به گزارش ایکنا، برنامه هفتگی درسهایی از قرآن با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، دهم شهریورماه ۱۴۰۱ با موضوع «حقّ همسایه در رساله حقوق امام سجّاد(ع)» از شبکه اول سیما پخش شد. در ادامه مشروح برنامه این هفته را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در این جلسه باز بحثم، یک بحثی مورد نیاز هست و ادامه بحثی هست که راجع به امام سجّاد داشتیم. امام سجّاد(ع) یک رساله حقوقی دارد، بیش از پنجاه مورد حق را دارد: حقّ همسر، حقّ همسایه، حقّ شاگرد، حقّ استاد، حقّ چی، حقّ چی، حقّ چی، در این جلسهی ده، بیست دقیقهای، یعنی بیست و پنج، شش دقیقهای تقریباً، حقّ همسایه را میخواهیم بگوییم. این هم یک چیزی نیست که بگوییم من نیاز به این بحث ندارم، کسی نیست که همسایه نداشته باشد و نیاز به همسایه نباشد، یکبارمصرف هم نیست، یعنی انسان اوّل زندگیاش تا آخر زندگیاش نیاز به همسایه دارد و برای خود من که حدود شصت سال است طلبه هستم، حدیثهای نوئی گیرم آمد که تا حالا نشنیدم.
«وَ أَمَّا حَقُّ الْجَارِ» (تحف العقول، ص 266)، «جار» یعنی همسایه، «فَحِفْظُهُ غَائِباً» (تحف العقول، ص 266): اگر نیست، او را حفظ کند؛ «وَ كَرَامَتُهُ شَاهِداً» (تحف العقول، ص 266): اگر هست، شاهد است، حضور دارد، احترامش کنید؛ «وَ نُصْرَتُهُ وَ مَعُونَتُهُ فِي الْحَالَيْنِ» (تحف العقول، ص 266): چه شاهد است، چه غائب است، چه هست، چه نیست، نصرت: کمکش کن، معونت: کمکش کن؛ «لَا تَتَبَّعْ لَهُ عَوْرَةً» (تحف العقول، ص 266): دنبال عیبهایش نرو؛ «وَ لَا تَبْحَثْ لَهُ عَنْ سَوْءَةٍ لِتَعْرِفَهَا» (تحف العقول، ص 266): ناخنک نزن، ببین عیبش چی هست، گوش وایسا، شنود بگذار، چون انسان، به خصوص همسایههایی که همدیگر را میبینند، یا از طریق پشتبام، یا از طریق شیشه، یا از طریق اشراف، امام زین العابدین سفارش میکند که «لَا تَبْحَثْ لَهُ عَنْ سَوْءَةٍ لِتَعْرِفَهَا» (تحف العقول، ص 266)، «بَحث»، میگویند فلانی با فلانی بحث میکند، بحث یعنی ناخنک زدن، کنکاش نکن که ببینی چرا با هم قهر کردند، چرا از هم طلاق گرفتند، مهریه چهقدر بود، چرا آمد، چرا نرفت، چی شد؟ ور نروید.
بعد میگوید که «فَإِنْ عَرَفْتَهَا مِنْهُ عَنْ غَيْرِ إِرَادَةٍ مِنْكَ وَ لَا تَكَلُّفٍ» (تحف العقول، ص 266): اما اگر یک چیزی به گوشت خورد، شما ور نرفتی، شما کنجکاوی نکردی بفهمی، اما همینطور صدایش آمد، شنیدی، میگوید اوّل که کنجکاوی نکن، اگر هم کنجکاوی نکرده چیزی شنیدی، تا شنیدی پنهانش کن، به کسی چیزی نگو، شنیدی این عروس و داماد، این زن و شوهر با هم دعوایشان است، قهرشان است، با خواهرشوهرش، با مادرشوهرش، با مادرزنش، پس تحقیق ممنوع، بدون تحقیق هم چیزی را که شنیدی باید بپوشانی، «سِتْراً». «حِصْناً حَصِيناً»، «حِصن» با حاء جیمی و صاد، «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي» (أمالي، صدوق، ص 235)، «حِصن» یعنی قلعه، اگر یک چیزی شنیدی، انگار رفته داخل قلعه، از قلعه چیزی بیرون نمیآید، «حِصْناً حَصِيناً وَ سِتْراً سَتِيراً»: از قلعه چیزی بیرون نمیآید، «حِصْناً حَصِيناً وَ سِتْراً سَتِيراً»: یعنی پشت پرده باشد، جایی نقل نکنید. خب قلعه محکم، پرده ضخیم باشد.
