به گزارش ایکنا، مراسم بزرگداشت حکیم «فارابی» در روز جهانی فلسفه، امروز، 30 آبان با سخنرانی جمعی از اندیشمندان، به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و به صورت مجازی برگزار شد؛
در ادامه مشروح سخنان قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی را میخوانید؛
مهمترین نزاع سده سوم و چهارم در دوره نخست اسلامی را باید مسئله سازگاری و ناسازگاری حکمت و شریعت دانست؛ مسئلهای که تاکنون همواره بنیادیترین مناقشه محسوب شده است. اهمیت کتاب «الحروف» فارابی از آن حیث است که تبیینی صحیح و دقیق از صورت کشمکش و مبانی آن در اختیار قرار داده و فارابی در این کتاب کوشش کرده است تا راهی برای پاسخ به اصل پرسش پیدا کند.
نکته دیگر این است که اهمیت «الحروف» صرفاً بدان سبب نیست که پاسخی صرف به مناظره داده یا از منطق دفاع کرده یا حتی از این باب نیست که بگوییم کوشش کرده تا تنها بنیانهای زبانی تفکر را آشکار کند، بلکه اهمیت اساسی «الحروف» به واسطه اهتمامهایی است که فارابی به عنوان یک فیلسوف در برابر جامعه انسانی از خود ظهور و بروز داده است تا ضمن آنکه از عقل انسانی دفاع به عمل میآورد، نسبت کنکاشهای زبانی و تأملت فلسفی و نیز پیوند میان دو ساحت زبان طبیعی و زبان فلسفی و در نهایت رهیافت سازگاری فلسفه و دین را تبیین کند.
به عبارت بهتر «الحروف» فارابی، واکنش یک فیلسوف به جریان مخالفت با عقل و تفکر بوده و میتواند در جهان امروز برای ما، سرشت نزاعهای کلامی، فلسفی، نحـوی و منطقی که به مدت دویست سال در دنیای اسلام جریان داشت را عیان کند.
در اینجا باید اشاره که در ابتدای سده چهارم هجری، جریانی وجود داشت که جریان عقلی و فلسفی را در تضاد آشکار با دین تلقی کرده و فهم دین براساس بنیانهای فلسفی را موجب تباهشدن دین قلمداد میکردند. البته بیشتر جریانهای فکری در دنیای اسلام در آن روز، با فهم عقلی و فلسفی شریعت مخالف بودند و سنت فلسفی را سنتی بیگانه برمیشمردند. با این حال، باید «الحروف» را تفسیری عقلی از دین و جامعه تلقی کرد؛ تفسیری که در مقابل تفسیر جاری و مبتنی بر قدرت قرار میگرفت. فارابی با «الحروف» خود نشان داد که نظام دانایی یک بنیاد است و ارزش آن به خود عقل بازمیگردد. در مقابل، مخالفان جریان عقلی به پشتوانه نظام قدرت، سعی داشتند تا به حذف فلسفه و عقل و در نهایت تفکر عقلی در جامعه دست بزنند.
مجدداً باید به ابتدای سده چهارم هجری اشاره کنم؛ در ابتدای این سده؛ یعنی بیست سال قبل از تدوین کتاب «الحروف»، جریان کلامی اشعری ظهور کرده و موجب شدند تا مخالفت با فلسفه شتاب بیشتری پیدا کند. مسئله اصلی نزد فارابی، ابتدا ارزش بنیادین تفکر و فلسفه بود و سپس در پرتو آن تلاش کرد تا اعتبار و وثاقت عقل و نقش تفکر فلسفی در فهم دین را تبیین کند.
«الحروف» فارابی واجد مهمترین کشمکشهای فلسفی و عقلی سیصد ساله نخست دنیای اسلام است. این سیصد سال، دو گفتمان حاکم بوده است؛ یکی از آنها گفتمان ظاهرگرایی و شریعتمحورِ ایمانی است و دیگری هم عبارت از گفتمان باطنگرایی و عقلمحور و فلسفی است. فارابی گرچه در صدد تلفیق شریعت و حکمت است اما از جریان عقلی نمایندگی میکند. فارابی تلاشش بر این است تا ابتدا بنیانهای این دو جریان را تبیین کند و سپس از اهمیت شالوده فهم فلسفی و عقلی دفاع کند. به عقیده فارابی، بدون فلسفه نمیتوان فهمیاز شریعت به دست آورد. شریعت راستین بر اندیشه عقلی راستین استوار است و بدون ابتناء دین بر فلسفه، دین هم توهمی بیش نخواهد بود.
واضح است که فارابی نه عقل را به دین فروکاسته و نه در صدد بوده تا دین را از ساحت شریعتش خارج کند و با التقاط از دیدگاه نوافلاطونی، دینی غیر وحیانی را ساماندهی کند. فارابی دین و فلسفه را در جایگاه حقیقی خویش نشانده و بر این باور است که دین حقیقی تعارضی با فلسفه ندارد؛ همانطور که فلسفه راستین نیز با دین ناسازگار نیست.
در حقیقت تعارضی که به وجود میآید، ناشی از پندارها است. جایی که فلاسفه ناراستین سر برمیآورند و ادعای تهافت با دین میکنند یا مثالها، مجازها و برگرفتی از دین را دین حقیقی پنداشته و ادعای تناقض و ستیز را مطرح میکند، موجب میشوند تا چنین تعارضهایی نیز به وجود آید. این نکتهای بنیادین است که متأسفانه بسیاری از فارابیپژوهان همانند ابراهیم مدکور، ماجد فخری و الجابری نتوانستند درک دقیقی از آن داشته باشند.
نکته مهم اینکه، در طرح فارابی، نه عقل و فلسفه تقلیل پیدا میکنند تا الجابری او را متهم به فهم ایدئولوژیک کند و نه اینکه دین از ساحت حقیقیاش خارج میشود. در حقیقت، عقل نزد فارابی یک بنیاد است؛ یعنی اصلی محوری که بر برهان راستین استوار است. آدمی میکوشد تا با استمداد از برهان قیاسی به معرفت صحیح دست پیدا کند و برهان، خود بنیاد است و فرایند استدلال در برهان ما را به شناخت یقینی سوق میدهد.
فارابی معرفت یقینی را در سازگاری با دین تلقی میکند؛ چراکه این سنخ از معرفت، چیزی جز شناخت اصل هستی و معرفت به اسباب نیست. این نوع شناخت به دیدگاه وی برترین شناخت محسوب میشود؛ چراکه میتواند ما را به حقیقت عالم و سبب اولی برساند. این معرفت را فارابی برترین و شریفترین گونه معرفت محسوب میکند که سبب معرفت به مبدأ هستی خواهد شد.
انتهای پیام