نحوه ورود نگاه‌های تازه به تحقیقات متن‌پژوهی
کد خبر: 4190834
تاریخ انتشار : ۰۹ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۲۴
احمد پاکتچی تبیین کرد:

نحوه ورود نگاه‌های تازه به تحقیقات متن‌پژوهی

عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفت: تا اواخر قرن نوزدهم، متن‌پژوهی، تعهد بسیار سختی به متن مورد مطالعه داشت و مطلقا از دایره متن خارج نمی‌شد ولی از اوایل قرن بیستم، شکل‌گیری چند مکتب در حوزه علوم انسانی، از جمله امواجی بود که نگاه کلاسیک را در هم شکست و نگاه تازه‌ای را در این تحقیقات وارد کرد.

احمد پاکتچی

به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «مسئله نظری بینامتنیت و تمایز آن از نقد منبع»  امروز شنبه 9 دی‌ماه از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
احمد پاکتچی؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و سفیر ایران در یونسکو، در این نشست به سخنرانی پرداخت که گزیده سخنان وی را در ادامه می‌خوانید؛
 
قبل از هر چیزی از باب تحلیل دلایل مطرح شدن موضوع بینامتنیت، باید گفت ما در حوزه روش‌شناسی، مدت‌هاست از روش‌شناسی‌های پوزیتیویستی عبور کرده‌ایم. ماهیت روش‌شناسی اینگونه است که هیچ وقت به مرحله «هر چه دل تنگت می‌خواهد بگو» نمی‌رسد چراکه تا ابد نمی‌توانیم یک روش‌شناسی داشته باشیم که به یک شکل عمل کند بنابراین معتقدم یکی از موارد نگران‌کننده در حوزه روش‌شناسی در آمیختن عاری از قاعده روش‌ها با همدیگر است.
 

مشکلات حوزه بینامتنیت

هیچ ایرادی ندارد یک پژوهشگر در پژوهش خود، از دو یا چند روش در ترکیب با هم استفاده کند اما باید واقف به این روش‌ها باشد و به آنها متعهد هم باشد. نکته‌ای که در حوزه روش‌شناسی بنده را نگران می‌کند تقلیل‌دادن مفاهیم روشی به لغت است. گاهی در تلویزیون یک فیلم نقد می‌شود و ناقد می‌‌گوید می‌خواهم نقد نشانه‌شناسی کنم اما باید دانست نشانه‌شناسی، یک علم است که روش‌های مختلفی دارد لذا تقلیل روش‌ها به یک اسم می‌تواند بسیار خطرناک و نگران‌کننده باشد.
 
به نظرم در حوزه بینامتنیت با مشکلاتی مواجه شده‌ایم از جمله اینکه تلفیق‌های بی‌رویه‌ای بین بینامتنیت و روش‌های متن‌محور صورت گرفته و در بسیاری از موارد بینامتنیت به لغت تقلیل پیدا کرده است. درست مانند اینکه حرف‌هایی که یک راننده تاکسی در طول مسیر می‌‌زند را علمِ کلام معرفی کنیم. بنده با این مقدمه می‌خواهم مشخص کنم ما در مورد چه چیزی صحبت می‌کنیم؟ معتقدم برای اینکه درک مناسبی از پدیده بینامتنیت داشته باشیم و ارتباط خوبی با آن بگیریم باید ببینیم چگونه متن‌پژوهی از حوزه کلاسیک خودش در قرن بیستم خارج و وارد مراحل جدیدی شد.
 

تفاوت متن‌پژوهی سنتی و مدرن

تا اواخر قرن نوزدهم، متن‌پژوهی، تعهد بسیار سختی به متن مورد مطالعه داشت و مطلقا از دایره متن خارج نمی‌شد ولی از اوایل قرن بیستم، شکل‌گیری چند مکتب در حوزه علوم انسانی، از جمله امواجی بود که نگاه کلاسیک را در هم شکست و نگاه تازه‌ای را در این تحقیقات وارد کرد. اتفاق مهمی که حدود سال 1960 رخ داد و با عنوان پساساختارگرایی شناخته می‌شود نوعی از طرز اندیشه در علوم انسانی در شاخه‌های مختلف بود که به یک سلسله از مبانی ساخت‌گرایی اعتقاد داشت ولی ساخت‌گرایی را از درون نقد می‌کند و برخی از روزنه‌ها را برای تنفس در ساخت‌گرایی باز می‌گذارد تا ساخت‌گرایی را از یک ساختار بسته رها ببخشد. 
 
اگر به مسئله فرا رفتن از صرفِ متن به آنچه که در پیرامون متن اتفاق می‌افتد و سپس جریان ساخت‌گرایی که به دنبال باز کردن روزنه‌هایی در فضاهای بسته است توجه کنیم به میزان زیادی درک می‌‌کنیم بینامتنیت چگونه شکل گرفته است؟ در نهایت ما شاهد شکل‌گیری جریانی به نام بینامتنیت در دهه شصت میلادی هستیم و کسی که آن را بنیانگذاری کرد ژولیا کریستوا است که در اصل شخصیتی بلغاری‌تبار است که در دهه 1960 وارد فرانسه و در پاریس ساکن شده است و هنوز هم در قید حیات است.
 

خصوصیت مهم بینامتنیت

کاری که کریستوا انجام داد این است که با خوانشی از نظریه گفت‌وگو‌گرایی روسیِ باختین و ساخت‌گرایی فرانسوی، فرزندی به نام بینامتنیت را به دنیا آورد. کریستوا عبارتی دارد و می‌گوید «اثر ادبی، بیشتر تقاطع سطوح متنی است تا یک معنای ثابت بلکه مانند گفت‌وگو میان نوشته‌های مختلف است» وقتی از بینامتنیت صحبت می‌‌کنیم بلافاصله بر حسب عادت ذهنی، سراغ چند متن می‌رویم و ارتباط بین آنها را بررسی می‌کنیم و مثلاً رابطه بین عهد عتیق و جدید و بین عهدین و قرآن را بررسی می‌کنیم لذا ما همواره دنبال رابطه‌ای دو طرفه بین دو متن هستیم.
 