خب همسایه را داریم میگوییم. حدیث داریم: «الْأَشْرَارُ يتتبعون مساوئ النَّاس» (شرح نهجالبلاغة ابن أبي الحديد، ج 20، ص 269)، میگویند فلانی جزء اراذل و اوباشند، اشرار، علامت اشرار این است که دنبال میکرده عیب مردم را دربیاورد، دقّت میکند یک جایی، یک عکس بگیرد که این عکس را لو بدهد، این علامت این است که طرف، طرف سالمی نیست، اشرار است، «يتتبعون مساوئ النَّاس».
داریم از چیزهایی که کمرشکن است، «جارِ سَوء»، همسایه بد، چون آدم گاهی وقتها از یک کسی بد است، از یک مدرسهای، از یک بازارچهای، از یک فروشندهای، خریداری ناراحت است، بلند میشود، میرود، از یک جلسهای بدش آمد، از تو جلسه بلند میشود، میرود، با همسایه که نمیشود کاری کرد، چه با او بکنم، همسایه خانهمان است، نمیتوانم که ساعت به ساعت، ماه به ماه جابجا بشوم، نه خودم میتوانم خانهام را عوض کنم، نه به آنها میتوانم بگویم خانهات را بفروش برو و لذا حدیث داریم کمرشکن است. (الخصال، ج 1، ص 206) حتّی در دعاها، به خصوص دعای سمات داریم که خدایا از چندتا چیز به تو پناه میبرم، «و جارِ سَوء»، یعنی همسایه بد.
یک روز پیغمبر فرمود: «الا أخبركم بشراركم؟»، بگویم بدترین شما چه کسی هستید؟ گفتند: «بلى يا رسول الله»، گفتند بفرمایید. فرمودند: «المشاؤن بالنميمة»، کسانی که راه میرود از این خانه به آن خانه، از این جلسه به آن جلسه، «مشاؤن»، «مَشی» یعنی راه رفتن، بلند میشود، راه میافتد، برای چی؟ برای اینکه نمّامی کند، یعنی سخنچینی کند، عیب او را به این بگوید، عیب این را به او بگوید؛ «المفرقون بين الأحبة»، بین دوستان جدایی میاندازد، مادرشوهرت چی گفت، خواهرشوهرت چی گفت، خواهرزنت چی گفت؛ «الباغون للبراء العيب» (تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 393)، آدمهایی را هم که پاکند، میگوید فلانی با فلانی رابطه دارد، عیبها را مثل مگس منتقل میکنند، میکروبها را منتقل میکنند، «المشاؤن بالنميمة»، «نَمّام» یعنی سخنچین؛ «المفرقون بين الأحبة»: بین دوستان جدایی میاندازند، «الباغون للبراء العيب»: یعنی آدمهایی که بریءالذمّه هستند، یعنی گناه ندارند، برای آدمهای بیگناه، گناه میتراشند. خلق گناه، توسعه گناه، نشر گناه، بدترین آدم اینها هستند.
