته خود نرسد، ادامه داد: اصولیون باید حمایت و ضوابط را برای کشف مسائل فقهی از قرآن تدوین کنند. ما متاسفانه ظرفیت تشریع قرآن را به چند آیه منحصر کردهایم، در حالی که موارد بسیار زیادی وجود دارد. فقها از برخی آیات به سرعت عبور کردهاند مخصوصا معاصران. در آیه عاشروهن بالمعروف، برخی فقها گفتهاند که بر شوهر واجب نیست که هزینه داروی همسر خود را بپردازد زیرا این آیه ناظر به بُعد اخلاقی است، ولی آیا هیچ ضرورت قانونی و شرعی ندارد و توصیه اخلاقی با حکم شرعی منافات دارد؟ به نظر بنده حکم اخلاقی در آیه منافاتی با حکم مولوی و تشریعی ندارد و کسی که خلاف آن را مدعی شده است باید اثبات کند.
الغفوری بیان کرد: متاسفانه در سخنان فقها روشن نشده که حد معاشرت به معروف تا کجاست و چون این مسئله تبیین نشده است، بحث تبعیت زن از شوهر به میان آمد، در حالی که تعبیر قرآن امر به برخورد و معاشرت به معروف با زن است؛ شبیه این در تعامل فرزند و والدین هم وجود دارد. قرآن فرموده است که به والدین خود نیکی کنید، ولی بعد به تبعیت فرزند از والدین تعبیر شد، در صورتی که احسان با تبعیت تفاوت دارد. این بحث از فقیه بزرگی مانند آیتالله حکیم، که استنباط نادرستی داشته و به راحتی از آیه عبور کرده است، پذیرفته نیست و باید احتمالات مختلف با توجه به آیات قبل و بعد و روایات سنجیده و احتمال بیشتر تقویت شود.
وی اضافه کرد: طبق تقسیم سنتی متعارف فقها، جهاد به دو دسته دفاعی و ابتدایی تقسیم میشود و همه فقها آن را امری مسلم میدانند. یکی از محققان معاصر با تحقیق در قرآن به نتیجه متفاوتی رسید. آیات جهاد در قرآن بسیار زیاد هستند ولی عمدتا فقها از کنار آنها به سرعت عبور میکنند و متوجه نشدهاند که این تقسیمبندی میتواند بیشتر باشد؛ در مورد آیه وصیت هم همین بحث وجود دارد. برخی فقها این آیه را آوردهاند ولی آیات مذکور بر وجوب وصیت یا استحباب آن دلالت دارد؟ اگر مستحب باشد، به تبیین نیاز است و اگر واجب باشد، باید ضرورت آن تبیین شود. بحث ادبی، تفسیری و فقهی آیه وصیت عجیب است و انسان را به تعجب وا میدارد ولی جای آن در کتب استدلالی فقهی خالی است.
الغفوری در ادامه اظهار کرد: صاحب جواهر یک کلمه در باب ایلاء از آیه «لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» به میان نیاورده، در صورتی که 39 احتمال را برای آن برشمرده شده است. حال چرا فقها از آیات قرآن در موارد برشمردهشده کمتر استفاده کردند. احتمال میدهم به خاطر نبود نگاه اصولی(علم اصول) به قرآن است؛ یعنی علم اصول برای روایات قوانین تعیین کرده ولی برای استنباط از قرآن چنین چیزی نداریم؛ اینکه عمومات و اطلاقات قرآن چقدر ظرفیت بهرهبرداری فقهی دارد روشن نیست یا این مسئله که آیا حجیت قرآن بر روایات برتری دارد یا خیر؟ ذهنیت عمده فقها این است که قرآن مسائل را به تبیین پیامبر(ص) واگذار کرده است. لذا سنت نیاز فقها را تأمین میکند و اگر در قرآن دلالتی برای یک حکم شرعی باشد، بسیار خوب است.
وی بیان کرد: رویه قدمای اصحاب و علما رجوع به قرآن بود، ولی رویه صاحب جواهر رجوع کمتر به قرآن بود و این امر به تدریج تقویت شد، در حالی که وقتی گفته میشود قرآن در کنار عترت مایه سعادت است چگونه میتوان از قرآن بهره برد؟ آیا ساحت بزرگی از قرآن، تشریع احکام نیست؟ چرا پیامبر(ص) فرمود که تمسک به این دو شما را از گمراهی نجات میدهد؟ باید پشتوانه اصولی مباحث قرآنی و نیز نقش قرآن را در استنباطهای شرعی تقویت کنیم.
انتهای پیام