به گزارش ایکنا، حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمدرضا صفوی، نویسنده «ترجمه قرآن کریم بر اساس تفسیر المیزان» 3 بهمنماه در نشست علمی «پیشنیازهای علمی و مهارتی ترجمه متون دینی با محوریت ترجمه قرآن کریم» به تبیین علوم مورد نیاز برای ترجمه و تفسیر قرآن پرداخت.
متن سخنان وی به شرح زیر است:
خداوند در سوره مبارکه قمر فرموده است که ما قرآن را برای ذکر، آسان قرار دادیم «ولقد یسرنا القرآن للذکر ...»؛ علامه طباطبایی در این باره فرموده است که یسرنا به معنای تسهیل در فهم قرآن کریم است یعنی خداوند مرادات و مقاصد الهی را برای مردم عوام و خواص و افهام بسیط و غیر آن، آسان قرار داده است ولی هر کسی به اندازه معرفت و ایمان و فهم از آن استفاده میبرد؛ البته به تعبیر حافظ «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها».
آیه شریفه فرموده است فهم قرآن، آسان است ولی الان فهم قرآن در جامعه، دچار مشکل شده است و متأسفانه گاهی یک طلبه حوزوی ما که پایاننامه او قرآنی است به یکسری آیات استناد میکند ولی ترجمه را از دیگران میگیرد و این توانایی را در خود نمیبیند که خودش ترجمه کند، همچنین معمولاً از ترجمههای غیرحوزوی استفاده میکند که البته شاید تا حدودی حق دارد زیرا ترجمههای غیرحوزوی تا حدودی موفقتر بوده است.
به نظر بنده موانع متعددی برای ترجمه و تفسیر پیش روی ما حوزویان قرار دارد که جرأت نکنیم برای این کار اقدام کنیم؛ از جمله اینکه گفته شده است یک فرد برای ترجمه و تفسیر قرآن کریم باید به 12 علم مسلط باشد از جمله آیتالله عمید زنجانی، علاوه بر این 12 علم یکسری شروط دیگر را هم اضافه کرده است؛ همچنین الاتقان سیوطی 16 علم و برخی 18 علم را پیش نیاز ترجمه و تفسیر معرفی کرده است و آقای خرمشاهی هم مواردی بیشتر از این به آن افزوده و هر کسی مقداری بر آن اضافه کرده است و جالب اینکه گفتهاند فرد باید در این علوم متخصص و مسلط باشد.
علم اصول و فقه و کلام و ... هم جزء این پیششروط نامیده شده است لذا یک طلبه وقتی ببیند این همه علوم را باید مسلط باشد والا گرفتار تفسیر به رای خواهد شد، ترجیح میدهد اصلاً سراغ آن نرود و وحشت میکند. البته این مسئله یکی از دلایل است و نه همه اسباب لذا هدف بنده این است که بگویم برخی از این علوم اصلاً نیازی نیست.
در بین علومی که مطرح است یعنی صرف و نحو و علوم بلاغی و لغت و معانی و بیان و ... لازمه ترجمه و تفسیر قرآن است زیرا لسان قرآن، عربی مبین است و طبیعتاً وقتی عربی است؛ فرد باید به لغت و ساختار صرف و نحوی و معانی و جایگاه کلمه در جمله و ... آشنا باشد لذا این موارد از مسلمات است.
خیلی از لغزشهای مترجمین در ترجمه هم ناشی از توجه اندک به لغت و علم صرف و نحو و جایگاه کلمه در جمله است مثلاً در آیه «یعرف المجرمون بسیماهم» سیما مع در 6 آیه قرآن آمده است را غالب مترجمین به چهره ترجمه کردهاند ولی وقتی به لغت مراجعه کنیم به معنای چهره نیست و به معنای علامت است و جمع هم نیست و مفرد است یعنی گناهکاران به واسطه علامت و نشانهای که دارند شناخته میشوند.
در آیه 57 سوره زخرف «وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ» با تشدید دال داریم ولی چند بار دیگر هم یصدون بدون تشدید به کار رفته است که تفاوت معنایی دارند؛ با تشدید به معنای بازماندن است ولی بدون تشدید به معنای تمسخر و خندیدن است. یا در تعبیر «لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ ...؛ هدايت آنان بر عهده تو نيست» یعنی ای پیامبر وظیفه تو ابلاغ پیام هدایت است ولی تو نمیتوانی آنان را مؤمن کنی و آن کار بر عهده خداوند است ولی برخی ترجمهها در این نوع موارد دچار مشکلاتی هستند.
در باب نحو هم مثالهای فراوانی وجود دارد از جمله در آیه «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَٰلِكَ أَدْنَىٰ أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا؛ ای پیغمبر (گرامی) با زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که خویشتن را به چادر فرو پوشند، که این کار برای اینکه آنها (به عفّت و حرّیت) شناخته شوند تا از تعرض و جسارت (هوسرانان) آزار نکشند بسیار نزدیکتر است و خدا (در حق خلق) بسیار آمرزنده و مهربان است».