میگوید همسایه اگر ضعیف است، کمکش کن، امام باقر علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ ... إِغَاثَةَ اللَّهْفَانِ»، غریبه هم هست، هر کس کمک میخواهد، کمکش کن، اگر کسی ناله مظلومی را بشنود، بگوید «يَا لَلْمُسْلِمِينَ»، مردم به فریاد من برسید، کسی جواب ندهد، «فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 164)
در جامعه یک جا میبینید یک کسی به کسی ظلم میشود، بگو به ما ربطی ندارد، اگر کسی ناله مظلومی را بشنود، بیتفاوت باشد، این عرض کنم به حضور شما که ایمان ندارد.
اینکه برای خودم تازگی داشت، این بود: حدیث داریم که «حُرْمَةُ الْجَارِ عَلَى الْجَارِ كَحُرْمَةِ أُمِّهِ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 666)، «أم» یعنی چی؟ مادر، میگوید احترام همسایه، مثل احترام مادر است، این خیلی، برای من هم تازگی داشت، خیلی مهم هست هان، امام در معرّفی امام میگوید امام پدر است، در اینجا میگوید همسایه مادر است، مادر چهقدر به گردن ما حق دارد؟
یک خاطره برایتان بگویم. یک جوانی پهلویم آمد، گفت: «قرآن چند مرتبه گفته «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83، نساء/ 36، انعام، 151، إسراء/ 23)، من یک پدر و مادری دارم که اینها به من هیچ خدمتی نکردند، به این پدر و مادر هم احسان کنم؟!» گفتم: «پدر و مادر داری، به تو احسان نکردند؟!» گفت: «نه.» گفتم: «مگر میشود؟!» گفت: «بله. من تو شکم مادرم بودم، بابا و ننه با هم دعوایشان شد، از هم جدا شدند. مادر مرا زایید، گذاشت فلان جا، رفت و شوهر کرد، پدر من هم رفت یک زن دیگر گرفت، آیا قرآن که میگوید «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»، این پدر و مادر من است، با آنها چه کنم؟» گفتم: «قرآن یک آیه دیگر هم دارد، میگوید «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ» (احقاف/ 15)، مادرت نُه ماه تو را سر دل کشیده، سر دل هم نکشیده؟! درد زایمان هم نبرده؟! شما تو خیابان اگر ساکی دستت باشد، یک نفر ساکت را گرفت تا آن طرف خیابان، میگویی دست شما درد نکند، متشکّرم، اگر تو ماشین هستی، برایش بوق میزنی، تشکّر میکنی، شما یک دقیقه ساکت را گرفته، آن طرف خیابان تحویل داده، برای یک دقیقه حمّالی تشکّر میکنی، آن وقت مادر نُه ماه «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ» (لقمان/ 14)، بنابراین پدر و مادر حق دارد، ولو حالا شیر ندهد، آموزش ندهد، لباس نشوید، مادر حسابش فرق میکند.» همسایه مثل مادر است.
کمک به همسایه را قرآن «ماعون» گفته است. یک سوره در قرآن به نام سوره ماعون داریم، آخرش هم میگوید: «يَمْنَعُونَ الْماعُون» (ماعون/ 7). «ماعون» چه چیزی هست؟ ماعون یک چیزهایی هست که در بعضی خانهها هست، در بعضی خانهها نیست، مثل دیگ بزرگ، مثل نردبان. یک کسی عروسی دارد، مراسمی دارد، روضهخوانی دارد، میخواهد یک پارچهای بزند، نردبان بزرگ ندارد، میگوید اگر کسی همسایهاش میخواهد کمکش کنی، تو هم داری به او نمیدهی، این «يَمْنَعُونَ الْماعُون» است، «أَ رَأَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدِّين» (ماعون/ 1)، میگوید این قیامت را قبول ندارد، تو اگر قیامت را قبول داری، یک ساعت این وسیلهات را به او بده، میگوید: «آخر فرشم گِلی میشود.» خب گِلی میشود، الآن دینت گِلی شد، به همسایهات، حالا عروسی دارد، عزا دارد، یک جشنی، مهمانی دارد، کمکش کن، «حُرْمَةُ الْجَارِ عَلَى الْجَارِ كَحُرْمَةِ أُمِّهِ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 666)، خیلی حدیث مهمّی است.