 اما برای کریستوا این به معنای بینامتنیت نیست بلکه وی ساختار متون را همانند شبکه در هم تنیده‌ای می‌داند که این متون به صورت انفرادی هیچ چیز نیستند بلکه برای بررسی یک متن باید بررسی کنیم که این متن در کجایِ جهانِ متون قرار دارد. کریستوا از باختین استفاده زیادی کرده است از جمله اینکه باختین می‌‌گوید هر متنی تقاطع سایر متن‌هاست و هیچ متنی نیست که در ارتباط با متن‌های دیگر نباشد بنابراین باید در ارتباط با هم قابل خواندن باشند در غیر این‌صورت هیچ متنی قابل خواندن نیست چون نمی‌تواند با دیگر متن‌ها ارتباطی داشته باشد.  
 
یکی از خصوصیات بینامتنیت این است که در آن، زمان نادیده گرفته می‌شود و با قیامتی مواجه هستیم که همه آدم‌‌ها با هم محشور می‌شوند در واقع در بینامتنیت با محشر متون مواجه هستیم و این با نگاه سنتی نسبت به متون تفاوت اساسی دارد. با این کاری نداریم که چقدر این نگاه درست است یا نیست بلکه هدف ما این بود که بینامتنیت را معرفی کنیم.
 

تحول در مطالعات کتاب عبری

همچنین آلاء وحیدنیا؛ عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در این نشست سخنرانی کرد که گزیده سخنان وی را در ادامه می‌خوانید:
 
یافته‌های باستان‌شناسی که در گهواره تمدن یا هلال حاصل‌خیر در طی قرن‌های نوزدهم و بیستم میلادی انجام شد علاوه بر اینکه پرده از تمدن‌های عظیمی برداشت همچنین نشان داد متون باقی مانده از بنی‌اسرائیل دارای پیوندهای عمیقی با دنیای باستان و تمدن‌های مجاور خود بوده‌اند و مثلاً لوح‌های مربوط به گیل گمش و افسانه‌های مصری، شباهت‌های انکارناپذیری را نشان می‌دهند. این متون تشابهات قابل توجهی با ادبیات کتاب مقدس عبری، مخصوصا در زمینه تصویرسازی از خداوند نشان می‌داد.
 
همزمان با این مطالعات باستان‌شناسی مطالعات کتاب عبری دچار تحولاتی شد و این سری تحولات شامل بررسی نقاط تشابه و تمایز است. اگر بنده این‌کار را در دو مرحله خلاصه کنم می‌‌توانم مرحله اول را طیفی در نظر بگیریم که یک طرف آن رخ دادن پدیده‌ای به نام شباهت‌انگاری در تحلیل تاریخی کتاب مقدس و مطالعات تطبیقی دین و اسطوره‌هاست. 
 
در این پدیده، ناقد متن با پی بردن به شباهت‌های ظاهری، قیاس‌هایی را بدون مبناهای تاریخی بیان می‌کند. سرِ دیگر طیف را می‌‌توانیم پدیده‌ای به نام ترس از یافتن این شباهت‌ها قرار دهیم که به معنای قطع کردن هرگونه ارتباط بین متون مقدس عبری و فرهنگ‌های دیگر است. این روند با ورود غربی‌ها به مطالعات قرآنی هم رخ داده است. بعد از این، تلاش‌های گسترده‌ای برای یافتن شباهت‌های ظاهری در عبارت‌پردازی واژه‌ها و موضوعات قرآنی صورت گرفت و نتیجه‌ای که از مطالعات غربی‌ها به دست آمده خیره‌کننده است.
 

مطالعه قرآن در تعامل با دنیای باستان

پس از گذر از پدیده ترس از یافتن این شباهت‌ها، این‌بار تلاش‌های زیادی برای توجه شباهت‌ها و البته تفاوت‌ها بین کتاب مقدس و ادبیات باستان مخصوصا متون بین‌النهرین صورت گرفت مثلا یکی از پژوهشگران به نام کافمن می‌گوید دین اسرائیلی‌ها، نتیجه تکامل ادیان چندخدایی باستان نیست بلکه انقلابی نو است و با جهان پاگانیسم متفاوت است و اصرار دارد این شباهت‌ها در فرم و ساختار هستند. یکی از پژوهشگران جدیدی که در این زمینه به مطالعه پرداخته مارک اسمیت است. وی منشأ دین اسرائیل را حاصل فرایندی معرفی می‌کند و ایده‌محوری وی این است همگرایی، شامل ادغام خدایان مختلف است که مثلاً برخی در چهره یهوه ادغام شده‌اند.
 
در خصوص قرآن هم پس از عبور از مرحله اول، امروزه در فضای اکادمیک مطالعات قرآنی غربی تلاش برای یافتن منابع قرآنی با توجه به شباهت‌ها، تقلیل‌‌گرایی به حساب می‌آ‌ید و مرحله جدیدی از رویکرد غربی‌ها به مطالعه قرآن پدید آمده و مطالعه قرآن در تعامل با دنیای باستان است. باستانِ متأخر نیز اصطلاحی است که برای قلمرو جغرافیایی بین‌النهرین و عربستان تا زمان فتوحات اعراف به کار رفته است و نمونه بارز این کارها در کارهای آنگلیکا نویورت وجود دارد. 
انتهای پیام
captcha