در ترجمه این آیه یعنی «نساء المؤمنین» به «بانوان با ایمان و یا بانوان مسلمان» خطای فاحشی در بیشتر ترجمهها پیش آمده است در حالی که آن را صفت و موصوف بگیریم یا مضافالیه تفاوت معنا دارد یعنی اگر صفت و موصوف بگیریم به معنای زنان با ایمان است ولی در صورت مضاف به معنای زنان مسلمانان یا زنان مردمان با ایمان بگو که شامل زنان مرتبط با مسلمین هم میشود ولو اینکه خودشان مسلمان نباشند یعنی حتی زنی که در جامعه اسلامی، مسلمان نیست هم باید حجاب داشته باشد و مرد مسلمان هم میتواند با زنان اهل کتاب ازدواج کند. باز در قرآن بگردیم نساء المؤمنین فقط همسر نیست و شامل خواهر و مادر و زنان مرتبط با یک مرد مانند اقوام و کنیز خواهد بود.
در آیه «لا رطب و لا یابس ...» هم این مشکل در ترجمهها وجود دارد یعنی الان در ترجمهها آمده است که هیچ تر و خشکی نیست مگر آن که در کتاب مبین ثبت است در حالی که معنای درست رطب و یابس مجرور و عطف به ورقه میشود که معنای آن متفاوت است؛ البته آیتالله مشکینی از جمله افرادی است که متفتن این موضوع شده است. در آیه «وَمَا لِيَ لَا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» هم آشنایی با فن بلاغت میتواند مشکل را حل کند تا بتوانیم درست معنا کنیم زیرا بدون توجه دقیق نوعی گسست در بین بخش اول ودوم حس میشود ولی با فن بلاغی احتباک، حل میشود.
به هر حال این نوع علوم برای ترجمه و تفسیر حرف اول را میزند و هیچ شبههای در ضرورت آن نیست و باید آشنایی کاملی هم وجود داشته باشد. الان هم بیشتر خطاها در ترجمهها ناشی از این مسئله است؛ آیه شریفه «وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ» را یکی از مترجمان معروف اینطور معنا کرده است که بر آنچه توصیف میکنید خدا یاریدهنده است؛ یاریده، ترجمه مستعان بیان شده است در حالی که یاریده ترجمه معین است و مستعان یعنی کسی که از او یاری طلب میشود.
عدهای میگویند ترادف در لغت عرب نیست و در قرآن هم کلمات مترادف نیست و حتماً باید بین «اتی» و «جاء» یک تفاوت معنا باشد لذا در این موارد هم اتخاذ معنا مهم است؛ همچنین ادعا شده است که ما اشتراک لفظی در قرآن نداریم که این هم سرنوشتساز است و باید مترجم، اتخاذ مبنا بکند.
مسئله دیگری که در ترجمه سرنوشتساز است، ماده «کتاب» و کتابت است که کلماتی مانند کاتب و کتب و استکتاب و مکابته و ... از آن مشتق شده است و این هم گاهی در ترجمهها به صورت خطا معنا میشود کما اینکه آتی با اتی هم فرق دارد.
علامه مصطفوی اصرار دارد که ما اشتراک لفظی نداریم و متأسفانه فرموده است که مجاز و استعاره هم در قرآن وجود ندارد و هر چه هست معنای حقیقی کلمه است؛ او براساس این مبانی تفسیر روشن را نوشت و انسان وقتی آن را میخواند، گاهی به مطالبی برخورد میکند که چرا چنین معنایی برای آیات نوشته و به جایی رسیده است که شایسته قرآن نیست در حالی که در قرآن هم اشتراک لفظی داریم و هم ترادف و هم معنای مجاز و ... .
گفته شد که افراد مختلفی تعدادی علوم از جمله 12 و 16، 18 و ... را برای ترجمه و تفسیر لازم دانستند و فردی فرهنگ زمانه را هم به عنوان مقدمه ترجمه لازم دانسته بود و در این صورت یک فرد باید همه عمرش را صرف این علوم کند و بعد دیگر عمرش به ترجمه نخواهد رسید لذا به نظر بنده بسیاری از این علوم جز علوم ادبی و لغت و ... که بیان شده لازم نیست.
برای حل این مسئله خوب است بین ترجمه و تفسیر تفاوت بگذاریم زیرا برخی گفتهاند یک چیز است و ترجمه خلاصه تفسیر است ولی برخی از جمله بنده معتقدم اینها دو چیز جدا از همدیگر است و تفسیر بیان مراد جدی است و در این صورت ترجمه، پایه تفسیر خواهد بود.
با این توصیفات، علومی مانند فقه و اصول و کلام و فرهنگ و ... در ترجمه لازم نیست ولی معالاسف گفته شده است کسی که بخواهد ترجمه کند باید فقه را هم بداند. علامه معرفت میفرمود دو هزار آیه فقهی داریم و مشهور 500 آیه را مطرح کردهاند یعنی به زعم این افراد، یک مترجم باید 500 آیه فقهی را مانند فقیه بداند در حالی که به نظر بنده لازم نیست.
ضمن اینکه معتقدم از نظر منطقی، اصول فقه نباید حتی پایه تفسیر باشد و باید با تفسیر بیرابطه باشد زیرا اصول فقه، قواعد و مقرراتی است که برای فقه کارآیی دارد و هدف فقیه هم ایجاد حجیت برای یک مسئله شرعی است و نه کشف واقع یعنی او میگوید دست من به واقع نمیرسد ولی قصد دارم تا برای فتوایی که میدهم حجت ایجاد کنم(براساس آیه یا روایت).
انتهای پیام