در روایت داریم اگر همسایه را خوشرفتاری کنی، سه تا برکت دارد: «يَعْمُرُ الدِّيَار» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 667)، منطقه آباد میشود. میروی نان بگیری، خب این پیرزن است، نمیتواند نان بخرد، بگو مادر اجازه میدهی من روزی یک نان برای شما بخرم؟! بعد هم آخر ماه پولش را بده، من که میروم دو تا نان بگیرم، سه تا میگیرم، یکی هم برای شما میگیرم، چون شما کسی را نداری، تنها هستی. در را باز کنیم، درها باز میشود. عربیهایی که میخوانم قرآن است: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ» (إسراء/ 7)، کلمه را من نصفش را میخوانم، نصفش را شما بخوانید، اگر بلدید، «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ» (إسراء/ 7)، خیر بکنی، خیر به تو میدهند، یک لیوان آب دست همسایه دادی، فردا نسلت تشنهاش باشد، یک کسی آب به نسلت میدهد، خداوند قول داده: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم» (محمّد/ 7)، کمک کنی، کمکتان میکنم، خدا قول داده، «اذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ» (بقره/ 152)، یاد من باشی، من هم یاد شما هستم. «إِنْ عُدْتُمْ عُدْنا» (إسراء/ 8)، لجبازی کردی، گیر لجباز میافتی، برگردید، خدا میگوید من هم برمیگردم. بده و بستان است، «أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ»، «اذْكُرُوني أَذْكُرْكُمْ». دست و پا به خیر باشیم، کاری نداشته باشیم که به من ابلاغ شده، یا ابلاغ نشده، کاری به ابلاغ نداشته باشیم، کار همین که خیلی خوب است، انجام بدهیم. افرادی هستند جوهر ندارند، ممکن است خانه نداشته باشد، ماشین نداشته باشد، پول و پسانداز نداشته باشد، اما مرد کار باشد، جوهرش، جوهر کار است، یعنی از کار فرار نمیکند. زمان جنگ افرادی به جبهه میرفتند که امکانات نداشتند، اما جوهر داشتند.
یک وقت خدمت امام رفتم، راجع به جبهه و جنگ صحبت کردند، امام فرمود: «بروید ایمانتان را تقویت کنید.» سپهبد سلیمانی جوهر داشت، البتّه امکانات هم داشت، ولی آن چیزی که سپهبد را سپهبد کرد، جوهر ایشان بود، مثل کمک به فقراء، کمک به فقراء پول نمیخواهد، سخاوت میخواهد، اگر شما سخاوت داشته باشی، پول هم نداشته باشی، از دیگران پول میگیری، از دیگران پول میگیری، یک خورده هم خودت میگذاری، جمع میکنی، چون قرآن میگوید ممکن است خودت نداشته باشی، از دیگران بگیر. آیهای که میگوید از دیگران بگیر، چی هست؟ «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكين» (ماعون/ 3)، «یَحُضُّ»، با حاء جیمی، صاد ضاد، یعنی ممکن است نداشته باشی، از دیگران بگیری، تو آقای قرائتی آبرو داری، خودت هم اگر پول نداری، زنگ بزن به چهار نفر، بگو فلانی این مشکل را دارد، این مشکل را دارد، این مشکل را دارد، ممکن است به احترامی که به تو میخواهند بگیرند به عنوان یک معلّم، قبول کنند. اگر خودت داری، «يُطْعِمُونَ الطَّعام» (انسان/ 8)، بده به فقراء، اگر نداری، «لا يَحُضُّ».
