گروه جامعه ــ «مگر عروسی آمدهاید؟!». از صندلیاش بلند شد، اینها را گفت و به سمت در خروجی که دقیقا انتهای سالن بود رفت. من که دوربین دیجیتالم روشن بود، کمی عقبتر از ردیف صندلی اساتید ایستاده بودم. آمد از کنار من رد شود، چشمهایش که ریز هم هست را ریزتر کرد و لحظاتی نگاهم کرد و سرش را تکان داد و رد شد. سمت راست سالن جلسات دانشکده ایستادهام و سارا که دوربین نسبتا حرفهای خود را برای امروز آورده بود سمت چپ و همردیف من ایستاده بود. همین که استاد داور پایاننامه فاطمه رسید جلوی در و دستش را به سمت در برد، تازه متوجه شدیم که انگار واقعا استاد قصد رفتن دارد!
کد خبر: ۳۷۶۴۰۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۸/۲۵