ماه رجب یک دعایی هست که مردها که میخوانند، دستشان را به ریششان میگیرند، همچین میکنند. یکی ریش نداشت، ریش بغلی را گرفت، همچین کرد. حالا ممکن است شما خودت پول نداشته باشی، از دیگران بگیر. افرادی خودشان پول ندارند. امام خمینی آبرو داشت، چون آبرو داشت، صدها هزار جوان را به جبهه کشید، به خاطر آبرویی که داشت. خود امام ممکن است نتواند به جبهه برود، ولی به خاطر آبرویش میروند. ما باید از آبرویمان هم استفاده کنیم. یک جایی که میتوانیم یک تلفن کنیم، یک دلّالی بکنیم، دلّالی بکنیم. «الدَّالُّ عَلَى الْخَيْرِ كَفَاعِلِه» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 4، ص 27) ، کسی اگر برای کار خیری دلّالی کند، انگار که خودش آن کار خیر را انجام داده است.
همسایه، کمک همسایه. امیرالمؤمنین فرمود: «اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 47)، شما را به خدا، شما را به خدا نسبت به، من خودم هم الآن باید پشت دوربین استغفار کنم، از جاهایی که بسیار، بسیار عقب هستم، همسایهداری است، منتها خودمان هم یک توجیهاتی برای خودمان داریم، گاهی فکر میکنند، من تلویزیون حرف میزنم، مملکت دست من است، بنده محسن قرائتی بیش از چهل سال است در تلویزیون هستم، یک شب جمعه تعطیل نشده، ولی با شهرت چهل ساله پیاز را کیلویی یک قِران نمیتوانم ارزان کنم، مسئول اجرایی نیستم، کاری دست من نیست. بگویند آقای قرائتی تو امروز پیاز را کیلویی یک تومان ارزان کن. نمیتوانم. ولی مردم وقتی با آنها رفیق شدی، میگویند: «آقا این را بگو، این را نگو، این کار را بکن، این کار را نکن.»
امیرالمؤمنین فرمود: شما را به خدا، شما را به خدا درباره همسایگان، «فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ» پیغمبر وصیت کرد که همسایهها را دریابید، «مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُم»، اینقدر پیغمبر از همسایه گفت و گفت و گفت تا گفتند نکند همسایه از همسایه ارث ببرد. (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 47)، یعنی اینقدر جای همسایه را برد بالا، یعنی جای پدر و مادر و خواهر و برادر و فرزند، نکند ارث ببرد اینقدر سفارش میکند.
خیلی کارها را میتوانیم ارزان انجام بدهیم، خیلی کمک بدنی میتوانیم، کمک جسمی، کمک آبرویی، کمک قلمی. قرآن میآید میگوید اگر کسی از شما کمک خواست، ناز نکن، یک آیه داریم که بزرگترین آیات قرآن است، میگوید در بده و بستان بنویسید، حالا من سواد ندارم، میگوید «وَ لْيَكْتُبْ بَيْنَكُمْ كاتِبٌ» (بقره/ 282)، به یک کاتب، به یک نویسنده بگویید بنویسد. نویسنده ناز میکند، میگوید: «وَ لا يَأْبَ كاتِبٌ» (بقره/ 282)، نویسنده ناز نکن، تو خودت هم بیسواد بودی، باسواد شدی، به شکرانهای که خدا به تو سواد داده، یک نامه برای اینها بنویس. کمک قلمی میخواهد، «لا يَأْبَ كاتِبٌ» (بقره/ 282) آیه قرآن است، یعنی در قلم کمک کنید. در معامله یک شاهد میخواهیم که تو بیایی شهادت بدهی که این خانه را فروخت، یا این جنس را خرید. به شاهد میگوییم: «آقا، شما که خبر از معامله داری، بیا تو دادگستری شهادت بده.» میگوید: «حال ندارم.» میگوید: «نگو حال ندارم، «وَ لا يَأْبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا»» (بقره/ 282)، اگر شاهد گفتند بیاید شهادت بدهد، ناز نکند، نه نویسنده ناز کند، نه شاهد ناز کند، هر کس، هر چی میتواند کمک کند، کمک کند. گاهی وقتها کمکهای ریز گرهگشاست. یک برگ درخت که در حوض آب میافتد، برگ درخت که چیزی نیست که، ولی همین برگ درخت کشتی پنجاه تا مورچه میشود، یعنی پنجاه تا مورچه سوار این برگ میشوند و نجات پیدا میکنند. ممکن است یک برگ زرد باشد، اما کشتی پنجاه تا مورچه باشد، ممکن است چیز ناقابلی باشد، ولی گرهگشا باشد.
همسایه. «يَعْمُرُ الدِّيَار» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 667)، همسایه خوب منطقه را آباد میکند، «يَزِيدُ فِي الْأَعْمَار» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 667)، عمر شما را زیاد میکند، «يَزِيدُ فِي الرِّزْق» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 666)، رزق را زیاد میکند، اینها همه حدیث است که میخوانم. حقّ همسایه چی هست؟ گفتیم در حضور احترامش را کنید، «كَرَامَتُهُ شَاهِداً» (تحف العقول، ص 266) اگر حضور دارد، احترامش را بگذار، اسمش را خوب ببر، با احترام صدایشان بزن. «حِفْظُهُ غَائِباً» (تحف العقول، ص 266)، اگر نیست، او را حفظ کن، اگر هست، احترامش را بگیر، «وَ نُصْرَتُهُ وَ مَعُونَتُهُ فِي الْحَالَيْنِ» (تحف العقول، ص 266)، چه شاهد است، چه غائب، نصرت کن، کمکش کن، هر رقمی که میتوانی.
«مَنْ خَانَ جَارَهُ»، اگر کسی به همسایهاش خیانت کند، خیانت مالی، یا خیانتهای دیگر، «مَنْ خَانَ جَارَهُ شِبْراً مِنَ الْأَرْضِ جَعَلَهُ اللَّهُ طَوْقاً فِي عُنُقِه» (من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 12)، اگر کسی به اندازه یک وجب زمین، زمین همسایه را بگیرد، تصاحب کند، باغ و مزرعهاش را بگیرد، زمین کشاورزیاش را تصرّف کند، اگر به اندازه یک وجب باشد، «شِبْر» یعنی یک وجب باشد، این یک وجب در قیامت طوقی میشود، به گردنش آویزان میشود.
«مَنْ بَاتَ شَبْعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ»، کسی سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد، «مَا آمَنَ بِي» ایمان ندارد. (الكافي، چاپ إسلامية، ج 2، ص 668)
یاد یک شوخی افتادم، بکنم. یک دوستی داشتیم، رفته بود در آن شهری که زندگی میکرد، محلّه پولدارها یک خانه قیمتی خریده بود. به او گفتیم: «حاج آقا این خانه خیلی قیمتش سنگین است، اینجا محلّه اشراف است، آمدی اینجا چه کنی؟!» گفت: «شما آخوندها گفتید.» گفتیم: «ما گفتیم تو اشراف خانه بخر؟!» گفت: «شما گفتید اگر کسی بخوابد، همسایهاش گرسنه باشد، دین ندارد، من دیدم کجا بخوابم که همسایهام سیر باشد؟! گفتم بروم یک محلّهای که بدانم تا چهل تا خانه سیر هستند. آخر همسایه هم از هر طرف چهل تا، این طرف تا چهل تا خانهها همه پولدارند، همه پولدارند، همه پولدارند.» البتّه توجیه میکرد، خودش هم میخندید. توجیه میکرد، میگفت: «برای اینکه از قیامت میترسم، شما آخوندها گفتید کسی اگر شکمش سیر باشد، همسایهاش گرسنه باشد، ایمان ندارد، من گفتم کجا خانه بخرم که خاطرم جمع باشد همسایههایم سیر هستند؟ آمدم اینجا.» امان از توجیه بد، فکر بد، فکر بد که باشد.
به یک کسی گفتند: «امام صادق نماز صبح را که میخواند، دعا میخواند تا آفتاب بزند.» گفت: «من هم اینطور هستم!» گفتند: «دعا میکنی؟!»گفت: «بله، من لب تیغ آفتاب نماز میخوانم، میگویم: السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته، تا دو تا صلوات میفرستم، آفتاب زده است.» بله، امام صادق دعا میخواند تا آفتاب بزند، یعنی یکی، دو ساعت دعا میخواند، نه یعنی نمازش را دیر میانداخت، تا با یک صلواتش آفتاب بزند.
فهم دین، دینشناس میخواهد. معنای آزادی چی هست؟ معنای تقوا چی هست؟ معنای صبر چی هست؟ صبر یعنی اگر زدن تو سرت، بگو باشد قیامت جوابت را میدهم؟! معنای صبر این است؟! صبر در کنار قیام است، میگوید: «قُم ... فَاصْبِر» (مدّثّر/ 2 و 7)، هم میگوید قیام کن، هم میگوید مقاوم باش، صبر به معنای مقاومت است، نه یعنی تو سری خوردن. دین را باید درست شناخت.
داریم که اگر کسی دستی روی سر بچّه یتیم کشید، هر مویی که از زیر دستش رد میشود، ثواب دارد. (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام، ص 172) حالا یک یتیم میبینیم، عزیز من، خوبی آقا جان؟! پس پیداست تند تند ثواب کنیم! این بچّه میفهمد که این دست یتیمی سرش میکشی، اگر بفهمد دست یتیمی است، اذیت میشود، حق نداری. دست بکش، معنایش این است که به او محبّت کن، نه یعنی دست بکش، دست بکش نه یعنی این دست را روی کلّهاش بکش، یعنی محّبت کن به او، معنای دست بکش یعنی به او محبّت کن و اگر بفهمد که دستی که میکشی، دست ترحّمی است، ممکن است غصّه بخورد.
یا میگویند غیبتش را کردی، برو به او بگو، خب غیبت کردی، گفتم فلانی آدم احمقی هست، حالا بگویم: «آقا ببخشید، شما من را حلال کن، یک غیبتی کردیم.» چی گفتی؟ گفتم: «آدم احمقی هستی!» اینکه بدتر شد، احمق گفتی یک گناه کردی، حالا هم با این کلمه اذیتش کردی، یک گناه دیگر کردی، گناهت دو تا شد. اگر غیبت کسی را کردید، برایش استغفار کنید، خدایا من را ببخش، غیبت کردم، او را هم ببخش. اگر آبرویش را ریختی، یک نحوی زنگ بزن به آنهایی که شنیدند بگو آقا آن کلمهای که ما آنجا گفتیم، یک خورده تندروی بود، بد گفتم، معذرت میخواهم، آبرویش را حفظ کن. من خودم این را از آیتاللهالعظمی گلپایگانی پرسیدم که: «آقا غیبت کسی را کردیم، به او بگوییم غیبتش را کردیم؟» گفت: «وقتی به او بگوییم، بیشتر ناراحت میشود.» گفتیم فلانی بیسواد است، بگو: «آقای قرائتی، من غیبت شما را کردم.» چی گفتی: «گفتم آدم بیسوادی هستی.» علاقهمند به شما میشوم، یا کینه شما را برمیدارم؟! خیلی وقتها میروید حلالیت بطلبید، نباید حلالیت بطلبید.
فهم اسلام. صبر یعنی چه؟ تقوا یعنی چه؟ زهد یعنی چه؟ درس یعنی چه؟ خیلی از درسهایی که میخوانیم، درس نیست، اطّلاعات است. من رفتم پهلوی علّامه طباطبایی، جوان بودم، شاید بیست سالم بود. در مشهد پشت سر آیتاللهالعظمی میلانی ایشان میآمد، نماز میخواند و ایشان را توی همه مراجع اعلم میدانست. گفتم: آقا یک آیه داریم در قرآن «إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» (فاطر/ 28) آیه قرآن بود که خواندم، یعنی عالم از خدا میترسد. گفت: «بله، آیه قرآن بود.» گفتم: «من اوّل طلبگی سر نماز گریه میکردم، حال خوشی سر نماز داشتم. حالا باسواد شدم، سر نماز حواسم پرت است. پس این آیه چی هست که ما، عالم از خدا میترسد، من عالم شدم، ولی از خدا نمیترسم، حواسم پرت است؟!» علّامه طباطبایی رحمة الله علیه فرمود: «خیلی از چیزهایی که ما میخوانیم، علم نیست».
خیلی از درسهایی که میخوانیم، اصطلاح است، علم نیست، علم واقعی آن است که به آدم بصیرت بدهد، به آدم نور بدهد، چشم آدم را باز کند، استاد دانشگاه ممکن است باشد، ممکن است آخوند باشد، ممکن است تحصیلات عالیه داشته باشد، اما مرعوب است، یعنی خودش را میبازد، علم دارد، ولی خودباخته است.
امام جواد بچّه کوچولو بود، در کوچه با بچّهها بازی میکرد. مأمون الرّشید آمد برود، همه بچّهها دیدند شاه دارد میآید، فرار کردند. این امام جواد یک بچّه کوچولو بود، ایستاد. مأمون گفت: «پسر؟» گفت: «بله.» چرا فرار نکردی؟! گفت: «کاری نکردم که فرار کنم، کوچه هم تنگ نیست، بیا برو.» گفت: «این چه کسی است، اینطور با ما حرف میزند؟!» گفت: «این پسر امام رضا هست.» (كشف الغمة في معرفة الأئمة، چاپ قديم، ج 2، ص 344) امام رضا بچّهاش را این رقمی تربیت میکند. ما گاهی وقتها تحصیلیکردگانمان زیاد هستند، اما همه مرعوب هستند، جرأت نمیکند بگوید آقا این کار غلط است، این فکر را من قبول ندارم، فلانی هم که این حرفها را زده غلط گفته به این دلیل، خودش را میبازد.
امام خمینی یک نفس گرمی داشت، او هویت داشت، به دیگران هویت داد. اساتید دانشگاه و معلّمین باید هویت داشته باشند، به بچّهها هویت بدهند. نمیدانم، تمام شد، رفت، مِنّ و من نکن، بلد نیستی، بگو نمیدانم. این حرف غلط است، به این دلیل، با شهامت بگو. هویت دادن، جرأت دادن، جسارت دادن، این وظیفه معلّمین و دانشگاه و حوزه ما هست.
«و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سؤالات مسابقه
1- امام سجاد علیهالسلام کدام مورد را از حقوق همسایه شمرده است؟
1) کمک و یاری همسایه
2) دوری از عیبجویی همسایه
3) هر دو مورد
2- رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با اشاره به کدام اثر سخنچینی، آنان را بدترین خلق خدا معرفی کردند؟
1) جدایی میان دوستان
2) عیبجویی برای پاکان
3) هر دو مورد
3- آیه 15 سوره احقاف، به زحمات کدام یک از والدین اشاره کرده است؟
1) مادر
2) پدر
3) پدر و مادر
4- آیه 7 سوره ماعون، چه امری را از نشانههای بیدینی شمرده است؟
1) ترک نمازهای مستحب
2) کمکنکردن به همسایه
3) ترک زکات واجب
5- آیه 282 سوره بقره، گواهیدادن در چه امری را سفارش میکند؟
1) گواهی در عقد ازدواج
2) گواهی در احقاق حقوق مالی
3) گواهی در اجرای حدود الهی
پاسخ صحیح سؤالات را در قالب یک عدد ۵ رقمی به شماره ۳۰۰۰۱۱۴ پیامک کنید.
انتهای پیام